امارات-اسرائيل. محمد بن زايد درخاورميانه راه خود را مي رود

توافق ابوظبي و تل آويو، که به طور رسمي مشروط به عدم الحاق سرزمين هاي فلسطين تنظيم گرديده، بيش از هر چيز، بخشي از سياست منطقه اي امارات متحده عربي به حساب مي آيد که خود را به عنوان يک قدرت منطقه اي داراي سياست خارجي مستقل، معرفي مي کند. اين نشانگر اوج ديپلماسي تهاجمي است که توسط محمد بن زايد، حاکم مقتدر اين کشور به کار گرفته شده است.

خبر[عادي سازي روابط اسرائيل- امارات] جهان عرب را به لرزه در اورد، هرچند جاي شگفتي چنداني نبود. خط قرمزعادي سازي روابط با اسرائيل، که جهت اعلام همبستگي با ملت فلسطين(١) رسماً از جانب کشورهاي عربي رعايت مي شد، توسط ابوظبي ناديده گرفته شده است. اين رخداد درعمل با توافق دول عربي که به واسطه طرح صلح عربي در سال ٢٠٠٢ شکل گرفته بود، منافات دارد؛ بر اساس اين طرح ابتکاري، عادي سازي روابط با اسرائيل مشروط به تشکيل يک کشور فلسطيني درون مرزهاي ١٩٦٧، عقب نشيني اسرائيل از بلندي هاي جولان و بازگشت پناهندگان فلسطيني به سرزمين هايشان، شده است.

دنباله سياست داخلي

ابتکار عمل روز افزون امارات متحده عربي در منطقه، پيامد بلاواسطه برجسته شدن نقش محمد بن زايد، وليعهد اين شيخ نشين است. وي که در سال ٢٠٠٣ از جانب پدرش شيخ زايد بن سلطان ال نهيان(١٩٧١-٢٠٠٤) به عنوان جانشين وليعهد موروثي ابوظبي منصوب شد، با توجه به وخامت حال برادرش خليفه بن زايد ،رئيس فعلي امارات از سال ٢٠٠٤ به اين سو، به يک چهره سياسي اصلي تبديل شده است.

وي که به طورهمزمان وظيفه نيابت سلطنت و مسئوليت رياست شوراي اجرائي ابوظبي وهمچنين سمت جانشيني وزارت دفاع کشور را برعهده دارد، در واقع همه امور داخلي و خارجي کشور را در يد قدرت گرفته است. اين بدين معني است که سياست داخلي وي به نوعي سياست سرکوبگرانه نزديک گشت که در پي ظهورجنبش «بهارعربي»، بيشتر تشديد شد.

از ترس اين که مبادا موج اعتراضي که بحرين، مصر و يمن را درنورديده به امارات نيز کشيده شود، محمد بن زايد هر گونه انگيزه اعتراضي را در نطفه خفه کرده است. اعضاي اتحاديه الاصلاح، شعبه محلي اخوان المسلمين، هزينه اين سياست را پرداخت مي کنند: دستگيري، حبس، محکوميت به خاطر «اقدام به کودتا» و «تهديد امنيت ملي» از جمله اتهامات است. نام حزب الاصلاح، در نوامبر سال ٢٠١٤ توسط دولت امارات متحده، در کنار نام سازمان هائي چون اخوان المسلمين و تشکل دولت اسلامي، در فهرست گروه هاي تروريستي قرار گرفت.

سرنوشتي که منحصر به اين جماعت نشد و حتي نقدهاي ملايم و نيم بند گروه هاي مخالف ليبرال را نيز خفه کرد. زمزمه هاي اعتراضي که از سال ٢٠٠٩ در فضاي مجازي طنين انداز شده بود، به تدريج رسا تر شده و در ماه مارس٢٠١١ به اوج خود رسيد؛ اين جنبش اعتراضي با راه اندازي يک کارزار اينترنتي، خواستار اصلاح نهادهاي سياسي کشور و همچنين سازماندهي انتخابات آزاد شد. برخي انجمن هاي مدني نيز به اين فراخوان پيوستند. اگرچه اين جنبش دگرانديش اعتراضي هرگز نتوانست بسيج عمومي درسراسر کشور ايجاد کند، ولي وارث جايگاه ولايت عهدي عليه اين اعتراضات و به موازات گروه هاي اسلامگرا، دست به سرکوب و قلع وقمع زد؛ در همين راستا، بدرفتاري با زندانيان عقيدتي در زندان الرازين، که به گوانتاناموي شيخ نشين ابوظبي معروف شده، به کرات از جانب سازمان عفو بين الملل گزارش شده است.

همگرايي منافع امنيتي

از محورهاي اساسي همکاري با اسرائيل، مسئله تبادل اطلاعات و نحوه کنترل و سرکوب اغتشاشات است، مواردي که اساساً بخشي از منافع مشترک امنيتي و اقتصادي طرفين محسوب مي شود. در حقيقت، حصار سربي که امارات را در خود گرفته، بر پايه نوعي حکومت پليسي فوق پيشرفته و مراقبت تمام عيار از شهروندان شکل گرفته است، مدل حکومتي که دولت اسراديل به هيچ روي با آن غريبه نيست.

شرکت اسرائيلي «گروه NSO » که در سال ٢٠١٠ تأسيس شده، نرم افزار جاسوسي پگاسوس را در ابوظبي راه اندازي و تجهيز نمود؛ نرم افزاري که تلفن هاي همراه هوشمند را به وسيله مراقبت از مردم تبديل مي کند. در اکتبر سال ٢٠١٩ ، روزنامه اسرائيلي هاآرتص فاش نمود که شرکت امنيت سايبري اماراتي دارک متر، تلاش کرده است اعضاي سابق ارتش اسرائيل را، جهت مراقبت از سازمانهاي اطلاعاتي محلي و همچنين براي هدف قرار دادن روزنامه نگاران و فعالان حقوق بشر، به کار گيرد و حاضر است بابت اين همكاري، به داوطلبان احتمالي اسرائيلي تا يك ميليون دلار در سال حقوق پرداخت نمايد.

همچنين در سال ٢٠١٩ ، هاآرتص از امضاي قراردادهاي مهمي بين ابوظبي ويک تاجر اسرائيلي، براي تجهيز خود به فناوري هاي جاسوسي و نظارتي پرده برداشت. توافقات ديگري نيز براي فروش پهپاد، نظارت بر فضاي مجازي و يا تجهيزات تشخيص چهره صورت گرفته است و همانطور که در يک مقاله، بازهم در روزنامه هاآرتص در تاريخ ١٧ اوت ٢٠٢٠ علني گرديد، حکايت از آن داشت که همکاري بين دو کشور که با تجزيه زيرساخت هاي امنيتي آغاز شد، به ويژه در سطوح نظامي تقويت خواهد شد.

در جبهه اقتصادي ، تفاهم نامه اي که در ژوئيه سال ٢٠٢٠ بين شرکت هاي اسرائيلي و همتايان اماراتي آنها، در زمينه پژوهش و توسعه فناوري در مبارزه با ويروس کرونا منعقد شده بود، نشان داد که چنين توافقاتي در اصل نخستين مورد از مجموعه تفاهماتي است که در آتيه شکل خواهند گرفت. چرا که اگر ابوظبي از منظر تاريخي، بازوي سياسي امارت محسوب مي شد، پس از بحران سال ٢٠٠٨ همتاي اقتصادي خود، دوبي را نيز پشت سر گذاشت. با انباشت بدهي ها، محمد بن راشد المکتوم، امير، نخست وزير و وزير دفاع شيخ نشين دبي، چاره اي جز اين نداشت که براي پر کردن خزانه خود به سمت ابوظبي متمايل شود تا از ورشکستگي بگريزد، تصميمي که قطعاً معادلات را به نفع محمد بن زايد تغيير خواهد داد که از اين پس همه قدرت را يکجا در دست خود خواهد داشت.

ازدياد مداخله جوئي منطقه اي

اگر موضوع امنيت از جمله زمينه هاي همکاري وهمگرائي بين امارات و اسرائيل به شمار مي رود، خصومت با ايران و مبارزه با ا«اسلام سياسي»، طي بيش از يک دهه گذشته، منافع مشترک دو طرف را تعريف کرده است. اين موضوع دست کم در سه جبهه قابل مشاهده است : مصر، يمن و ليبي. در ضمن، نگراني روز افزون کشورهاي منطقه، ناشي از واکنش انفعالي- و بعضاً نسنجيده- آمريکائي ها در پي حمله به تانکرهاي نفتي در درياي عمان و سپس تاسيسات آرامکو عربستان در سپتامبر ٢٠١٩، وحتي قتل سپهبد ايراني قاسم سليماني در ژانويه ٢٠٢٠ ، موجب گرديد تا بازيگران منطقه تحرکات ديپلماتيک خود را افزايش داده و همچنين ائتلاف و اتحاد بين خود را مستحکم تر کنند.

امارات متحده عربي که تا آن زمان، بيشتر به عنوان يک بازيگر پشت پرده منطقه اي شناخته مي شد، در ژوئن ٢٠١٣ از کودتاي عليه محمد مرسي در مصر و به صورت ضمني در سال ٢٠١٤ از حزب «نداي تونس» در مقابل حزب اسلامگراي «النهضه» حمايت کرد. امارات نه تنها به دنبال تقابل با اخوان مسلمين است، بلکه به وضوح قصد خود را در صدور يک شيوه حکمراني به شيوه دولت اقتدارگرا- حتي ديکتاتوري نظامي- و ليبراليسم اقتصادي مخفي نمي کند.

ارتش امارات در سال ٢٠١٥ در کنار ارتش عربستان سعودي، وارد خاک يمن شد. اگر انگيزه اصلي خواستگاه وهابيت براي ورود به اين جنگ، سرکوب شورشيان«حوثي» متحد ايران بود، ولي توجه امارات بيشتر بر« حزب الاصلاح» متمرکز بود؛ اين جمعيت در واقع به گونه اي نامتعارف، شاخه محلي اخوان المسلمين بود و کماکان متحد عربستان به حساب مي آمد.

به همين خاطر است که مي توان گفت، راهبرد امارات محدود به خاورميانه نمي شود. ابوظبي اينک با نگاه به سمت شاخ افريقا و با يک «ديپلماسي متکي به بنادر» که از خليج عدن تا درياي سرخ امتداد دارد، در بنادر اريتره، سومالي و جيبوتي اقدام به سرمايه گذاري نموده است؛ بدين ترتيب امارات در رقابت مستقيم با قطر، مهم ترين دشمن منطقه اي اش، ، به ويژه در سومالي قرار مي گيرد.

اگر نگاهي به شمال بيندازيم در ليبي، محمدبن زايد از همان ابتداء از خليفه حفتر حمايت مي کرد که ئر چارچوب منطق هميشگي امارات در پشتيباني از نظام هاي خودکامه با گرايشات ضد اخوان المسلمين بوده است. با داشتن يکي از کارامدترين ارتش هاي منطقه که رسمي کردن روابط در حوزه صنايع نظامي با اسرائيل، آنرا باز هم قوي تر کرد، ابوضبي توانست در سال ٢٠١٦ با بهره گيري از دانش متحد[ جديد] خود، اقدام به احداث يک پايگاه هوائي در شرق کشور کند. بدين ترتيب، محور امارات متحده عربي- مصر – ليبي، در برابر اتحاد قطر و ترکيه- يکي ديگر ازدشمنان علني ابوظبي - قد علم مي کند؛ هر دو کشورحاميان دولت وحدت ملي طرابلس (GNA) بودند که توسط جامعه بين المللي به رسميت شناخته مي شود. .البته اين سياست با دخالت مستقيم و گسترده ترکيه به شکست مي انجامد.

وانگهي، در اينجا نيز علائق مشترک و منافع همگرا با تل آويو کاملاً مشهود است؛ اسرائيل و ترکيه براي بهره برداري از منابع گازي در شرق مديترانه به رقابت تنگاتنگي با يکديگر شکل داده اند. درست همانطور که انتصاب عبدالفتاح السيسي در راس مصر، امکان همکاري نظامي بين قاهره و تل آويو را درصحراي سينا فراهم کرد، که رئيس جمهور مصر در مصاحبه با کانال آمريکاييCBS در ژانويه سال ٢٠١٩ ، به طرز ناشيانه اي اين موضوع را فاش نمود.

سکوت سوريه

وزن [سياسي] رو به رشد امارات در جهان عرب کاملاً محسوس است. عدم هرگونه واکنش رسمي سوريه در مورد اعلام توافق نامه امارات با اسرائيل، خواه از سوي رياست جمهوري يا وزارت امور خارجه از انظار مخفي نماند، نه تنها اين کشور با اسرائيل، که بلندي هاي جولان را از سال ١٩٦٧ضميمه خاک خود نموده در حال جنگ مستقيم است، بلکه مرتباً از سوي نيروي هوايي اسرائيل مورد حمله و بمباران قرار مي گيرد. اما امارات از سال ٢٠١٧ سياست نزديکي با رژيم بشار اسد را که منجر به بازگشايي سفارت اين کشور در دمشق در سال ٢٠١٨ شد ، در دستور کار خود قرار داد و بدون ترديد رئيس جمهورسوريه، براي ورود مجدد به اتحاديه عرب، نياز به حمايت ابوظبي دارد.(٢)

افکار عمومي سوريه نيز، بايد خود را با خبر محکوم کردن توافق توسط مديرکل بنياد بين المللي اورشليم قانع کند، که در روزنامه الوطن، نزديک به حزب بعث منتشر شده است.

و در نهايت، چنين توافقي، شکاف بين امارات و ايران، دشمن قسم خورده اسرائيل را، بيشتر خواهد کرد.. محمد باقري، رئيس ستاد کل نيروهاي مسلح ايران، يکشنبه ١٦ اوت سال ٢٠٢٠، اقدام ابوظبي را «غيرقابل قبول» خواند و « امارات متحده عربي را مسئول» هرگونه تهديد براي امنيت ملي ايران در خليج فارس قلمدادنمود . صدور اين بيانيه، احضار سفير ايران در ابوظبي را در پي داشت. با اين وجود، به نظر مي رسيد روابط دو کشور از تابستان سال ٢٠١٩ ، مرحله اي از آرامش را تجربه مي کند. عدم واکنش ابوظبي به حمله به تانکرها در امارت الفجيره در ماه ژوئن – که ضعف امنيتي امارات را برجسته نمود – کسي را شگفت زده نکرد: وزير امور خارجه امارات متحده عربي و برادر کوچکتر محمد بن زايد،عبدالله بن زايد، از نشانه رفتن انگشت اتهام به سمت ايران، خودداري کرد.

ساير حرکات نمادين، مانند ملاقات فرماندهان گارد ساحلي دو کشور در ژوئن ٢٠١٩ ، يا خروج امارات از يمن يک ماه بعد از اين جريان، به عنوان علائم نزديکي بين ابوظبي و تهران تعبير مي شد، دو پايتختي که تبادلات تجاري بين آن ها هرگز تحت تأثير تحولات ژئوپليتيکي قرار نگرفته است.

ابوظبي برخلاف رياض و اسرائيل، طرفدار مداخله نظامي در ايران نيست و درست مانند نامزد دموکرات رياست جمهوري ايالات متحده جو بايدن، سياست مذاکرات و فشار را ترجيح مي دهد. اگر به نظر مي رسد که امارات در طول يک سال گذشته روابطي بدون فراز ونشيبي با تهران داشته، بدون شک به دليل آسيب پذيري و همچنين واهمه از باز شدن جبهه جنگ با همسايه آن سوي آب هاست. البته همکاري نظامي با اسرائيل، گزينه اي جهت مقابله با ايران نيست. اما امارات، با آگاهي از وزن کم خود در برابر غول پارسي، مي تواند اسرائيل را به چشم يک متحد سياسي ببيند.

شريک قابل اتکا براي کشور هاي غربي

توافق بين اسرائيل و امارات، تنها پس از يک تماس تلفني، که طرف جذاب آن دونالد ترامپ بود ، رسماً اعلام گرديد: اين اتفاق درست سه ماه مانده به انتخابات رياست جمهوري آمريکا رقم خورده است. پس از سلسله تنش هايي که باعث ايجاد روابط متلاطم بين ابوظبي و واشنگتن در زمان رياست جمهوري باراک أوباما شد – أوباما از نظر محمد بن زايد بيش از حد طرفدار اخوان المسلمين بود- ، توافق با متحد اصلي ايالات متحده در منطقه، براي اماراتي ها به نظر اطمينان بخش تر مي رسيد. قدر مسلم، معاهده قديمي با عمو سام، با تصدي پست رياست جمهوري توسط ترامپ جان تازه اي گرفت، كه محمد بن زايد حامي سرسخت وي حتي قبل از انتخابات بود. جانشين تاج وتخت شيخ امارات،براي همکاري کشوري را انتخاب کرده که مستقل از نتيجه انتخابات نوامبر ٢٠٢٠، متحد اصلي ايالات متحده باقي مي ماند.

در اين موقعيت، ديگر شريک ممتازغربي امارات، کشوري نيست جز فرانسه. از سال ٢٠٠٨، پاريس يک پايگاه هوايي در ابوظبي، در منطقه نظامي الظفره تجهيز کرده که تنها پايگاه فرانسه در خليج فارس محسوب مي شود و به زودي ميزبان يک فرماندهي اروپائي، جهت نظارت بر ترابري دريايي در خليج فارس خواهد بود.

اگر مهم ترين خريدار سلاح هاي فرانسوي از ديرباز عربستان سعودي بوده، محمد بن زايد که ژان ايو لودريان، وزير دفاع فرانسه از «هواداران پروپا قرص» اوست، به عنوان يکي از مشتري هاي عمده سلاح هاي فرانسوي محسوب مي شود تا جائي که اين کشور[فرانسه] در سال گذشته رتبه سوم صادر کنندگان اسلحه را به خود اختصاص داده است. طبق نظر آکسفام، فروش [سلاح] از جانب فرانسه به عربستان سعودي و امارات متحده عربي از سال ٢٠١٥ به اين سو، نزديک به ٦ ميليارد يورو بوده است. اگر چه ارتش امارات از نظر تعداد نفرات اندک مي نمايد ولي، پس از اسرائيل قدرتمندترين نيروي هوائي منطقه را داراست؛ همچنين سربازان حقوق بگير(مزدور) آماده به خدمت پرشماري در اختيار دارد. جمعيت کل کشور به زحمت بالغ بر يک ميليون نفر مي شود. از ديگر سو، پاريس و ابوظبي در ليبي سياست همگرائي را دنبال مي کنند و خصومت مشترکي با ترکيه دارند.

فردا چگونه رقم خواهد خورد؟

اين ابتکار عمل امارات احتمالاً نتايجي به دنبال خواهد شد، دست کم اين چيزي است که دولت هاي اسرائيل و ايالات متحده مي گويند و به آن اميد دارند و از هم اکنون از خود مي پرسند شيخ نشين بعدي که قدم پيش خواهد گذاشت، کداميک خواهد بود. به گفته وزير اطلاعات اسرائيل که رئيس موساد نيز هست، داوطلب بعدي بحرين مي تواند باشد.

در اين جا بايد اضافه کرد که، سفير پادشاهي(بحرين) در زمان رونمايي از «توافق قرن» حضور داشته است و رژيم بحرين که بقاء خود را مديون مداخله ارتش هاي سعودي و اماراتي در سال ٢٠١١ مي داند، همواره دنباله رو سياست هاي منطقه اي اين دو کشور بوده است. همانطور که در مسئله تحريم قطر در سال٢٠١٧ شاهد آن بوديم.

علاو بر اين، براي منامه که درست مانند ابوظبي صاحب جايگاه مذهبي نمادين پادشاه وهابي(عربستان سعودي) نيست که رسماً عنوان « خادم الحرمين»(مکه و مدينه) را يدک مي کشد، پا پيش گذاشتن براي عادي سازي روابط[با اسرائيل] چه بسا ساده تر به نظر مي رسد. تصادفي نيست که رياض به طور رسمي نسبت به اين اعلام توافق واکنش نشان نداد، سکوت معنادار دولت عربستان، شکاف بين مطبوعات عربستان سعودي که از اين عادي سازي استقبال کردند و افکار عمومي که از ١٤ اوت با هشتگ «عادي سازي خيانت است» به اين تفاهم واکنش نشان دادند، را مي پوشاند.

قابل انکار نيست که اسرائيل برنده بي چون و چراي اين توافق است. در حقيقت بنيامين نتانياهو، مدت ها پيش از هرگونه توافق با ابوظبي، پروژه الحاق دره اردن را به تعويق انداخته بود، اما اکنون با اين دستاورد مي تواند به خود ببالد که موفق شده است به «رسميت شناخته شدن اسرائيل از جانب يک کشور عربي» را به چنگ آورد، که قطعاً تنها کشور نيزنخواهد بود. برنده ديگر اين اعلاميه تفاهم، بلاشک ايران است. در زماني که به نظر مي رسد بيشتر دولت هاي عربي چشمان خود را بر روي مسئله فلسطين بسته اند، تهران بيش از هر زمان ديگري مي تواند اين داعيه را داشته باشد که دشمن اصلي سياست آمريکا و اسرائيل در خاورميانه است.

١- به غير از کشور هاي مصر و اردن که با اسرائيل معاهده صلح امضاء کردند.

٢- نشست سران کشورهاي اتحاديه عرب که قرار بود در ماه ژوئن ٢٠٢٠در الجزاير برگزار گردد، به دليل همه گيري ويروس کرونا، لغو شد.