غزه روابط اسرائیل و عربستان سعودی را به چالش می کشد

حملات هفتم اکتبر و جنگ بر علیه غزه، تلاش هایی را که برای عادی سازی روابط بین اسرائیل و عربستان سعودی صورت گرفته بود، علی رغم نا خوشنودی ایالات متحده، متوقف کرد. اما پادشاهی (عربستان) از سالها پیش در دورانی که ویژگی آن تضعیف غرب است ، می کوشد راه مستقل تری را در پیش گیرد.

جک سولیوان، مشاور امنیت ملی جو بایدن رئیس جمهور آمریکا، به تازگی از ثبات در خاور میانه اظهار خرسندی نموده است. او در شماره ی اکتبر- نوامبر مجله ی Foreign Affairsنوشت : « اگر چه منطقه با چالش های مداومی مواجه است، اما در سال های اخیر هرگز تا این اندازه آرام نبوده است». این جملات چند روز قبل از حملات صورت گرفته توسط حماس در هفتم اکتبر ۲۰۲۳ نوشته شده است، حملاتی که منطقه را دگرگون کرد : دهها و حتی صدها کشته در هر روز، کرانه ی باختری در آستانه ی انفجار، بسیج حزب اله (لبنان) علیه اسرائیل، گروههای اسلامی که نیروهای نظامی آمریکایی در عراق، سوریه و اردن را مورد حمله قرار می دهند، حوثی های یمن که کشتی های تجاری در خلیج عدن را مورد حمله ی موشکی قرار می دهند.

محاسبات غلط ایالات متحده

چگونه ممکن است که ایالات متحده، با وجود در اختیار داشتن کارشناسان متخصص در روابط بین المللی، و آژانس های اطلاعاتی متعدد خود، چنین برداشت نادرستی از منطقه را داشته باشد، و نتواند ارزیابی دقیقی از شرایط بحرانی منطقه ی خاور میانه ارائه دهد ؟ قبل از هفتم اکتبر، همان طور که مقاله جک سولیوان نشان می دهد، ایالات متحده با اطمینان برنامه ریزی کرده بود تا از منطقه ای که به نظر می رسید از ثبات برخوردار است خارج شود، و هم و غم خود را به « محدود کردن» » چین و روسیه معطوف دارد. مسئله ی فلسطین، که به در گیری های هر از گاهی در کرانه ی باختری و برخورد های دوره ای در غزه محدود می شد، برای این کشور مشکل محوری به شمار نمی رفت. تصور ایالات متحده این بود که حماس و حکومت خود گردان فلسطین به عنوان رقبای همیشگی، از ظرفیت و توانایی لازم برای تدوین مطالبات سیاسی، بر اساس گفتمان ملی گرایانه ی خود برخوردار نخواهند بود. این روند، که فلسطینی ها را بی اعتبار کرده بود، و پس از این به عنوان یک دشمن سیاسی که هراسی از آن داشته باشند، مورد ارزیابی قرار نمی گرفتند، رضایت اسرائیلی ها و آمریکایی ها را فراهم می کرد.

اگر هراسی وجود داشت، از سوی ایران و بازوی نظامی آن حزب اله در لبنان بود، که سلاح های تهاجمی جدیدی به دست آورده بود. از این پس، در خاور میانه ای که نسبتآ آرام شده بود، می بایست با تشویق کشورهای عربی به برقراری روابط دیپلماتیک با اسرائیل، با هدف ادغام این کشور در ژئوپلیتیک محلی، ثبات شکننده منطقه را استحکام بخشید. چنین راهبردی حکومت شیعی مذهب ایرانی را از تهاجم به کشورهای عرب سنی، که پس از این اسرائیل به عنوان یک کشور متحد می تواند به کمک آنها بیاید، باز میداشت. با چنین بینشی بود که توافق نامه ی ابراهیم در زمان ریاست جمهوری ترامپ طراحی شد و در سال ۲۰۲۰ به امضا رسید، و جانشین وی از حزب دموکرات، جو بایدن سعی کرد با ترغیب عربستان سعودی به پیوستن به این پیمان، آن را گسترش دهد. امید ایالات متحده – و همین طور اسرائیل- این بود، که کشورهای پادشاهی و ثروتمند خلیج فارس در کرانه ی باختری و نوار غزه سرمایه گذاری کنند، چیزی که از نظر اقتصادی به نفع فلسطینی ها و از جنبه ی سیاسی به نفع اسرائیلی ها خواهد بود. با این حال، حملات مرگباری که هفتم اکتبر توسط حماس صورت گرفت، همچون یک فاجعه ی طبیعی، چهره ی دیگری از خاور میانه را آشکار کرد.

محدودیت های توافق نامه ی ابراهیم

با توجه به واکنش کشورهای عرب در پی حملات هفتم اکتبر، بدیهی به نظر می رسد که توافق نامه های ابراهیم هیچ نتیجه و فایده ای به همراه نداشته است، چون هیچ یک از کشورهای امضا کننده، به نفع اسرائیل صف آرایی نکرده و حمایت سیاسی خود را از این کشور اعلام نکرده است، حتی اگر همکاری امنیتی بین اسرائیل و کشورهای حوزه خلیج فارس ادامه داشته باشد، و حتی اگر اطلاعات تآیید شده از سوی اسرائیل، حاکی از وجود یک « پل زمینی» باشد، که به منظور دور زدن گذرگاه دریای احمر، حمل و نقل کالا از ابوظبی به بندر حیفا، از طریق سرزمین های عربستان، اردن ( چیزی که اردن تکذیب می کند) و مصر را ممکن می سازد.

با این حال کشورهای حاشیه خلیج فارس همبستگی خود را با مردم غزه اعلام کرده و خواستار توقف بمباران های هواپیماهای اسرائیلی شده اند. تنها امارات متحده عربی حملات حماس را محکوم کرده است. نماینده ی این کشور در سازمان ملل، حتی در تاریخ ۱۲ فوریه، در عین ابراز نگرانی کشورهای حاشیه خلیج فارس نسبت به جنگ در غزه، از حفظ روابط بین ابو ظبی و تل آویو دفاع کرد. اما امارات در عین حال با ارائه ی قطعنامه ای به شورای امنیت سازمان ملل، که در آن خواستار آتش بس فوری شده بود، از اسرائیل فاصله گرفت، قطعنامه ای که به دلیل مخالفت آمریکا به تصویب نرسید.

از سوی دیگر هیچ یک از کشورهای عرب به استثنای بحرین، که یک پایگاه نیروی دریایی آمریکا در آن مستقر شده است، حملات حوثی های یمن علیه کشتی هایی که از باب المندب عبور می کنند، را محکوم نکرد، و حاضر نشد به ائتلاف نظامی علیه آنها بپیوندد. حتی مصر که در آمد هایش در نتیجه کاهش فعالیت کانال سوئز تحت تآثیر قرار گرفته است، از بمباران یمن توسط ایالات متحده و انگلستان، نا خرسندی خود را بروز داده است.

واضح است که توافقنامه ی ابراهیم، هیچ بازده سیاسی نداشته و به آن شکل که اسرائیل از هم پیمان های جدید خود انتظار داشت، با همیاری دیپلماتیک همراه نبوده است. این سؤال مطرح می شود که آیا این توافقنامه ها حاوی مسائل ناگفته ای نیستند، که دامنه ی تآثیر گذاری آنها را محدود می کند؟ آیا اسرائیل از امضا کنندگان انتظار نداشت که به همبستگی با فلسطینی ها پایان دهند ؟ آیا کشورهای عرب شرکت کننده در این معاهدات امیدوار نبودند که اسرائیل را به رسمیت شناختن نوعی دولت فلسطینی ترغیب کنند؟ اما اسرائیلی ها و آمریکایی ها بر این باور بودند، که این توافقنامه ها برای همیشه و به طور قطعی مسئله ی فلسطین را به حاشیه رانده است، با این امید که عربستان سعودی نیز به نوبه ی خود به آن بپیوندد. اما این امید، تمایل ریاض به ایجاد توازن در اتحاد های استراتژیک و تغییر و تحول بازی ژئوپلیتیک منطقه ای، به منظور تحکیم استقلال خویش را نا دیده می گیرد.

تمایل به استقلال از سوی یک متحد استراتژیک

ایالات متحده وعربستان سعودی حداقل از سال ۱۹۴۵ از منافع مشترکی در منطقه برخوردار هستند. آمریکایی ها نیازمند نفت عربستان هستند، و عربستان برای دفاع از خود در برابر همسایگان دشمن خوی خویش، چه جمال عبد الناصر در مصر سالهای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰، و چه آیت اله روح اله خمینی در سالهای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰، به یک متحد قدرتمند احتیاج داشت. پیمان دفاعی غیر رسمی تا این زمان مؤثر بود ، اما دو رویداد اخیر شک و تردید ریاض را به دنبال داشت.

عکس العمل دولت ترامپ به دنبال حملات موشکی به چاه های نفت عربستان در تاریخ ۱۴ سپتامبر ۲۰۱۹، از سوی این کشور نا امید کننده تلقی شد. مقام های عربستانی انگشت اتهام را به سوی ایران نشانه می گرفتند، و ایران این اتهام را رد می کرد. نا امیدی دیگر هنگامی بروز کرد که دولت بایدن در جریان به قتل رسیدن جمال خاشقچی روزنامه نگار عربستانی، از ولیعهد این کشور محمد بن سلمان معروف به MBS، ( که به دستور وی این قتل صورت گرفته بود م) حمایت نکرد. از این پس سعودی ها خواستار تعادل بخشیدن به روابط سیاسی – منطقه ای خود شدند. از آنجایی که ایران متحد روسیه و چین می باشد،ریاض در بازی شطرنج سیاسی به دنبال نزدیک شدن به این دو قدرت است، بی آن که از واشنگتن به عنوان متحد استراتژیک خود جدا شود. با چنین چشم اندازی، پادشاهی عربستان روابط سیاسی خود با ایران را در ماه مه ۲۰۲۳، بر خلاف تمایل اسرائیل و ایالات متحده، - که خواستار منزوی کردن این کشور بودند - از سر گرفت.

ریاض روابط تجاری خود با چین را گسترش داده است، و با ۶۶ میلیارد دلار صادرات و ۴۰ میلیارد دلار واردات، اولین مشتری این کشور محسوب می شود. عربستان انتظار دارد که پکن فناوری هایی را در اختیار او قرار دهد، که نمی تواند از غرب به دست آورد. بر خلاف انتظار، پادشاهی عربستان در ماه ژانویه ۲۰۲۴ به معاهده ی بریکس BRICS ( «مخفف کشورهای برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی »، و پنج کشور دیگر - ایران، مصر،امارات متحده عربی، عربستان، اتیوپی – که تا کنون به عضویت آن در آمده اند م) پیوست، پیمانی که اعضای آن خواستار تغییر نظم بین المللی تحت سلطه و انقیاد غرب هستند. اما چیزی که بیش از همه موجب نگرانی آمریکایی ها می شود، نزدیک شدن این کشور به روسیه در سازمان اوپک+ ( OPEP+) است، که میزان و حجم مواد نفتی موجود در بازار را تعیین می کند. سناتور دموکرات کریس مورفی در مصاحبه ای که در تاریخ ۲۲ اکتبر ۲۰۲۲ در تلویزیون CNN انجام داد، از عربستان سعودی خواست که روسیه را به جای ایالات متحده انتخاب نکند.

اما ولیعهد عربستان محمد بن سلمان، به این توصیه توجه نکرد و روابط خود با روسیه را افزایش داد. وی با در پیش گرفتن سیاست بی طرفی در ارتباط با بحران اوکراین، تهاجم روسیه را محکوم نکرد، این رویکرد، عصبانیت شدید آمریکایی ها را در پی داشت. در اوایل ماه دسامبر ۲۰۲۳، او در ریاض میزبان ولادیمیر پوتین بود ، تا در باره تبادلات تجاری و نظامی با وی گفت و گو کند، چیزی که باعث رنجش پایتخت های غربی شد، که برای منزوی کردن رئیس جمهور روسیه تلاش می کنند. با این حال اختلاف نظر عربستان با ایالات متحده بیش از همه به مسئله ی فلسطین مربوط می شود. از فردای حملات هفتم اکتبر، و به دنبال بمباران های اسرائیلی ها در نوار غزه، وزارت امور خارجه عربستان « ادامه ی اشغال سرزمین ها، سلب حقوق قانونی مردم فلسطین، و تحریکات مکرر صورت گرفته در اماکن مقدسه» را محکوم کرد. ( « حمله حماس : نزدیکی اسرائیل و عربستان سعودی در آزمون جنگ »، هٍلٍن سالون، لو موند، ۹ اکتبر ۲۰۲۳ ).

تصادفی نیست که تعلیق مذاکرات عادی سازی روابط با اسرائیل در تاریخ ۱۴ اکتبر ۲۰۲۳، روزی که آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه ایالات متحده، در ریاض حضور داشت، اعلام شد. همه ی این داده ها نشان می دهد که ایالات متحده نفوذ خود بر عربستان سعودی را از دست داده است. محمد بن سلمان، ولیعهد، در عین انعطاف پذیر بودن ظاهری، در عمل قاطع و سرسخت است. آنچه مقامات آمریکایی و مطبوعات غربی درک نمی کنند این است که پادشاهی (عربستان) به عنوان مرکز معنوی جهان اسلام، نمی تواند نسبت به مسئله ی فلسطین بی تفاوت باشد و از خواست آنها در ارتباط با بیت المقدس، سومین مکان مقدس اسلام، حمایت نکند.

شرایطی که برآورده کردن آنها دشوار است

محمد بن سلمان در مصاحبه ای که در ماه سپتامبر ۲۰۲۳ در کانال تلویزیونی فکس نیوزFox News انجام داد، اعلام کرد که مذاکرات در ارتباط با روابط سیاسی با اسرائیل از روال خوبی برخوردار است ، اما نباید اهمیت مسئله ی فلسطین را فراموش کرد. روزنامه نگاران بخش نخست سخنان وی را به شکل گسترده ای مورد تحلیل و تفسیر قرار دادند، اما از بخش دوم گفته های وی با بی تفاوتی و کم اهمیت جلوه دادن آن عبور کردند. بررسی شرایط مطرح شده از سوی عربستان سعودی مشخص می کند که عادی سازی روابط برای آینده ای نزدیک عملی نخواهد بود، چون چنین شرایطی برای اسرائیل و همین طور واشنگتن قابل پذیرش نیست : برقراری یک دولت مستقل فلسطینی، با بیت المقدس شرقی به عنوان پایتخت آن کشور، برخورداری از فناوری هسته ای غیر نظامی، وانعقاد یک پیمان دفاع نظامی با ایالات متحده. دو شرط اول از سوی دولت نتانیاهو پذیرفته نخواهد شد، چون اسرائیل مخالف وجود یک دولت فلسطینی مستقل است ، و نمی خواهد ۷۰۰ هزار ساکنان شهرک های مستقر در سرزمین های اشغالی کرانه ی باختری را نقل مکان دهد.

از سوی دیگر، اسرائیل با این که کشور دیگری در منطقه (از جمله عربستان سعودی م) به انرژی هسته ای، حتی برای استفاده ی غیر نظامی، دسترسی داشته باشد، مخالف است. در مورد ایالات متحده، این کشور تمایل ندارد با دولتی که در منطقه ی پر تلاطمی واقع شده است، پیمان دفاع نظامی متقابل برقرار کند. آنها از این در هراسند که در جنگی با ایران یا حوثی های یمن، در صورتی که آنها به عربستان حمله کنند، درگیر شوند. محمد بن سلمان می دانست که حد اقل دو بخش از شرایطی که مطرح کرده بود، از شانس کمی برای پذیرفته شدن برخوردار بودند. اما با قبول کردن ایده ی مذاکره، به شکلی محترمانه به فشارهای متحد استراتژیک خود پاسخ داد. عربستان سعودی اکنون می داند که قدرت مالی اش به او این اجازه را می دهد تا نقش سیاسی خود در ژئوپلیتیک منطقه ای را بدون همسویی با این یا آن کشور، ایفا کند. در جهان دو قطبی جنگ سرد، از حق انتخاب هم پیمان خود برخوردار نبود. در جهان چند قطبی پس از جنگ سرد، می تواند اتحاد های خود را بر حسب نیاز های استراتژیک خویش تعدیل کند یا تغییر دهد.