چپ های عرب خاطرات زنده، اثر ماندگار

چگونه جدایی طلبی جنوب سوسیالیسم را در یمن بی رنگ کرد

از جمهوری دموکراتیک خلق یمن، تنها دولت مارکسیستی جهان عرب، تا جنبش جدایی طلبی جنوب، مسیر حزب سوسیالیسم یمن بسیار منحصر به فرد به نظر می رسد. در قدرت بودن آن تا سال ۱۹۹۰ ، جلوی ناامیدی و سپس سقوط را نگرفت. در طی سه دهه، چپ خود را در منطقی هویتی محبوس کرد که توسط قدرت های منطقه ای مورد سوء استفاده قرار می گرفت.

آرمان چپ در یمن، مانند دیگر نقاط در جهان عرب، هدفی هر چه دست نیافتنی تر شده است. این جریان که به تدریج خود را به حاشیه راند، امروز دیگر عملا یک نیروی سیاسی مطرح به حساب نمی آید. آنچه باقی مانده، نوستالژی است و برخی نیاسانی ها و موضع گیری های ژئوپلیتیکی تاریخی به آن اجازه می‌دهد بدون هیچ وزنی همچنان زنده بماند.

یکی از ویژگی های یمن ، تجربه طولانی سوسیالیسم در قدرت است. به مدت دو دهه، در حالی که کشور به دو «دولت» مستقل به ارث رسیده از دوران استعمار تقسیم شده بود، حزب سوسیالیست یمن (PSY) سرنوشت یمن جنوبی را در دست داشت. این حزب در سال ۱۹۷۸ توسط کسانی ایجاد شد که در قیام ضد استعماری آغاز شده در سال ۱۹۶۳ ، علیه بریتانیا شرکت داشتند. رهبران سوسیالیست از سال ۱۹۶۷ تا ۱۹۹۰ در عدن (پایتخت) ، که زمانی بندر نفوذ بین‌المللی و گوهر یگانه امپراتوری بود، قدرتی متمرکز و شدیداً ایدئولوژیکی را مستقر کردند. این امر ناشی از تمایل آنها به صدور انقلاب خود بود، به ویژه به کشور همسایه عمان و منطقه ظفار، و همچنین به یمن شمالی با حمایت از چریک های جبهه ملی دموکراتیک در پایان دهه ۱۹۷۰. سوسیالیست ها تلاش کردند تا جامعه و اقتصاد یمن جنوبی را از طریق ملی‌سازی و تصفیه عناصر استعمار و به لطف حمایت حامیان خارجی شان، آلمان شرقی، شوروی و چین متحول کنند. در آن زمان عدن فانوس دریائی ای برای اردوگاه سوسیالیست بود، مکانی برای پناه دادن و آموزش مبارزینی، که گاه مسلح بودند، مانند جبهه مردمی برای آزادی فلسطین (PFLP) به رهبری ژرژ حبش، یا هانس یواخیم کلاین آلمانی و ایلیچ رامیرز سانچز ونزوئلایی معروف به کارلوس.

دولت مارکسیست شکست خورد

اما جامعه سنتی محلی در مقابل فشار پروژه سوسیالیستی مقاومت کرد. متشکل از قبایل و کنشگران مذهبی ای که در آن نقش محوری دارند ، جامعه سنتی به ویژه در حومه شهرها و منطقه شرقی حضرموت، به حیات خود ادامه داد. ساختارها در واقع تغییر نکردند ، دلیل این امر کمبود منابع و همچنین ضعف شهرنشینی و جمعیت مهاجر انبوهی بود که به ویژه در پادشاهی های خلیج فارس حامی ای در مقابل سیاست های اراده گرایانه سوسیالیستی، اغلب خشن، یافته بودند که بدنبال حفاظت از منافع مالی خویش بود.

جمهوری دموکراتیک خلق یمن علیرغم تمایلات مترقی اش، با تنش های بین منطقه ای روبرو شد که خود را پشت اختلافات ایدئولوژیک پنهان می کرد. این امر به ویژه منجر به یک دوره خشونت بی سابقه در ژانویه ۱۹۸۶ شد که مرگ چند هزار نفر را در پی داشت و خاطره و تأثیر آن هنوز در میان نخبگان جنوب قوی است. این جنگ داخلی کوتاه(۱) منجر به تبعید برخی از آنها و ریشه دواندن کینه ای عمیق شد. در آن زمان یک مخالفت بین گروه موسوم به الزمره به رهبری علی ناصر محمد (رئیس جمهور جنوب از ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۶) و عبدربه منصور هادی (رئیس جمهور از ۲۰۱۲ تا ۲۰۲۲) شکل گرفت . منصور هادی از یک طرف حامیانی در استان ابین داشت و از طرف دیگر از سوی جناحی به نام الطغمه به رهبری علی سلیم البیض که پایگاه اصلی آن در حضرموت بود، پشتیبانی می شد. این مخالف ها همچنان ادامه یافت و به بحث ها و دشمنی ها در میان چپ جنوب ساختار داد.

این شکست مارکسیسم در قدرت هرگز به طور کامل هضم نشد و سوسیالیست ها دوباره به عنوان یک جنبش اپوزیسیون از زمان پایان جنگ سرد و اتحاد دو یمن در ۲۲ مه ۱۹۹۰ و سقوط دولت سوسیالیستی، متشکل شدند. حزب سوسیالیست یمن به جای تجسم یک آلترناتیو سیاسی روشن، مبتنی بر یک برنامه اقتصادی با استراتژی‌هایی متفاوت از استراتژی‌هایی علی عبدالله صالح، رئیس‌جمهور یمن متحد تا سال ۲۰۱۲ ، تا حد زیادی خود را به مدافع هویت جنوبی تبدیل کرد. هویتی که مشتاقانه آنرا با تعریفی خاص، متمایز از هویت ملی و در نتیجه مخالف هویت شمالی، مطرح نمود. دفاع از طبقات زحمتکش تا حد زیادی در ساخت یک ملت جنوبی مستحیل شد.

در راه تبعید

در فردای اتحاد، این منطق به اضافه میل رهبران سوسیالیست برای حفظ امتیازات خود و دسترسی به منابع دولتی، نگرش حزب سوسیالیست یمن را تا حد زیادی ساختار داد. به مدت چهار سال، توافق بین شمال و جنوب، مرحله انتقالی را شکل داد که موقعیت‌های فرماندهی را برای سوسیالیست‌ها حفظ کرد ، به ویژه معاونت رئیس‌جمهور علی سالم البیض، و همچنین حفظ نیروهای مسلح جنوب تحت فرماندهی ای خودمختار.

اتحاد یمن، قدرت شمال را تثبیت کرد و منجر به سلب مالکیت و تبعیض در خصوصی‌سازی مجدد زمین شد، اما نخبگان سوسیالیست شکست خود را - قبل از هر چیز اقتصادی –نپذیرفتند و بر انتظارات غیرواقعی خود اصرار نمودند. برابری در واقع لااقل به دلیل عدم تعادل جمعیتی غیرممکن بود: یمن جنوبی سابق تقریباً سه برابر کمتر از شمال جمعیت داشت. بر چنین بستری، به دنبال اعلام جدایی یمن جنوبی سابق در ماه مه ۱۹۹۴، جنگی آغاز شد که شکست سوسیالیستی جدیدی که این بار نظامی بود را تسریع کرد، و منجر به تبعید قطعی علی سالم البیض به عمان و سپس به اتریش شد . بدین ترتیب چپ به عنوان یک جایگزین، بصورتی قطعی به حاشیه رانده شد.

پس از سال ۱۹۹۰، رهبری سوسیالیست دست یاری به سوی پادشاهی های خلیج فارس، به ویژه عربستان سعودی که به دنبال تضعیف یمن بود، دراز کرد که البته نتیجه ای نداشت. به رسمیت شناخته شدن دولت جنوبی تازه تاسیس توسط آنها در سال ۱۹۹۴ و وعده کمک های مالی پادشاهان و امیران، نتوانست روند تاریخی عمیقی را متوقف کند که در شکست نظامی در مقابل ارتش شمالی و غارت عدن تبلور یافته بود. ارتش شمالی که متحد با اسلام گرایان بود و از حمایت قبایل انتقام جو برخوردار بود. با این وجود، این ماجرا موجب سازش‌های ژئوپلیتیکی رهبران چپ، به دور از گفتمان‌های ضد امپریالیستی ای شد که پیش از این بر ایجاد حزب و دولت سوسیالیست تأکید داشت.

اتحاد با اسلام گرایان

بدیهی است که استثناهائی در این عملکرد چپ وجود داشته است و داوری ای که موضع گیری های آنرا بصورتی یکپارچه گمراهانه ارزیابی می کند، منصفانه نیست.دستاوردهای حزب سوسیالیست در شمال، قبل و بعد از وحدت ۱۹۹۰، بی ارزش نبوده است. حزب توانست از طریق جنگ چریکی جبهه ملی دموکراتیک، کادرهایی را تربیت و بسیج کند که تا حدی مستقل از دولت جنوبی بودند. درخشان ترین آنها جارالله عمر الکوهالی است که اصالتاً اهل منطقه اِب و معاون دبیرکل حزب بود. در اطراف تعز، سومین شهر کشور، حزب سوسیالیست پایگاه قابل توجهی داشت و پس از سال ۱۹۹۴ توانست تا حدی خود را دوباره احیا کند. به همین ترتیب، مستقل از ساختار حزبی بازسازی شده در جنوب، در یمن چهره های چپ برجسته وجود دارند : مانند شاعران عبدالله البرادونی و عبدالعزیز المقالیح، یا فعالان فمینیست، امل بچه و رئوفا حسن.

در طول سه دهه گذشته، به نظر می‌رسد دو پویایی در حزب سوسیالیست در کنار هم وجود داشته‌ ، بدون اینکه هرگز منجر به انشعاب‌هائی شود که در درون چپ عرب مرسوم است: یکی طرفدار ایجاد دولت واحد سراسری و دیگری جدایی طلب. جارالله عمر الکوهالی اگرچه در دسامبر ۲۰۰۲ در شرایط ناروشن هنگام شرکت در کنگره حزب الاصلاح (شاخه یمن اخوان المسلمین) ترور شد، توانست گزینه منحصر به فردی را به حزب سوسیالیست تحمیل کند: اتحاد بین مخالفان. در سال ۲۰۰۳ و سپس در سال ۲۰۰۶، دفاع از نامزدهای یگانه از طریق پلاتفرم گفتگوی مشترک (اللیقا المشترک) علیه حزب حاکم علی عبدالله صالح. این امر به حزب سوسیالیست یمن (PSY) اجازه داد تا حضور خود را تثبیت نماید. این حزب همچنین توانست بر رویارویی بین اسلام گرایان و چپ غلبه کند که در تمام نقاط دیگر جهان عرب فقط قدرت های اقتدارگرا را تقویت کرده است. روزنامه الثوری و دیده بان حقوق بشر یمن، مرتبط با حزب سوسیالیست یمن (PSY) ، تجسم این گزینه در نهایت موفق بودند.

تا حدودی به لطف همین منطق بود که قیام انقلابی ۲۰۱۱ توانست به چنان قدرتی برسد که با سطح محدودی از خشونت ، سقوط علی عبدالله صالح را ممکن سازد. با این حال، مرحله گذار، که با اوج گیری توقعات در هر گروه سیاسی همراه بود، همچنین محدودیت های رویکرد مبتنی بر اجماعی را نشان داد که در گفتگوی مشترک تجسم یافته بود. یاسین سعید نعمان، دبیرکل حزب سوسیالیست یمن (PSY) ، که شخصیتی بسیار مورد احترام بود، از سیاست کناره گرفت و در سال ۲۰۱۵ مقام سفارت در لندن را پذیرفت تا اوایل سال ۲۰۲۴ همچنان عهده دار آن بود.

سوسیالیسمی کمرنگ شده

بدین ترتیب، پویایی جنوبی در درون حزب سوسیالیست زمانی که شورشیان حوثی کنترل صنعا را در پایان سال ۲۰۱۴ به دست گرفتند و رویارویی مسلحانه آغاز شد، جایگاه برتری پیدا کرد. از سال ۲۰۱۵ و مداخله عربستان سعودی برای بازگرداندن رئیس جمهور عبد ربه منصور هادی، سوسیالیست سابق مورد نفرت حوثی ها، آینده چپ اهمیت خود را از دست داد. سوسیالیستی یا نه، حزب دیگر در هیچ سطحی یک نیروی جایگزین نبود. معدود سوسیالیست‌هایی که در صنعا باقی مانده بودند، خود را با مواضع ضد سعودی حوثی‌ها همسو کردند، برخی دیگر که در تبعید بودند به دلیل وجود کمک های مالی مشکوک ، برچسب سوسیالیستی را کنار گذاشتند.

این گونه بود که حزب سوسیالیست یمن (PSY) به مرور در جنبش جنوب مستحیل شد. در حاشیه قرار گرفتن آن به حدی بود که نسل جدیدی جایگزین علی سالم البیض ، چهره قدیمی و مورد قبول همه شد که اگرچه از سال ۱۹۹۴ در تبعید بسر می برد اما تا آغاز جنگ کنونی یکی از رهبران جنبش بود. مقاومت نظامی جنگجویان سلفی در جریان درگیری‌ها علیه حوثی‌ها در سال ۲۰۱۵ در عدن ، در عمل موجب اتحاد برخی از سوسیالیست‌ها با آنها شد. هر دو آن زمان در شورای انتقالی جنوب که در سال ۲۰۱۷ با حمایت مستمر امارات متحده عربی تأسیس شد، حضور یافتند.اما امروز این سوسیالیست‌ها که عملا تحت حمایت دولتی قرار دارند که نماد سرمایه‌داری مطلق است و از رهبران مذهبی تبعیت می کنند، حتی در شورای هشت نفره ریاست جمهوری که در آوریل ۲۰۲۲ جانشین هادی شد، نمایندگی ندارند. در ارتش و در میان شبه نظامیان نیز ، جز به واسطه کادرهای قدیمی حضور ندارد، کسانی که گاه در جمهوری‌های سوسیالیستی سابق اروپا آموزش دیده‌اند و در نوستالژی ناامیدکننده‌ای غوطه ورند. یقیناً هنوز ستاره سرخ سوسیالیسم بر روی پرچمی دیده می شود که حامیان جدایی جنوب پشت آن گرد آمده اند ، با این حال اگر به شعارهای جاه طلبانه جمهوری خلق و دموکراتیک یمن در دهه ۱۹۷۰ فکر کنیم، این میراث بسیار ناچیز است.