یادداشت های غزه (۶۴)

«برای ادامه زندگی، کتابخانه ام را می فروشم»

رامی ابو جموس یادداشت های روزانه خود را برای «اوریان ۲۱» می نویسد. او که بنیانگذار «غزه پرس» - دفتری که در ترجمه و کارهای دیگر به روزنامه نگاران غربی کمک می کند- است، ناگزیر شده با همسر و پسر دو سال و نیمه اش ولید، آپارتمان خود در شهر غزه را تحت فشار ارتش اسرائیل ترک نماید. پس از پناه بردن به رفح، رامی و خانواده اش مجبور شدند مانند بسیاری از خانواده ها که در این منطقه فقیر و پرجمعیت گیر افتاده بودند، مجددا به تبعید داخلی خود ادامه دهند.. او رویداد های روزانه خود را در این فضا برای انتشار در «اوریان ۲۱» می نویسد:

در تصویر، گروهی از مردم در یک منطقه نامناسب عبور می‌کنند. زیر پاهای آن‌ها آب جمع شده و انعکاس آن‌ها در آب دیده می‌شود. چادرهای موقتی در زمینه وجود دارند که به وضوح مشخص است. آسمان ابری و فضای کلی تصویر حاکی از شرایط سخت و نامساعد است. افراد در حال حرکت به سمت مقصدی مشخص هستند و لباس‌های آن‌ها نشان‌دهنده وضعیت اقتصادی و اجتماعی‌اشان است.

دوشنبه ۲۵ نوامبر ۲۰۲۴

امروز طبق معمول برای رفتن به «خانه مطبوعات» سوار گاری حمل حیوانات شدم که به عنوان وسیله نقلیه عمومی استفاده می شود. روزی مانند روزهای دیگر بود، باران می بارید و باد تندی هم می وزید. باران چندان تند نبود و تنها ۲ یا ۳ ساعت طول کشید. مثل باران های سیل آسایی نبود که در غزه در زمستان می تواند یک روز تمام ببارد. با این حال، همسفران من ناراحت بودند و از باران شکایت داشتند. این نخستین بار بود که می دیدم مردم غزه از بارش باران ابراز ناخشنودی می کنند.

آنها برای این کار دلیل های متعددی داشتند. برخی از مسافران، مانند خود من، لباس مناسب برای باران و سرما نداشتند. من تنها یک کت کوچک و سبک به تن داشتم. سال گذشته یک کت گرم مخصوص زمستان خریده بودم، اما در جریان گریختن شتابزده همراه خانواده از رفح، آن را گم کردم. بیشتر مسافران می گفتند: «این باران باید بندربیاید!» و کار به جایی رسید که برای قطع باران به درگاه خدا دعا می کردند.

قیمت هر چادر نزدیک به ۲۰۰۰ یورو

همه این افراد مانند من زیر چادر زندگی می کنند. چادرهایی کهنه و آسیب دیده براثر تغییرات درجه هوا، باد و همه انچه که به سرشان آمده است. به عنوان نمونه امروز، با آن که بیش از چند ساعت باران نبارید، سیلی واقعی به راه افتاد. آب به همه چادرها راه یافت و تشک ها را خیس کرد. باد هم سرپناه های محقر، به ویژه در ساحل را با خود برد چون در ساحل رگبار شدیدتر بود. پشنگ امواج با باران درهم آمیخت و بیش از پیش مردم را خیس کرد. نمی توانم وضعیت را تشریح کنم. برای درک رنج این خانواده ها باید در این شرایط زندگی کرد. خانواده هایی که هیچ سقفی برای درپناه قرار دادن کودکان خود از باران و باد و نیز لباس و پتو ندارند چون این چیزها دیگر در غزه پیدا نمی شود.

بخت با من یار است چون اخیرا بسته کوچکی محتوی لباس های زمستانی و خاص پیاده روی دریافت کردیم. ولید صاحب یک کت گرم شد. اینها برای داخل چادر خوب است، اما به محض خارج شدن از آن سرما و باران اذیت می کند. تازه ما با قطعه زمین محصور کوچکی که در آن هستیم، از امتیاز داشتن آشپزخانه دست ساز و توالت سرهم‌بندی شده (system D) برخورداریم. اما دیگران که در اردوگاه های محقر زندگی می کنند، توالت های مشترکی دارند که گاه صدها متر از چادرشان دور است.

برخی از مردم نمی توانند سرپناه هایی که باد برده را از نو تهیه کنند. تنها چادرهایی که می توان در بازار یافت، آنهایی است که از سوی کمک های انسان دوستانه بین المللی داده شده و می باید رایگان باشد اما به قیمت ۱۵۰۰ دلار (۱۴۲۹ یورو) فروخته می شود و از انجا که کمبود وجه نقد باعث شده که پول از طریق صرافی ها با هزینه ای ۳۰ درصدی به دست مردم برسد، قیمت چادر را به ۲ هزار دلار (۱۹۰۷ یورو) می رساند. در حال حاضر تنها چند ده تن هستند که قادرند چادر را با این قیمت بخرند.

معدود سرپناه های موجود نیز متر مربعی ۱۰۰۰ شِکِل (۲۵۰ یورو) قیمت دارد که ۵ متر مربع آن ۱۲۵۰ یورو می شود و در این مورد هم عده کمی از مردم قدرت خرید آن را دارند. سرپناه و چادرهای کمک های انسان دوستانه به اندازه کافی وارد نمی شود. به علاوه، اینها برای دوام ۶ ماهه ساخته شده است. آیا می توانید نوزادان و کودکان را زیر باران تصور کنید ؟

دیگر یک ِگرم آرد هم وارد نمی شود

پیشتر، کودکان دوست داشتند که زیر باران بازی کنند. همه منتظر باران بودند و اگر نمی بارید نماز باران می خواندند و از خدا می خواستند که باران ببارد. امروز، مردم دعا می کنند که باران و باد قطع شود و امسال زمستان نداشته باشند. پیشتر باران یک نعمت بود، امروز چیزی نحس و نامطلوب است.

قبلا درباره مردمی حرف زده شده که شروع به نفرت داشتن از برخی از محل ها مانند ساحل دریا می کنند که پیش از جنگ یک محل دلپذیر بود و اکنون محلی رنج آور شده که باد و جزر و مد آن سرپناه های بی دوام را با خود می برد. درمورد محل های نیایش مانند مسجد و کلیسا و چند پارک بازی کودکان هم وضع به همین ترتیب است. همه اینها به صورت اردوگاه های پناهندگی محقر درآمده است. امروز ما به جایی رسیده ایم که از باران که پیشتر شادی آفرین بود نفرت داریم. در غزه ما زمین های کشاورزی داشتیم و در تولید میوه و سبزی خودکفا بودیم. امروز مقدار کمی هم که یافت می شود وارداتی است و به قیمت های سرسام آور فروخته می شود. از مناطق کشاورزی چیزی باقی نمانده و ارتش اسرائیل همه آنها را از بین برده است.

در بخش شمالی نوار غزه، که بیش از ۴۰ روز است محاصره شده، قحطی حکمفرما است. اما در اینجا، جنوب هم تأمین مواد غذایی دارد مشکل می شود. دیگر یک گرم آرد هم وارد نمی شود. قیمت یک کیسه آن که قبلا ۲۰ تا ۳۰ شِکِل (۵ تا ۷.۵ یورو) بود، به ۷۰۰ شِکِل (نزدیک به ۲۰۰ یورو) رسیده است. در خانه ما، یک هفته است که کودکان نان نخورده اند و فقط قوطی های کنسرو و کمی برنج وجود دارد. این برای کودکان ۳ تا ۱۴ ساله کافی نیست. با نان، حتی اگر غذای کافی یافت نشود، گذران زندگی ممکن است. نان معده جوان ها را آرام می کند.

پیشتر، همه حال و هوای زمستان را دوست داشتند. در خانه های خود گرم بودند و گاز شهری و برق داشتند. امروز، تولید برق فقط توسط صفحه های خورشیدی صورت می گیرد که زمانی که هوا بارانی یا ابری است ممکن نیست. دیروز من هیچ ارتباطی نداشتم. گاز قطع شده و دیگر چوب برای سوزاندن وجود ندارد چون هرچه درخت باقی مانده بود قطع شده است. گاه مردم مبل های خود را می سوزانند. این امر به خصوص درمورد کسانی رخ می دهد که هنوز در خانه هایی نیمه مخروبه زندگی می کنند. برای آنها این کار مسئله بقا است. در اینترنت دیدم که یک استاد داشگاه و نویسنده چندین کتاب، می گفت که قصد دارد پیشنهاد فردی که می خواهد کتابخانه اش را بخرد را بپذیرد. نه برای خواندن کتاب ها، بلکه برای سوزاندن یا پیچیدن ساندویچ فلافل. او می گوید: «برای ادامه زندگی کتاب هایم را می فروشم، چون دیگر پول ندارم». این برای او بدترین کابوس است. این کتابخانه فرزند او است و می گذارد سوزانده شود تا خود نمیرد.

گام نخست به سوی مرگ

اسرائیلی ها زندگی ما را جهنم کرده اند و ما دیگر آنچه که بودیم نیستیم. من پیشتر درباره این تغییرات عرفی و طرز فکر حرف زده ام. حالا دارند کاری می کنند که ما از طبیعت هم متنفر شویم. باران نماد تداوم زندگی بود. وقتی می بارید زندگی زیبا می شد و برای کشاورزی هم یک نعمت بود.

نمی دانم اگر واقعا باران شدید ببارد چگونه به زندگی ادامه خواهیم داد. در زیر چادر، امروز تکه فرشی که داشتیم خیس شد. درصورتی که باران مداوم ببارد چه باید بکنیم؟ اگر چادرمان غرق آب شود، مطمئن نیستم که بتوانم تشک و پتوهایی که دیگر در بازار یافت نمی شود را از نو بخرم. ولید مثل همیشه از باران خوشحال می شود. من طبق معمول سعی می کنم او را در دنیایی موازی بگردانم که در آن بارش باران یک شادمانی است، اما نمی دانم اگر در طول شب آب چادرمان را پر کند، این شادمانی چقدر دوام خواهد یافت. همه ما در معرض خطر بیمار شدن خواهیم بود درحالی که دیگر مراقبت پزشکی، دارو و خدمات درمانی وجود ندارد. این بار باران می تواند نخستین گام به سوی مرگ باشد. از این رو، امیدوارم که امسال باران زیادی نبارد یا به عکس، ببارد ولی مردم غزه به خانه هایشان بازگشته و جنگ پایان یافته باشد. حتی اگر اغلب مردم ما خانه های خود را بازنیابند، چون ۷۰ درصد از خانه های نوار غزه تخریب شده، اما دستکم جایی برای اقامت داشته باشند. امیدوارم که کمک های انسان دوستانه، چادرهای واقعی یا کاروان هایی مانند سال ۲۰۱۴ به دست مردم برسد که در طول زمستان از سرما محافظت شوند، چون ما در اینجا خواهیم ماند.