یادداشت های غزه ۴۲

«خانه مطبوعات» را بازسازی کردیم

رامی ابو جموس یادداشت های روزانه خود را برای «اوریان ۲۱» می نویسد. او که بنیانگذار «غزه پرس» - دفتری که در ترجمه و کارهای دیگر به روزنامه نگاران غربی کمک می کند- است، ناگزیر شده با همسر و پسر دو سال و نیمه اش ولید، آپارتمان خود در شهر غزه را تحت فشار ارتش اسرائیل ترک نماید. پس از پناه بردن به رفح، رامی و خانواده اش مجبور شدند مانند بسیاری از خانواده ها که در این منطقه فقیر و پرجمعیت گیر افتاده بودند، مجددا به تبعید داخلی خود ادامه دهند.. او رویداد های روزانه خود را در این فضا برای انتشار در «اوریان ۲۱» می نویسد:

در این تصویر، مردی به نام بیلا الجدلله دیده می‌شود که ظاهراً مدیر خانه مطبوعات در فلسطین است. او در حال حرکت در یک خیابان است و هدفون‌هایی به گوش دارد. در پس‌زمینه یک کامیون سبز رنگ قرار دارد. این تصویر به وضوح زندگی روزمره و فعالیت‌های فردی او را نشان می‌دهد.

چهارشنبه ۲۴ ژوئیه ۲۰۲۴

خبر خوبی برایتان دارم: چند روز است که «خانه مطبوعات» یا (Palestine Press House) را بازسازی کرده ایم. این موسسه در سال ۲۰۱۳ ایجاد شد. ایده آن متعلق به عمر شعبان، بلال جدالله و من بود. هدف آن حمایت از کار روزنامه نگاری، به ویژه روزنامه نگاری مستقل بود. انگیزه ما از این کار این بود که اکثر رسانه های فلسطینی، چه در ساحل غربی رود اردن و چه در غزه، توسط گروه های سیاسی اداره می شود و روزنامه نگاران جوان را وامی دارد که حتی اگر خودشان هم تعلق خاطر سیاسی نداشته باشند، برای رسانه های جانبدار یا مستقیما حزب ها کار کنند. بنابراین، هدف این بود که از روزنامه نگاران جوان حمایت شود تا آزادانه کار کرده و تجربه کسب کنند. آموزش و کارآموزی هایی سازماندهی می شد. روزنامه نگاران خارجی، از جمله فرانسوی و سوئیسی، برای آموزش روزنامه نگاری، تحقیقات و ساخت برنامه های صوتی- تصویری می آمدند. به راستی ابتکار بسیار زیبایی بود. خوب کار می شد و «خانه مطبوعات» در غزه و حتی ساحل غربی رود اردن به صورت محلی شناخته شده درآمده بود.

تقریبا همه روزنامه نگاران جوان برای دیدن دوره، شرکت در کنفرانس ها و کارگاه ها می آمدند. تلاش ما برای حفظ آزادی بیان، در کشوری که انجام کار حرفه ای برای روزنامه نگاران، خواه به دلیل عملکرد اسرائیل و خواه به خاطر رفتار مقامات محلی دشوار است، مغتنم بود.

بلال شریک من بود

صاحب واقعی «خانه مطبوعات» بلال بود. موفقیتی که داشتیم به راستی به یمن او بود. بلال جدالله دوستی بود که او را مانند برادر خود می دانستم. ما در جریان جنگ سال ۲۰۰۹ همدیگر را دیده بودیم. متاسفانه او در ۱۹ نوامبر ۲۰۲۳ کشته شد. در شهر غزه بود و می خواست به جنوب بیاید.

در میدان صلاح الدین، او و برادر همسرش برای پرسیدن مسیر راه از خودرو خود پیاده شدند چون از آنجا به بعد باید راه را پیاده می رفتند. یک گلوله تانک درست در کنارشان منفجر شد. بلال درجا کشته شد و برادر همسرش به سختی مجروح گردید و دو هفته بعد درگذشت. بلال شریک من بود. کار «ترجمه و ویرایش» و نیز روزنامه نگاری را با هم انجام می دادیم و «خانه مطبوعات» را هم با هم تأسیس کردیم. بین ما دوستی خیلی عمیقی برقرار بود. در طول جنگ های ۲۰۰۹، ۲۰۱۲ و ۲۰۱۴ ماجراهای زیادی را با هم ازسر گذراندیم. او با من کار میدانی نمی کرد اما با هم شریک بودیم.

ما با هم اختلاف نظر داشتیم. من گرایش به بی سر و صدا کار کردن داشتم و او برعکس من بود. به سرعت عصبی می شد. من سعی می کردم آرامش خود را حفظ کنم. او بلندپروازی های سیاسی داشت و من نداشتم. حتی در کار چشم اندازهای یکسانی نداشتیم و امور را به یک چشم نمی دیدیم، اما او همیشه مرا مشاور خود می دانست. در بدترین لحظه ها، زمانی که لازم بود تصمیم های مهم گرفته شود، با من حرف می زد. هنگامی که صبح یا شب می دیدم که تلفن می زند، می دانستم که می خواهد برای حل یک مشکل مشورت کند.

مرا از مخمصه خلاص می کرد

به «خانه مطبوعات» بازگردیم. بلال تمام روز را در آنجا می گذراند و وقتی که در آنجا صرف می کرد بیش از وقتی بود که با خانواده و دوستانش می گذراند. به لطف او، همه جوان های تازه فارغ التحصیل شده، روزنامه نگاران، روشنفکران و حتی سفیران و کنسول ها و رئیس های هیئت های نمایندگی به دیدن ما می آمدند.

کار ما به لطف هیئت نمایندگی سوئیس که از ابتدا از ما حمایت کرد روی غلتک افتاد و بعد نروژی ها، کانادایی ها و فرانسوی ها از ما حمایت کردند. اثری مثل شکل گیری بهمن داشت: به یمن کار بلال، همه می خواستند از طریق «خانه مطبوعات» از روزنامه نگاران حمایت کنند. نه تنها مدیر خوبی بود، بلکه تماس های خیلی خوبی هم با مقام های محلی داشت. به این ترتیب، ما نسبت به افراد از نظر سیاسی منزوی، حاشیه مانوور بیشتری داشتیم. بلال برای بسیاری از موقعیت های دشوار مانند بازداشت روزنامه نگاران راه حل می یافت. این کار را نه به طور رسمی و به عنوان مدیر «خانه مطبوعات»، بلکه به صورت شخصی انجام می داد. من هم هروقت که با مقامات محلی یا حماس مشکلاتی داشتم، او مرا از مخمصه خلاص می کرد.

او با ساحل غربی رود اردن هم روابط خوبی داست. این روابط مهم بود چون ما به عنوان یک انجمن غیرانتفاعی، به دولت خودگردان فلسطین و حتی حماس که در غزه حکومت می کرد وابستگی داشتیم. هروقت که در ساحل غربی رود اردن یا غزه به مشکلی بر می خوردیم، بلال بود که آن را حل می کرد. پرکار و درخشان بود و همه او را می شناختند. در طول چند ماه پیش از جنگ، زمانی که «خانه مطبوعات» بیش از پیش محل دیدار دیپلومات ها و روزنامه نگاران شده بود، او کوشید از شهرت خود بهره ببرد چون بلندپروازی های سیاسی اش بیش از روزنامه نگاری شده بود. می خواست کاری بیش از روزنامه نگاری انجام دهد، اما گلوله ای که از تانک شلیک شد به بلندپروازی ها و رویاهایش پایان داد.

همکاران زیادی را ازدست دادیم

من امروز به درخواست شورای اداری مدیریت «خانه مطبوعات» را به عهده گرفتم. این به هیچ وجه هدف من نبود. میل ندارم به جلو رانده شوم، اما به این کار مجبور شدم چون بسیاری از مسائل اداری بلاتکلیف مانده است: کارمندانی هستند که حقوق خود را دریافت نکرده اند، کسانی که خدماتی انجام داده و پول خود را نگرفته اند و غیره. همه این کارها را بلال انجام می داد. روابط با بانک و دستگاه های اداری و امضاء ها همه با او بود. پس از کشته شدنش برای انجام این کارها مشکلات زیادی داشتیم. سرانجام به این توافق رسیدیم که مدیریت انجمن تا پایان جنگ موقتا به عهده من باشد.

مشکل این است که همه برنامه ریزی های ما تا پایان دسامبر ۲۰۲۳ بود. با شروع جنگ در اکتبر ۲۰۲۳، دیگر برنامه ای برای سال ۲۰۲۴ نمانده بود. به علاوه، محل انجمن در شهر غزه در فوریه ۲۰۲۴ تخریب شد. در این حین، بلال هم کشته شد. ما همکاران درخشان دیگری را هم از دست دادیم. کسانی مانند احمد فاطمه که آچار فرانسه «خانه مطبوعات» بود. مستقیما با موشک یک پهپاد کشته شد. پسر ۵ ساله اش به شدت زخمی شد اما جان بدربرد. محمد عججه، مسئول برنامه های اداری و امور مالی هم همراه همسر و همه کودکان در بمباران خانه شان کشته شدند. این حادثه غم انگیز برای مدتی ما را فلج کرد. حالا، کار از سر گرفته شده و به لطف هیئت نمایندگی کانادا در ساحل غربی رود اردن محلی درنظر گرفته شده که هزینه های اجاره، برق و اینترنت آن که با برق خورشیدی کار می کند را این هیئت تقبل نموده و کار از نو شروع می شود. امروز، یافتن محل، برق و اینترنت چالش بزرگی برای یک روزنامه نگار است.

قیمت همه چیز سرسام آور شده است. در محل پیشین در شهر غزه، ما ۲۴ صفحه خورشیدی داشتیم که ۵ کیلووات برق تأمین می کرد و برای ما حدود ۱۲ هزار دلار (۱۱ هزار یورو) هزینه برداشته بود و با آن در تمام ۲۴ ساعت برق داشتیم. امروز فقط ۲ صفحه خورشیدی و چند باتری داریم که همه کهنه است چون چیز نویی در نوار غزه پیدا نمی شود و اینها برایمان ۱۵ هزار دلار (۱۴ هزار یورو) تمام شده است. برای خط اینترنت هم وضع به همین ترتیب است: به دلیل بمباران ها، زیرساخت های شرکت مخابرات و خط ایترنت تخریب شده است.

امیدوارم از پس این کار بربیایم

ابتدا در جستجوی محلی بودیم که بتوانیم ایترنت داشته باشیم. به محض یافتن آن شروع به کار کردیم. برنامه هایی تدوین شد. روزنامه نگاران جوان از بازگشایی این انجمن که به آنها کمک می کند و نیز دارای برق و ارتباط اینترنتی است بسیار خوشحالند. به علاوه، دوره های اموزشی و کارآموزی هم از سر گرفته می شود.

یک سازمان غیردولتی (ONG) فرانسوی به نام «سوپرنووا» از ماه آینده از ما حمایت می کند تا دوره های آموزشی و کارآموزی را برای فارغ التحصیل های جدید، به ویژه در اردوگاه های جابجا شده ها از سر بگیریم. امروز اکثر جوان ها کار ندارند و هیچ کار و آموزشی هم نیست. این درحالی است که چنان که در شبکه های اجتماعی دیده می شود، اکثر مردم تلفن های همراه دارند و از آنچه که در غزه می گذرد فیلم می گیرند، اما این کار بدون پیش بینی و برنامه ریزی است. از این رو، ما فکر کردیم دوره های آموزشی برای این جوان های اردوگاه ها ترتیب دهیم تا بتوانند از تلفن های همراه خود بهتر استفاده کنند. این به معنای آن نخواهد بود که آنها روزنامه نگار می شوند، اما دستکم اصول ابتدایی این حرفه به آنها یاد داده می شود تا بتوانند تصویرهایی کمی حرفه ای تر بگیرند.

«خانه مطبوعات» هیچ نداشت. در طول جنگ های پیشین همواره درهای خود را باز نگهداشته بود. در تارنمای اینترنتی ما می شد صدها روزنامه نگار خارجی یا محلی را دید که به دیدار ما می آمدند و هرچه نیاز داشتند به آنها داده می شد و این کار به ویژه درمورد روزنامه نگارهای جوان فلسطینی ای انجام می شود که امکانات کمی دارند. پیش از جنگ، ما توانستیم حدود ۸۵ جلیقه ضد گلوله به روزنامه نگارهای که برای رسانه ها یا خبرگزاری های بزرگ کار می کردند بدهیم.

«خانه مطبوعات» به بسیاری از این جوان ها کمک کرده تا بتوانند مستقلا برای خود کار کنند. برخی از آنها اکنون خیلی شناخته شده هستند و ما به این افتخار می کنیم. من نیز مفتخرم که بخشی از این انجمن هستم و برای بلال مانند یک برادر بوده ام. خواستم این موضوع را با شما درمیان بگذارم. ابتدا در این مورد تردید کردم چون بیم از آن داشتم که درمورد بلال کلمات نتواند حق مطلب را ادا کند و نیز نتوانم اندوه ازدست دادن او را ابراز نمایم، اما می خواستم به او ادای احترام کنم و از او، حتی شده با کلمات ساده ای حرف بزنم که کاملا اندوهی که حس می کنم و تحسین از کاری که انجام داده را بیان نمی کند. اینک، امیدوارم در طول این دوره موقت از پس انجام این کار بربیایم. امیدوارم که «خانه مطبوعات» تا پایان به کار خود ادامه دهد زیرا به نوعی مانند فرزند همه ما و به ویژه بلال است و امیدوارم بتوانم میراث او را حفظ کنم