معرفی کتاب Le juif arabe, Assaf Hanuka, Editions Steinkis, 96 pages

یهودی عرب، هویتی شخصی فراتر از روایت صهیونیستی

عَساف حانوکا، با به تصویر کشیدن داستان خانوادگی اش، قصد دارد به رودررویی با تاریخ کشورش پرداخته و گفتمانِ ملی اسرائیل را که تا بازسازیِ یک اسطوره به پیش رفته، ساختارشکنی کند. در این کتاب مصور، خاطراتِ دور و دراز، تصویرها، گفته ها و ناگفته های مدفون در ژرفای خاطره ها، صفحه های باشکوهی خلق می کنند که گاهی پرهیجان نیز هستند.

همه داستان در تصویر روی جلد خلاصه می شود. عنوانِ کتاب، «یهودی عرب» از اصطلاحی استفاده می کند که در اسرائیلِ کنونی، ناسازه گویی شمرده می شود. عساف حانوکا، نویسنده کتاب می گوید: «این برداشت ما را به لحظه ای از تاریخ ارجاع می دهد که یهودیانِ دارای تبارِ فرهنگیِ عرب، به دلیل ایجاد هویتی ملی، مجبورشدند انتخابِ خاصی کنند. این پیچیدگی نمی تواند بیش از این، دوام یابد. به روشی که روایت ملی مان را تعریف می کنیم، گرایش داریم که هویتِ یهودیان عرب را حذف کنیم».

اگر عنوان کتاب، بیانگر یک شخصیت است، تصویر دو شخصیت را نشان می دهد: یک مرد و یک پسربچه. مردی با کلاه فینه [به عربی فاس] بر سر، در دستِ چپ، یک قلیان دارد – نشانه ی عربیت ؟ - و بر روی زانویش، پسر، با کِپیِ اروپایی بر سر دستانش را بر روی زانو نهاده و آرام نشسته است – نشانه ی یهودی بودن ؟ یا برعکس ؟ یا کمی از هر دو؟ - یا یکی پس از دیگری ؟ کل کتاب بر این وارونگی ها، در هم آمیختگی ها، گره های ناگشوده که ناسیونالیسم ها و مرزها به ضربه ی تبر بازکردند، متکی است.

از فلسطین ۱۹۲۹ تا تِل آویو سال ۲۰۰۱

در آغاز، همه چیز ساده به نظر می رسید. تخته ی دست چپی سیاه و سفید است و تخته ی دست راستی رنگی ، هر سویی داستانی از یک خانواده با دو نسل اختلاف نقل می کند. سیاه و سفید بیانگر گذشته ی دور نیست، بلکه برعکس، روزگاری نزدیک را نمایندگی می کند، دورانی که نویسنده پس از تحصیل در پاریس، در سال ۲۰۰۱ به کشور برمی گردد. عساف حانوکا نه در اروپا و نه در اسرائیل، خود را در جایگاهش احساس نمی کند و آشکارا می پرسد که با زندگی اش چه خواهد کرد. در واقعیت، گذشته ای دورتر بارنگ های زیبا از نو زنده می شود: فلسطین سال ۱۹۲۹.

کتاب، فراتر از داستان خانوادگی و پرسشگریِ هویتی، داستان رابطه فرزندی را نقل می کند. پسر کیست؟ پدر کیست؟ فرزند طبیعی کیست، فرزندخوانده کیست؟ نقش یکی پس از دیگری پشت سرهم می آید. عسافِ پدر، ابتدا پرحرف است. سپس زبانش لال می شود و پسر خود را ناچار می بیند حرف بزند و به طبریه، جایی برود که خانواده اش از آن جا می آیند. به موازات آن، داستان پدری دیگر و پسری دیگر، داستان افراد تصویر روی جلدِ داستان مصور ورق می خورد، گویی نخستین قسمت کتاب را تشکیل می دهد.

در واقعیت، این عکس در سال ۱۹۲۹ در دوران شورش عرب های فلسطین زیر قیمومت بریتانیا در یافا برداشته شده است.عساف حانوکا بر حسب اتفاق آن را در یک کارتون در نخستین مغازه ی آبرهام یِشووآ، مرد با لباس عربی و کلاه فِز روی جلد کتاب و نیز جدِ مادریِ عساف پیدا کرده است. هنگامی که عکس پیدا شد، ترتیب زیبای داستان مصور بر هم خورد. دو خط زمانی به هم می رسند و رنگ با سیاه و سفید در هم می آمیزد، همان گونه که داستان شخصی با داستان جمعی. آبرهام یاشووآ یهودی بوده و در طبریه مغازه دار است. او دومی را که یک پسر بچه عرب یتیم است به پسرخواندگی پذیرفته است . نام او بن صهیون [پسر صهیون] بود که می خواست به هاگانا* بپیوندد. شب هنگام که در راه بود، در کمینِ حمله ای غافلگیرانه افتاد. پدرخوانده زندگی پسرش را نجات می دهد. چند صفحه دورتر، پسر بود که جان پدر را نجات داد. بااین وجود، یکی از خویشاوندان عساف برای او تعریف کرد که دردوران شورش عرب در سال ۱۹۳۶، پسرخوانده، پدرخوانده اش را به قتل رساند...

و کتاب مصور راه داستان دوگانه اش را پیدا می کند. این چیره دستی روایی محصول کاری طولانی بر روی روایت از خود است که به صورت کتابی با عنوان «واقع بین» [رِئالیست] در سال های دهه ۲۰۱۰ منتشر شده بود.

.

«رئالیست یادداشت هایی به سبک زندگینامه شخصی بود که هر هفته یک بار به مدت ده سال، یک صفحه منتشر می کردم. آزمایشگاهی بود که نتیجه های متعددی از آن گرفتم، از جمله متوجه شدم که بیشتر از این که مجذوب زیبایی [استتیک] تصویر شده باشم، علاقمند بودم برداشتی شخصی از روایت داشته باشم. برای رئالیست، موضوع پرسشگری درباره هویت، بسیار پیش می آمد، و تصمیم گرفتم با کتاب جدید بسیار ژرف تر نگاه کنم. امیدوارم که پاسخی یافته باشم، هر چند زیاد مطمئن نیستم.»

1929 سال ۱۹۲۹ و نیز ۲۰۰۱ سال های بی اهمیت نیستند. این دو سال با قیام فلسطینیان همراه بود، یکی در دوران قیمومت بریتانیا، دیگری هنگام اشغال اسرائیل که به انتفاضه دوم مشهور شد. هر دو تاریخ با ورود دو نفر همزمان شد. عساف حانوکا در سال ۲۰۰۱ وارد تل آویو شد در حالی که پدربزرگش، سائول در سال ۱۹۲۲ پس از سفری دراز بر پشت یک خر از کردستان عراق آمده و در طبریه سکونت گزید. خانواده او در شورشی که ایل بارزانی از قرن نوزدهم، ابتدا علیه امیراتوری عثمانی و سپس بر ضد بریتانیا به راه انداخته بود، در این منطقه کوهستانی شرکت کرده بود، منطقه ای که پناهنگاه جماعت های متعددی چون سِکتِ صوفیان، مسیحیانِ خاور ... و یهودیان بود.

احتمالِ یک مصالحه

آن گاه، روایت بُعد تازه ای به خود می گیرد. ابتدا، عساف حانوکا قصد داشت کیفرخواستی علیه صهیونیسم بنویسد، ولی پدرش مخالفت می کند و به پرسشگری اش درباره هویت مراجعه می کند. روایتِ گذشته شکلِ حماسه را به خود می گیرد که با بازگوییِ داستان سائول، مردِ جوانِ چشم آبی که با لِئاه، دختر آبراهام در مراسمی ازدواج کرد که عروس و داماد در حالی که شمعی بر روی سر داشتند، با هم دیگر می رقصیدند، بدون این که شمع از سرشان بیافتد. زوج بچه دار نمی شوند. پس از چند سال، خاخام ها به او می گویند که می تواند زن دوم اختیار کند، اما مرد جوان پافشاری می کند. و پس از چند حادثه غیرمترقبه، لئاه باردار شد.

افسانه ی رنگین ادامه می یابد و نویسنده درباره بن صهیون، کودک عرب که آبراهام به فرزندخواندگی پذیرفته بود، پُرس و جو می کند. در واقع، نام او سعید بود. شورش بزرگ فلسطین در سال ۱۹۳۶ آغاز شد. سعید/بن صهیون میان دو خانواده به این سو و آن سو کشیده می شود. آیا او همان کسی است که پدرخوانده اش را کشته است؟ در مصالحه ای بی رمق ، نویسنده در جایی که باری دیگر، دگرگونی هایی رخ می دهد که گذشته و حال را درگیر کرده، پاسخی برمی گزیند. عساف حانوکا تصمیم می گیرد: «به جای نوشتن یک زندگینامه شخصی، زندگینامه تخیلی خواهد نوشت. خانواده ما درمورد این داستان، تفسیرهای متفاوتی دارد، و من هرگز لُب مطلب را نمی دانم. بنابراین، روایتی پیشنهاد می کنم».

با کاوش در گذشته و با بازسازیِ «اسطوره شناسی خانوادگی» برپایه عقیده ی خودش، نویسنده نشان می دهد که زمان حال، هم در اسرائیل و هم در فلسطین، و نیز در خانواده ی خود او، می تواند به صورت دیگری باشد و با درهم آمیختن دوباره ی آن چه که جدا شده است، احتمال یک مصالحه را باز گذارد. در روزگار کنونی، با حکومتی مرکب از نژادپرستان یهودی در کشور، این پیامی آموزنده است.

* توضیح مترجم

هاگانا، Haganah سازمان شبه نظامی یهودی بود که به اراده «آژانس ملی یهود» در سال ۱۹۲۰ تأسیس شد و گرچه علیه ارتش بریتانیا نیز عملیاتی انجام می داد ولی عمدتا علیه فلسطینیان می جنگید. این سازمان برای پراکندن عرب های فلسطینی از کاشانه شان به هر سلاحی متوسل می شد و از جمله مورخان جدید اسرائیلی به مسموم کردن آب روستاهای فلسطینی اشاره کرده اند. در سال ۱۹۴۸، هاگانا همراه با دو گروه مسلح دیگر یهودی ارتش اسرائیل را به وجود آوردند.