تاريخ

فروريزي روياي يک حکومت مستقل عرب

روايت نبرد ميسلون · در ازبين رفتن روياي ايجاد يک حکومت عرب توسط امير فيصل بن حسين، نبرد ميسلون نقطه عطفي در تاريخ روابط بين فرانسه و خاندان هاشمي بود. در اين نبرد، نيروهاي به خوبي مسلح و مجهز ژنرال ماريانو گويبه با نيروهاي سوري به فرماندهي يوسف العظمه، وزير جنگ فيصل «سلطان سوريه» از ماه مارس ١٩٢٠ رودررو شدند.

نبرد ميسلون (١)، که ظرف چند ساعت به پايان رسيد، نام خود را از محلي واقع در جاده بين بيروت و دمشق گرفته که جنگ در آن رخ داد و به نيروهاي فرانسوي تحت فرمان ژنرال هانري گورو (١٩٤٦- ١٨٦٧)، کميسر عالي و سرفرمانده ارتش فرانسه در «مغرب» امکان داد که روز بعد از نبرد پيروزمندانه وارد دمشق شوند. با آن که اين ورود به شهر «بني اميه» پايان گرفتن تجربه خلف هاي شريف مکه در سوريه بود، به ويژه به ديده يک موجه سازي حضور فرانسه در «شرق» با اقدامي الزامي براي بازگشت به نظم مورد درخواست «جامعه ملل» (SDN) بود. به اين خاطر، نبرد «ستون دمشق»، - نام ديگر جنگ ميسلون – از جانب فرانسوي ها به سرعت فراموش شد. اما، براي امير فيصل بن حسين (١٩٣٣- ١٨٨٥) و خانواده اش، که مطمئن بودند اين رخدادي غيرمنتظره در چهارچوب جنگي براي تصرف دنياي عرب است، اين جنگ باخته شده يادآور نبردي دردناک است. ازاين رو، ميسلون بُعدي نمادين دارد که طنين آن تا امروز نيز شنيده مي شود. براي داشتن درک روشن از اين نبرد و عواقب آن، و براي تفکيک تاريخ از خاطره، نمي بايد اين رويداد را از زاويه پايان شناسانه (با شناخت سرانجام آن) ، يا بدتر از آن از ديدگاه ايديولوژيک ديد، بلکه در مسير برعکس مي بايد با درک روندي که اين نبرد يافت و با نشانه هاي درست تاريخي به آن نگاه کرد.

حُکمي سخت با تنش زياد

در زمان پايان جنگ جهاني اول، فرانسه و انگلستان به طور غير رسمي حُکمي درمورد ايالت هاي عرب امپراتوري عثماني دريافت کردند. اين درحالي بود که عرب ها خود را براي اداره امور خود محق مي دانستند. بين پايان سال ١٩١٩ و نيمه سال ١٩٢٠، تنش هايي روي هم انباشته شد: اعلام فيصل بن حسين به عنوان خودخوانده «سلطان سوريه»، در مارس ١٩٢٠، زماني که ژنرال گورو در دسامبر ١٩١٩ با حُکم کميسر عالي به سوريه رسيده بود، جرقه را به مخزن باروت زد. روبر دو کاي (١٩٧٠- ١٨٦٩)، آجودان غيرنظامي ژنرال گورو، يکي از نخستين کساني بود که از تصرف دمشق سخن گفت. او در ١٢ مارس به يک دوست نوشت: «اگر بتوانيم به اين شهر راه بيابيم، پس از چند هفته مامور فرستادن و توزيع پول بين قبيله هاي باديه نشين “شرق”، به ويژه اگر فيصل هم پول نداشته باشد تا بتواند براي خود دوست بخرد، دولت دمشق مثل قصر کاغذي فرو خواهد ريخت» (٢).

در ٢٥ آوريل ١٩٢٠، کنفرانس سن رمو اين حُکم ها را تائيد کرد. اين کار درعين حال هم اطمينان بخش و هم نگراني برانگيز بود. فيصل و وزير اصلي اش، نوري سعيد پاشا (١٩٥٨- ١٨٨٨) که از اهميت موضوع آگاه بودند، کوشيدند به توافقي دست يابند. اما گفتگوها به سرعت به بن بست رسيد. ژنرال گورو استفاده از پرچم مربوط به شريف مکه و برپايي نمازهايي که در آنها خطبه به نام «سلطان سوريه» خوانده مي شد را رد کرد و اعلام نمود که تنها کانون اقتدار، به موجب قدرتي که توسط پاريس و لندن تفويض شده، خود او است. او خواستار برقراري آرامش و امنيت حمل و نقل، به ويژه در حوالي محل تقاطع راه آهن راياک، لغو خدمت نظام وظيفه اجباري که موجب گردآوري ٦ هزار تن شده بود، و مجازات عاملان حمله به محموله ها شد.

با گذر ماه ها، تنش ها افزايش يافت و ملموس شد، تا حدي که موجب رواج شايعه هايي درمورد حمله به «منطقه شرق» (٣) (دمشق) شد. درطول زمان به نتيجه رسيدن توافق هاي کنفرانس صلح، نيروهاي جديدي به «منطقه غرب» (بيروت) در آن سوي ناحيه اعزام شد و از طريق ديرالزور سلاح وارد شد. در آغاز ماه ژوئيه، لبناني ها به خاطر تشديد نگراني ها به سوي «منطقه غرب» رفتند. قيمت ها در دمشق افزايش شديد يافت. راديکال ترين ملي گرايان، که مطمئن شده بودند جايي براي گفتگو با متحدان پيشين باقي نمانده، خواهان مقاومت دربرابر «تدارک تجاوز فرانسه» شدند. در ٣٠ ژوئن ١٩٢٠، يوسف العظمه (١٩٢٠-١٨٧٤) به سمت وزير جنگ منصوب شد و به تمرکز نيروها در ميسلون ، واحه اي در ٢٨ کيلومتري غرب دمشق، پرداخت.

در آغاز ماه ژوئيه، تنش در همه اردوها افزايش يافت.روبر دو کاي، در نامه اي به تاريخ ٧ ژوئيه ١٩٢٠ آشکارا ژنرال گورو را تحريک به انجام اقدام عملي «هرچه زودتر» کرد. ازنظر شيوه کار، اين انگليس ستيز دوآتشه طرفدار يک التيماتوم نبود، زيرا به گفته او، باز هم به انگليسي ها اجازه مداخله مي داد. حضور ستون هاي نظامي ادوارد کوس و آنتوان تولا (٤) نزد فيصل ايجاب مي کرد که به برخي از قواعد احترام گذاشته شود. در ١٤ ژوئيه، التيماتوم ي داده شد. ژنرال گورو، ملايمت مألوف خود را نشان داد، اما به ويژه بر آرامش در حمل و نقل راه آهن در منطقه رياق و اشغال حلب تاکيد ورزيد زيرا نگران اين بود که بتواند نيروهايي به کيليکيه – که در آنجا نيز فرانسوي ها با ترک ها مي جنگيدند – بفرستد. دو روز بعد، فيصل خواهان جزئيات درمورد التيماتوم و تاخير ٤ روزه در دادن پاسخ شد. اوضاع در شهر دمشق کمي آرام شد ولي در ٢٠ ژوئيه دوباره متشنج شد، زيرا فيصل به شرايط ژنرال گورو پاسخ مساعد نداده بود.

تحرک نيروها و راهبردهاي نبرد

به زودي نيروها آماده عمل شدند. بخش زحله، شهري واقع در دشت بقاع، در نيمه شب ٢١ ژوئيه توسط تيپ سوم ژنرال ماريانو گويبه (١٩٤٣- ١٨٦١) متشکل از ١٠ هنگ توپخانه، ٤ دستگاه توپ ٧٥، معادل ٦ واحد سواره نظام، يک واحد مهندسي، ١٥ تانک جنگي و تعدادي هواپيما که در اختيار ارتش بود به راه افتادند. در ساعت ٤ و ٤٥ دقيقه از ليطاني رد شدند. در ابتدا بنابراين بود که بر بلندي هاي «صحرات الديم» دست يافته و ايستگاه راه آهن رياق را تصرف کنند و مانع از آن شوند که دمشق نيروها را تهديد کند. تيپ مي بايست با دو جهش پي درپي پيش مي رفت: نخست به منطقه عين الجديده دست مي يافت و با پذيرش خطر گذر از عود الکورن پيش مي رفت و سپس صحرات الديم را مي گرفت.

درطول پيشروي به سوي «منطقه شرق»، پاسگاه هاي کوچک دشمن که درمجاورت پل ها قرارداشت بدون مشکل تسليم شدند. در يک زمان، به نظر ژنرال گويبه چنين آمد که ارتش دشمن بدون جنگيدن به سوي دمشق عقب مي نشيند. نيروي هوايي نيز تائيد کرد که نيروهاي دشمن به سوي شرق عقب نشسته اند. او پنداشت که فيصل التيماتومش را پذيرفته است. بنابراين، از فرصت براي پيشروي بيشتر نيروهاي خود استفاده کرد و اين نيروها به سمت شمال جاده دمشق، در طول سرازيري هاي آنتي لبنان پيشروي کردند. اين درحالي بود که گرماي سوزان مردانش را آزار مي داد. او اردوگاه خود را در عين الجديده، در يک پهنه گسترده طبيعي زمين مستقر کرد که مي توانست چندين هزار انسان و حيوان را در خود جاي دهد.

فيصل، ساطع الحصري (١٩٦٨- ١٨٦٠) وزير آموزش خود را به عاليه، ستاد تابستاني ژنرال گورو، فرستاد. او موفق شد يک مهلت ١ روزه ديگر کسب کند، اما التيماتوم به قوت خود باقي ماند و درعين حال نيروهاي فرانسوي همچنان به سوي ميسلون ، که نقطه مهمي براي تامين آب بود، و روي آن حساب کرده بودند پيشروي کردند. با اعلام اين خبر، دمشق مشتعل و درشهر شورش به پاشد. اين امر مانع از آن نشد که سرهنگ تولا همچنان نقش ميانجي بين ژنرال گورو و فيصل را ايفا کند. در ٢٢ اوت، او خود با فرماندهان نيروها (از يک سو ژنرال گويبه و سرهنگ گاستون پتلا، رئيس ستاد ارتش «مغرب» و بازوي راست ژنرال گورو، و از سوي ديگر يوسف بيک العظمه و امير زيد) ديدار کرد تا زمينه توافقي درمورد مسئله اساسي رياق بيابد، درحالي که شرط جديدي هم به التيماتوم افزوده شده بود: امکان برداشت آب توسط نيروهاي فرانسوي از ميسلون. رد اين شرط توسط وزير جنگ عرب ها جرقه را به انبار باروت زد.

در ٢٣ ژوئيه، يوسف بيک العظمه که مطمئن شده نبرد اجتناب ناپذير است، درجاده ها مانع ايجاد و زمين هاي اطراف ميسلون را مين گذاري کرد. نيروهاي چندگانه اي که به سرعت تدارک ديده شده بودند، شامل نظاميان عادي، داوطلبان ٤، شترسواران باديه نشين – که ژنرال گورو چند روز پيش خواهان انحلال آنها شده بود – که به زحمت به ٣ يا ٤ هزار تن مي رسيدند، صف آرايي کردند. شبه نظاميان به صورت خودجوش در دمشق شکل گرفته بودند. آنها که در اطراف اشراف دمشق گردآمده بودند، نيرويي غيرنظامي مکمل براي يوسف بيک العظمه بودند، اما براي جنگ آموزش نديده بودند. به علاوه، به رغم حضور ١٥ دستگاه مسلسل، سوري ها مهمات کمي داشتند (١٢٠ تا ٢٥٠ گلوله براي هر تفنگ، ٤٥ گلوله براي هر مسلسل و ٥٠ تا ٨٠ خمپاره براي هر توپ) و بخش عمده اي از تسليحاتشان به خاطر اختلاف کاليبر غيرقابل استفاده بود.

در طول همين روز، ژنرال گويبه از زمان انتظار براي بهبود طلايه نيروهاي خود، شناسايي زمين محل حمله و گرد هم آوردن نيروهايش که شمارشان بيش از ٩ هزار تن است استفاده کرد. التيماتوم جديد که درمورد استفاده از منبع آب ميسلون بود به او امکان داد دريابد که بايد خود را براي حمله فردا آماده کند. فرمان حمله نيروها در روز موعود در ساعت ٥ بعد از ظهر ٢٣ ژوئيه صادر شد. در اين فرمان تصريح شده بود به نظرمي آيد که نيروهاي عرب در بلندي هاي عود التقيه مستقر شده اند و توپخانه در اختيار دارند، درحالي که ذخيره آب در عمق ميسلون قرار دارد. ژنرال گويبه که به نيروهاي خود، به ويژه توپخانه اطمينان داشت، تصميم گرفت که از روبرو به بلندي ها حمله کند و تدارک وسيعي براي توپخانه که مي بايد از حمله سرهنگ دوم اوزاک پشتيباني کند ديد. هدف دوم او تصرف ميسلون بود که آن را به ژنرال بوردو سپرد. حدود نيمه شب، گويبه باخبر شد که فيصل شرايط التيماتوم را رد کرده است. بنابراين تنها راه جنگ بود. حمله براي ساعت ٥ صبح فردا پيش بيني شد.

شکست مقاومت عرب ها

ساعت ٥ صبح ٢٤ ژوئيه، تدارک وسيع توپخانه از آغاز نبرد خبر داد. نيروهاي فيصل در ساعت ٥ و ٤٠ دقيقه با توپخانه خود پاسخ دادند. پس از ٤ ساعت بمباران شديد با خمپاره هاي ١٥٥ ميليمتري که از فاصله بيش از ١٠ کيلومتري از فراز کوهستان شليک مي شد، درحالي که مانوور محاصره سپاهي هاي مسئول پيشروي در جناح چپ نيروهاي عرب شکست خورده بود، دستور داده شد که مواضع دشمن به ضرب سرنيزه ازبين برده شود، اما فرانسوي هابه زحمت پيش مي رفتند. آفتاب سوزان تابستان شروع به تابيدن کرده بود و نيروهاي عرب در بلندي ها و با حمايت مسلسل ها به شدت مقاومت مي کردند. درميان آنها تعداد زيادي از افسران جنگ جهاني و خدمه آلماني توپ هاي ٧٧ وجود داشتند و خيلي خوب توسط ژنرال يوسف بيک العظمه، که روح مقاومت عرب ها بود، فرماندهي مي شدند. مواضع آنها نيز به خوبي فرانسوي ها با دستگاه ها و تلفن هاي بيسيم مجهز شده بود. دشوارترين نبرد در وادي کورن رخ داد که زير رگبار مداوم تيرهاي مسلسل هاي قرارگرفته در چپ و راست جاده دمشق بود. عرب ها که بر بلندي ها مسلط بودند، به نظر مي آمد که کنترل وضعيت را دردست دارند.

ناگهان اتفاقي رخ داد. حدود ساعت ١٠ صبح، تانک ها که ميان محل استقرار مسلسل ها و کوه قرار گرفته بودند، از سربالايي محل حمله بالا رفتند و برفراز نيروهاي عرب قرارگرفتند. آنها بي اعتنا به تيربارها به پيشروي ادامه دادند و عوامل ٤١٥ و نيروهاي الجزايري و سنگالي را به دنبال خود کشيدند. با ترک جاده راه به سوي توپ هاي ٧٧ که بي وقفه شليک مي کردند بازشد. چند خمپاره تانک شليک شده برروي صندوق هاي مهمات عرب ها افتاد و آنها را از پا درآورد. يوسف بيک العظمه که فرماندهي را به عهده داشت در اثر انفجار يک خمپاره ٣٧ که از فاصله نزديک شليک شده بود، کشته شد. او لباسي فاخر برتن و چکمه هاي ورني نرم به پا داشت و با دستکش هاي سفيد پوست شتر به ميدان جنگ آمده بود. مرگ او به معناي نواختن زنگ ناقوس مقاومت عرب ها بود. در ساعت ١١ جنگ به پايان رسيد. علاوه بر يوسف بيک العظمه، عرب ها بيش از نيمي (کشته و مجروح) از نيروهاي خود را از دست دادند. آنها همچنين ١٥ دستگاه توپ، ٤٠ مسلسل و مهمات آن را بجا گذاشتند. درسوي فرانسوي ها، بنابر گزارش ژنرال گويبه، تلفات شامل ٤٢ کشته، ١٥٢ مجروح و ١٤ ناپديد شده در فاصله ٢١ تا ٢٥ ژوئيه بود. از فرداي آن روز، نيروهاي فرانسوي، بدون آن که وقت تلف کنند وارد دمشق، شهر «بني اميه» شدند.

اين نبرد روياي ملي گراهاي پان عرب را از بين برد. هنگامي که يوسف بيک العظمه توسط نيروهاي فرانسوي با احترامات نظامي درخور درجه اش به خاک سپرده مي شد، جنوني عمومي دمشق را فراگرفت. چنان که گفته شد شاهزاده هاي هاشمي در يک واگن ضد گلوله از شهر فرار کردند، اما فيصل که گمان مي کرد بتواند گفتگوها را ازسر بگيرد، چند روز بعد بازگشت. پس از آن که به عنوان «عنصر نامطلوب» در سوريه خوانده شد، ژنرال گورو از او خواست که برود. فيصل بن حسين در ٢٧ ژوئيه دمشق را ترک کرد. نخست به کايفا(حيفا) پناه برد و سرانجام راه حجاز را درپيش گرفت (٥).

١- اين نبرد همچنين « نبرد ستون نظامي دمشق » نامبده شده است چرا که بدنبال آن نيروهاي نظامي فرانسه در ٢٥ ژوئيه ١٩٢٠ وارد دمشق شدند.

٢- Ministère des affaires étrangères (La Courneuve), fonds Robert de Caix, PA-AP 353, lettre de Robert de Caix à Albert Kammerer, vers le 12 mars 1920.

٣- Écrit comme tel, avec l’accent circonflexe, dans les documents d’archives.

٤- Le lieutenant-colonel Cousse est chargé de la liaison pour les questions politiques ; attaché à la personne du prince, le colonel Toulat assure la liaison personnelle entre Fayçal et le général Gouraud.

٥- از سال ١٩٢٠ انگليسي ها بر سر زمين عراق مسلط شدند.