سه شنبه ۲۷ اوت ۲۰۲۴
هفته سختی را گذراندیم. ابتصام، خواهر همسرم صباح به شدت مجروح شد. چادر او در منطقه المواصی در نزدیکی رفح قرار داشت. ارتش اسرائیل این محل را «منطقه انسان دوستانه» اعلام کرده اما این نادرست است. در نوار غزه هیچ منطقه انسان دوستانه ایمنی وجود ندارد. حدود ساعت ۴ بعد از ظهر، یک پهپاد ۴ ملخی بالای چادر او ظاهر شد و به همه جا تیراندازی کرد. این پهپاد کوچک ۴ ملخی هم می تواند در برخورد با زمین منفجر شود و هم مجهز به نارنجک یا مسلسل باشد که پهپاد مورد گفتگو از این نوع بود. کنترل این پهپاد را غالبا در فاصله ۲ یا ۳ کیلومتری فردی که پشت یک صفحه نمایشی نشسته به عهده دارد و گویی که با «پلی استیشن» یا «ایکس باکس» بازی می کند، مردم را هدف می گیرد. این فناوری به ارتش اسرائیل امکان می دهد که بگوید «ما در محل نبودیم». فردی که پشت صفحه نمایشی نشسته، همه عواطف انسانی را از دست می دهد و هیچ پشیمانی ای از کار خود ندارد. آنچه که روی صفحه نمایشی او نشان داده می شود، تنها شخصیت هایی مجازی هستند، در حالی که هدف ها شخصیت های حقیقی اند.
شرایط وحشتناک برای مجروحان
اسرائیلی ها از این فناوری خیلی زیاد استفاده می کنند. من ان را تجربه کرده ام. هنگامی که ما آپارتمان خود در شهر غزه را به دستور اسرائیلی ها که می گفتند پرچم سفید در دست بگیرید ترک کردیم، همه هدف تیراندازی این پهپادها قرار گرفتیم و ۲ تن از همسایه هایمان کشته شدند. در مورد اخیر هم ابتصام از ناحیه پشت و کمر مورد اصابت قرار گرفته است. هنگامی که پهپاد شروع به تیراندازی کرده، او همراه با نزدیکان شوهرش در بیرون از چادر بوده است. چادرهایی که چسبیده به هم یکی در کنار دیگری برپا شده است. نخستین واکنش ابتصام این بوده که وارد چادر خود شود. اما چادر چیزی جز یک تکه پارچه نیست و او در داخل چادر تیر می خورد. خوشبختانه، محل چادر او نزدیک به بیمارستان «کمیته بین المللی صلیب سرخ» (CICR) بود. شوهرش او را روی دوش خود به این بیمارستان رسانده و مورد یک عمل جراحی قرار گرفته که ۴ ساعت و نیم طول کشیده است. جراح، یک چینی اهل هنگ کنگ، رادیوگرافی او را به شوهرش نشان داده که برای نجات او بخش بزرگی از روده اش برداشته شده است.
سه شنبه این هفته او باید برای بار دوم عمل شود. پزشک می گوید که زندگی اش در خطر نیست اما باید محتاط باشد. به گفته پزشک، مشکل این است که چادر محل مناسبی برای گذراندن دوران نقاهت نیست و «مرگ ومیرهای بسیاری به خاطر زخم هایی که پس از عمل عفونت می کند رخ می دهد چون به نحو مناسب از بیمار مراقبت نمی شود». خانواده هر کاری که از دستشان برمی آید انجام می دهند، اما با گرمای شدید کنونی و گرد و غباری که در همه جا وجود دارد، مگس و حشرات دیگر، شرایط بسیار وحشتناک است.
متاسفانه، «بیمارستان صحرایی صلیب سرخ بین المللی» (CICR) نمی تواند بیماران را بیش از ۱۰ یا ۱۵ روز نگهدارد چون به اندازه کافی تخت ندارد و مدام افراد بسیار زیادی به آن مراجعه می کند. امیدوارم که ابتصام هرچه زودتر سلامت خود را بازیابد. همه این امید را دارند. او زنی دوست داشتنی، متاهل و مادر ۷ فرزند از ۷ تا ۱۸ ساله است. در خانواده همه او را دوست دارند.
یک کیلو گوجه فرنگی ۱۰۰ یورو
مورد دومی که این هفته را برایم سخت کرد، مرگ همسایه مان مصطفی ال- عطباشی بود. او ۲۲ سال داشت و دانشجوی سال سوم دامپزشکی بود. قاعدتا می بایست در سال چهارم باشد، اما جنگ باعث شد که یک سال تحصیلی را از دست بدهد. مصطفی پسرعموی احمد بود که هنگام خروج ما از شهر غزه برای رفتن به جنوب کشته شد. او نیز مورد اصابت پهپادهای ۴ ملخی قرار گرفت و همراه با همسایه ای دیگر به نام سانا البربری کشته شد. روح هردوشان شاد باشد.
حالا، مصطفی هم مرده است. او در بندر غزه که یک بندر کوچک ماهیگیری در ساحل شهر غزه بود که پیش از جنگ چند قایق کوچک ماهیگیری داشت که اسرائیلی ها به آنها فقط اجازه ۵ کیلومتر دور شدن از ساحل را می دادند و اگر از این حد دورتر می رفتند، نیروی دریایی اسرائیل به آنها شلیک می کرد. گاه نیز اجازه می یافتند که تا ۱۰ کیلومتر هم از ساحل دور شوند. این دربرابر دوران تشکیلات خودگردان فلسطین، که ماهیگیران غزه اجازه ماهیگیری در شعاع ۴۸ کیلومتری را داشتند، و گاه تا ۵۵ کیلومتری هم پیش می رفتند، چیزی نیست، اما از زمان آغاز جنگ همه چیز ممنوع شده است.
اینها درحالی است که، چنان که می دانید، در شهر غزه قحطی حکمفرما است. برای خوردن چیزی، حتی قوطی های کنسرو هم وجود ندارد. یک کیلو گوجه فرنگی، اگر پیدا شود، ۴۰۰ شِکِل (۱۰۰ یورو) قیمت دارد. خیار هم همین وضع را دارد. گوشت و مرغ پیدا نمی شود و نزدیک به ۴ ماه است که هیچ کمک غذایی به این شهر نرسیده است. از قحطی به عنوان یک سلاح استفاده می شود. از این رو، بسیاری از مردم برای ماهیگیری به بندر می روند تا شاید یک ماهی که در اینجا «بوری» نامیده می شود بگیرند. این نوع ماهی اگر در سن رشد و از محل مناسب در وسط دریا گرفته شود خوب است، اما از آنجا که در بندر از آب فاضلاب ها تغذیه می کند کیفیت خوبی ندارد. اما مردم انتخاب دیگری ندارند و بسیاری از آنها و به خصوص جوان ها، قلاب ماهیگیری خود را به امید گرفتن دو یا ۳ ماهی برای خانواده خود به آب می اندازند.
«خوشحال ترین مرد دنیا خواهم بود»
هنگامی که پهپاد به جوان های ماهیگیر تیراندازی کرد، مصطفی یکی از کسانی بود که هدف قرار گرفت و همراه با ۶ تن دیگر کشته شد. این جوان امید یک خانواده به خصوص پدرش داوود بود. داود در انتظار این بود که پسرش را «دکتر» خطاب کند و کار کردن او در رشته پزشکی را ببیند. او به خصوص اصرار داشت که در آن روز او را «پدر دکتر» خطاب کنند: پدر دکتر آمد، پدر دکتر آنجا است. او به من می گفت: «خیلی در انتظار لحظه ای هستم که پسرم تحصیلش تمام شود. در آن زمان، خوشحال ترین مرد دنیا خواهم بود. برایش یک مطب دامپزشکی باز می کنم». دامپزشکی رشته ای است که در غزه خیلی شناخته شده نیست ولی مورد نیاز است.
داود واقعا به پسرش افتخار می کرد. متاسفانه او و همراه با او رویایش را از دست داد. من به وسیله تماس هایی که در دانشگاه داشتم، به مصطفی برای دریافت بورس هزینه تحصیل کمک کرده بودم چون هزینه دانشگاه خیلی سنگین است. داود هربار به من می گفت: «چند سال بیشتر نمانده و خیلی زود می گذرد». او تعداد روزهایی که تا پایان تحصیل مصطفی مانده بود را می شمرد.
هنگامی که خبر کشته شدن مصطفی را شنیدم، به داود تلفن کردم. او گفت: «ظاهرا در اینجا کسی حق رویاپروری هم ندارد. اسرائیلی ها نه تنها فرزندان ما را از بین می برند، بلکه رویاهایمان را هم نابود می کنند. دیگر جرئت نمی کنم برای فرزند دیگری رویا پروری کنم چون می ترسم او را از دست بدهم و با او رویایم هم نابود شود».
۲۱ دستور تخلیه در طول ماه اوت
مصطفی و ابتصام تنها دو نمونه از آنچه که در فلسطین می گذرد هستند. از بیش از ۴۰ هزار کشته حرف زده می شود، اما فلسطینی ها آمار و ارقام نیستند، زن و مرد و کودک اند. هریک زندگی، داستان و بلندپروازی های خود را دارند ولی اسرائیلی ها نمی گذارند ما زندگی کنیم. هنگامی که پدر مصطفی گفت که دیگر جرئت زندگی و رویاپروری ندارد، قلب من به درد آمد. من در آن رویا با او شریک بودم. آن رویا پایان یافت چون در آنجا قحطی بود و مصطفی کوشید چیزی برای خوردن خانواده اش پیدا کند. او با یک ماشین جنگی کشته شد که تمایزی بین هدف ها قائل نمی شود، درحالی که ارتش اسرائیل یکی از مجهزترین ارتش های جهان است و فناوری هایی در اختیار دارد که می تواند مانع از کشته شدن غیرنظامی ها شود اما از پهپاد برای افزایش هرچه بیشتر شمار کشته شده ها استفاده می کند و هنگامی که بمباران می کند هم همین طور است. اسرائیلی ها می خواهند بیشترین تعداد را قربانی کنند تا بهای پرداختی برای مقاومت را هرچه بالاتر ببرند. آنها می خواهند به فلسطینی ها بگویند: اگر درصدد مقاومت نظامی – که در دوران اشغال امر مشروعی است- هستید، بهایی که برای آن می پردازید بسیار گران خواهد بود.
مردم غزه این را فهمیده اند. آنها دربرابر این ماشین جنگی که همه جا تعقیبشان می کند از اینجا به آنجا می گریزند. هر روز یک دستور تازه برای تخلیه می رسد. در طول ماه اوت، که هنوز به پایان نرسیده، حدود ۲۱ دستور تخلیه صادر شده است. هنگامی که از دستور تخلیه حرف می زنم، درباره هزاران مردمی است که باید جابجا شوند و هنگامی که از جابجایی سخن می گویم، به معنی جمع کردن چادر، وسائل و پیدا کردن یک کامیون برای حمل آنها است. همه این کارها بسیار دشوار است چون در اینجا، تعداد افراد خانواده ها خیلی زیاد است پیش از پیدا کردن کامیون باید همه را در یک جا جمع کرد. گاه، زمانی که باید واقعا به سرعت رفت، هرکس فقط یک تشک کوچک، یک کوسن، بالش یا پتو برمی دارد و همه در یک مسیر به خیابان می دوند تا فرار کنند.
درک زمان را از دست داده ام
پدر و مادر در حالی که خودشان هم نمی دانند کجا می روند، کودکان را حمل می کنند. در هیچ کجا منطقه امنی وجود ندارد که بتوان در آن آسود. آخرین بار، هنگامی که تخلیه القراره رخ داد، همه چیز به سرعت اتفاق افتاد. تانک ها به سرعت سر رسیدند. مردم به هر سو می دویدند، بدون آن که بدانند به کجا می روند. هزاران تن شب را در ساحل دریا با تشک های کوچک به صبح رساندند. برخی از آنها ۴ شبانه روز را به این ترتیب گذراندند. مساحت این منطقه که ارتش اشغالگر آن را «انسان دوستانه» می خواند، از ۲۲۰ به ۳۵ کیلومتر مربع کاهش یافته است. تصور کنید که ۱.۷ یا ۱.۸ میلیون تن چگونه می توانند در چنین منطقه ای کوچک رویهم انباشته شوند.
این تحقیر کامل و مرگ واقعی است، اما به جای یکباره مردن با بمب یا هرچیز دیگر، مردم دارند از خستگی از پا در می آیند. از ترس می میرند. در حال مردن هستند چون قلبشان شکسته است. می بینیم که کسانی مرده اند اما علتش را نمی دانیم. یک دوست روانشناس به من گفت که این همه بی ثباتی می تواند موجب مرگ شود. این جابجا شدن های دائمی می تواند باعث مرگ شود. اسرائیلی ها از همه فوت و فن های روانشناسی و نظامی و انواع تحقیر استفاده می کنند تا زمانی که جنگ پایان یافت – اگر سرانجام پایان یابد-، همه ساکنان نوار غزه آن را ترک کنند چون دیگر جای زندگی کردن نیست. دیگر تکیه گاهی برای زندگی و آینده نیست. مردم غزه در حال تغییر کردن هستند. ما راهی طولانی را پیموده و به جایی رسیده ایم که دیگر امیدی نیست.
چند روز پیش ناگزیر شدیم محل «خانه مطبوعات» غزه را تغییر دهیم. خانه مطبوعاتی که پس از تخریب آن در ماه ژانویه یا فوریه – درک زمان را از دست داده ام-، تازه بازگشایی شده بود. با کمک دولت کانادا محل جدیدی با برق و اینترنت یافته بودیم. متاسفانه محل جدید در منطقه ای واقع شد که باید تخلیه می شد. ما خطر برگشت به آنجا برای برداشتن تا حد ممکن وسائل را به جان خریدیم. به ویژه صفحه های خورشیدی خیلی اهمیت داشت چون بسیار گران است. سعی می کنیم، با آن که محل مطمئنی وجود ندارد، جای دیگری بیابیم و «خانه مطبوعات» غزه را در آن راه بیندازیم.
در طول نزدیک به یک ماه، بیش از ۱۰۰ روزنامه نگار از خدمات ما، ارتباط اینترنتی، برق، شارژ تلفن ها و غیره استفاده کردند. در اینجا هم همه احساس خستگی می کنند. این وضع باید تغییر یابد. همه چیز دربرابر چشم دنیا رخ می دهد و هیچ کس واقعا واکنشی نشان نمی دهد. اسرائیلی ها کاملا از کیفر مصون اند. به راستی کشوری بی قانون است. هیچ کس نمی تواند به این دردانه «غرب» چیزی بگوید. امیدوارم که روزی همه اینها پایان یابد و عدالت نه فقط در غزه یا فلسطین، بلکه در سراسر کره زمین برقرار شود.