يک ديدگاه آمريکايي: گاری سیک، عضو پيشين «شوراي امنيت ملي آمريکا» در دولت هاي جرالد فورد، جيمي کارتر و رونالد ريگان

دونالد ترامپ در نقش آتش افروز

با قتل قاسم سليماني، رئيس جمهوري دونالد ترامپ نه تنها از يک قاعده روابط بين المللي : - يک حکومت نماينده رسمي يک حکومت ديگر، حتي در حين جنگ، را نمي کشد- تخطي کرده، بلکه خطرهاي بالاگرفتن درگيري با تهران را نيز افزايش داده و ضربه اي مرگبار به توافق هسته اي با ايران زده است.

نخستين باري که نام قاسم سليماني را شنيدم، از او به عنوان رئيس جمهوري آينده ياد شده و در آخرين روزهاي رياست جمهوري محمود احمدي نژاد، شايد در سال ٢٠١٢ بود. بعدا، اين شيوه رواج يافت که درمورد جايگزين براي رهبري حکومت، آيت الله علي خامنه اي، گمانه زني شود، اما اين امکان وجود داشت که در زمان بروز بحران، درحالي که ايالات متحده تهديد به جنگ و فشار بي رحمانه بر اقتصاد ايران مي کرد، مديريتي جديد، احتمالا متشکل از رهبران نظامي، مدني و مذهبي بتواند درصورت درگذشت يا ناتواني، جايگزين خامنه اي – که ٨٠ سال داشت و مبتلا به سرطان پروستات بود- شود.

اين گمانه زني بخت کمي براي تحقق داشت، اما دقيقا نشان دهنده احترام ايراني ها، از همه قشرها، به مردي بود که سياست نظامي و خارجي آنها را در دوراني از جنگ، تحريم و اختلاف هاي داخلي مسموم رهبري کرده بود. او شجاع بود: در ميدان جنگ حضور مي يافت و آن را از جبهه هدايت مي کرد. مکرر تحت نظر آمريکا بود و اين را مي دانست. جسور و محبوب بود. از گفتمان سياسي دوري مي جست. به رغم شهرت به «سرسخت» بودن، به اصلاحات رأي داده بود.

سليماني يک واقع بين به تمام معني بود. او قدرت را مي شناخت و درک زيرکانه اش از ميدان جنگ غالبا منتج به اين شده بود که ايران در مسايل منطقه اي وزني بيش از وزن واقعي خود بيابد. او هراس افکن بود و دشمنانش از او نفرت داشتند. در دنياي عرب مطلقا هيچ کس مانند او وجود ندارد: نه در عربستان سعودي، نه در سوريه و نه در مصر.

به دليل روش خاص خود و جسارتش، او غالبا در صفحه رادار دستگاه هاي اطلاعاتي قرار مي گرفت. براي رئيس جمهوري هاي ديگر ايالات متحده هم موقعيت هايي براي حذف او به وجود آمده بود، اما اين رئيس جمهوري دونالد ترامپ بود که فرمان را صادر کرد.

[حکومت] ايران فرونمي پاشد

کشتن او به اين معني است که يک حريف خطرناک از معادله حذف شده است. اين به معناي آن نيست که [حکومت] ايران فرومي پاشد. کاملا به عکس. اما حضور سليماني و مهارت راهبردي او براي جمهوري اسلامي مهم بوده و فقدان او را حس مي کند.

اين امر به معناي آن نيز هست که يک خط قرمز از بين رفته است. به رغم وجود خودروهاي ضد گلوله و محافظان شخصي، بلندپايگان همه ملت ها بيش از هميشه دربرابر کشته شدن آسيب پذير هستند اگرچه معمولا آن را قبول نمي کنند. تحرک هاي آنها شناخته شده است و غالبا در ملاء عام ظاهر مي شوند و سلاح هايي که يک حکومت داراي قابليت فناوري دارد، مي تواند حتي در تدابير دفاعي خيلي مجهز نيز نفوذ کند. با آن که روساي حکومت، وزيران امور خارجه، مسئولان بلندپايه نظامي و مقام هاي ديگر به ندرت کشته مي شوند، اما اين امر نه به خاطر غيرممکن بودن، بلکه از اين جهت است که حريفانشان عواقب اين کار را درک مي کنند.

سليماني دشمن ايالات متحده بود. او خواهان اين بود که قدرت نظامي آمريکا از خاورنزديک برچيده شود ونماد مخالفت با سياست آمريکا بود.

مرگ او اين مخالفت را از بين نمي برد. اين بيشتر دعوتي به ناديده گرفتن قواعد بازي موجود است. آمريکايي ها در خاورنزديک، هر حرفه اي که داشته باشند، درحال حاضر به صورت هدف درمي آيند.

ايالات متحده تصميم گرفت خود را از يک توافق هسته اي به دقت مذاکره شده، که کارساز هم بود، کنار بکشد و ايران را در معرض سخت ترين تحريم هاي تاريخ قراردهد. ايران ٤٠ درصد از درآمد ملي خود را از دست داد و با مين گذاري نفتکش ها، سرنگون کردن پهپاد آمريکايي، حمله به تاسيسات نفتي عربستان سعودي و پايگاه هاي عراقي که نيروهاي آمريکايي در آنها مستقر بودند، به پاسخگويي پرداخت و درعين حال کوشيد از اين که مستقيما مسئول اين حملات شناخته شود اجتناب کند. تا اين که يک پيمانکار آمريکايي و برخي از ماموران امنيتي عراق در حمله اي اخير کشته شدند. ايران همچنين دست به يک عقب نشيني حساب شده از تعهدات توافق هسته اي زد.

اين بالاگرفتن درگيري کاملا بيهوده بود و با تصميم آمريکا درمورد کنارکشيدن از توافق هسته اي آغاز شد.

رويدادهاي بعدي مي تواند خيلي ناراحت کننده باشد. اين نيز محتمل است که براي منافع آمريکا و حضور درازمدت آن در خاورنزديک زيانبار باشد. منطقه اي که در رودررويي هاي سياسي و نظامي هرگز درآن قواعد مارکيز دو کوئينس بوري (١) رعايت نمي شود و حتي چند برداشت موجود نيز ممکن است به فراموشي سپرده شود.

هنگامي که غبار فرونشيند، همه ما مي بايد بياموزيم که با يکديگر گفتگو کنيم. چقدر حيف که از ابتدا به اين امر فکر نکرديم!

١- قوانين بوکس انگليسي که در سال ١٨٦٥ تعريف شدند. اين قوانين نام مارکيز دو کوئينس بوري(marquis de Queensbury) را گرفتند که آنها در تمام جهان پخش کرد. اين قوانين کادر مبارزه و ضربات را مشخص مي کنند.