معرفی کتاب

دغدغه‌های بی پایان کردهای عراق

سی و شش سال پیش هواپیماهای عراقی بر شهر حلبچه در کردستان عراق بمب های شیمیایی پرتاب کردند. این قتل‌عام را می‌توان با جنایتی که هواپیمای نازی لژیون کندور، در آوریل ۱۹۳۷، با ویران کردن شهر باسک گرنیکا مرتکب شد، مقایسه کرد. روزنامه‌نگار، بئاتریس دیلیس(Béatrice Dillies)، این تراژدی را چنین روایت می‌کند.

این تصویر یک فضای داخلی را نشان می‌دهد که پر از تخت‌های بیمارستانی است. افراد مختلفی در حالت‌های مختلف دراز کشیده‌اند، برخی در حال استراحت و برخی دیگر در حال حرکت یا صحبت با یکدیگر هستند. محیط به نظر شلوغ و پر از فعالیت می‌رسد، و پوشش بیشتر افراد ساده و شامل چادر یا پتو است. دیوارها به نوعی دکور شده‌اند، و فضای کلی شاید به یک مرکز درمانی یا پناهگاه اشاره دارد.

در سال ۱۹۸۸، درگیری جمهوری اسلامی ایران و جمهوری عراق وارد هشتمین سال خود شد. هر دو کشور از نفس افتاده اند. با این حال، یک سال قبل از آن و در واپسین اقدامی خصمانه، صدام حسین که از سوی غرب و اتحاد جماهیر شوروی به عنوان سنگری در برابر اسلام گرایی به شمار می‌رفت و به او سلاح می‌دادند، به پسر عموی خود علی حسن المجید، معروف به علی شیمیایی، مسئولیت «حل مسئله کردستان» را محول کرده بود. المجید با نقض قوانین بین‌المللی، به‌ویژه کنوانسیون پیشگیری و مجازات جنایت نسل‌کشی (۱۹۴۸)، تلاش می‌کند تا جمعیت روستاهای کردنشین استان سلیمانیه، اربیل و دره ی جفتی را زیر بارانی از خمپاره‌های گاز خردل غرق کند.

روزنامه نگار بئاتریس دیلیز در اثر خود، «نسل کشی فراموش شده. صدای بغض‌آلود مردم کرد»، از طریق تحقیقات میدانی که با حقایق مستند گزارش شده توسط شاهدان و جنگجویان پیشمرگه (۱) مشخص شده و مجهز به نگاه نقادانه و نقشه‌ها، به این فاجعه می‌پردازد.

پیشینه ارمنستان

بئاتریس دیلیز بازگو می کند که چگونه المجید مجوز استفاده از «مهمات ویژه» در حلبچه و خرمال را صادر می کند. منطقه ای با ۵۵ هزار نفر جمعيت كه در ابتدا جزئي از «مناطق ممنوعه» نبود، مناطقی كه در چارچوب راه حل نهایی مسئله کرد، و طبق فرمان ۴۰۰۸ مصوب ژوئن ۱۹۸۷، می‌بایست همه اشکال زندگی در آنها ریشه‌کن می‌شد.

عملیات انجام شده ۵۰۰۰ کشته و ۱۰ هزار مجروح به تلفات عملیات انفال اضافه کرد. اقدامی ویرانگر که در مدت کمی بیش از شش ماه در مجموع ۱۸۲ هزار کشته بر جای گذاشت. در این که کشتار به قصد نسل‌کشی صورت گرفته، جای تردیدی نیست. عراقی ها از روشی که ترک های جوان کمیته‌ی اتحاد و ترقی (CUP) در سال ۱۹۱۵ در پیش گرفته بودند تا جمعیت ارمنی ساکن امپراتوری سابق عثمانی را از میان بردارند، الهام گرفتند.

پروتکل ۱۹۲۵ ژنو استفاده از این نوع سلاح را ممنوع می‌کند، با این حال، علی حسن المجید، در ۲۶ مه ۱۹۸۷، در برابر مقامات حزب بعث با مباهات می‌گوید: «من فقط یک روز با سلاح شیمیایی به آنها (کردها) حمله نمی‌کنم، پانزده روز به حمله به آنها ادامه خواهم داد».

نه ایالات متحده، نه اتحاد جماهیر شوروی، نه فرانسه و نه سازمان ملل متحد لازم ندیدند که کوچکترین صدای اعتراضی را چه در آغازعملیات انفال، در بهار ۱۹۸۷، و چه در طول گسترش عملیات در سال بعد بلند کنند. دیوان کیفری بین‌المللی (ICC-CPI) نتوانست در این مورد تصمیمی اتخاذ کند، زیرا فقط می‌تواند در مورد جنایاتی که پس از تاریخ تأسیسش در سال ۲۰۰۲ وقوع یافته قضاوت کند.

بئاتریس دیلیز به عنوان قهرمان اصلی داستان خود، سنور، یک دختر کرد ۲۵ ساله را انتخاب کرده که در خردسالی قربانی حمله شیمیایی شد و به دلیل آسیب تارهای صوتی اش در اثر بوییدن گازهای شیمیایی، در بیان صحیح کلمات مشکل دارد. به لطف تمهیدات مدبرانه اش، این خبرنگار ما را به داخل کانون خانوادگی این زن جوان می‌برد. محلی برای تبادل نظر در باره‌ی علل تروماتیسم او، جایی که قبل از شروع شرح خاطرات او و نزدیکانش، واژه‌های «فرار»، «پنهان شدن» و همچنین «مبارزه» مانند یک ترجیع‌بند تکرار می‌شوند.

خاطره ای سرشار از اتفاقات دردناک، آن جا که ترس، گرسنگی، عدم درک و ناامیدی در هم تنیده شده‌اند. زندگی‌هایی که برای همیشه داغ خاطره این واقعه را خواهند داشت، آن روز ماه اوت ۱۹۸۸، ساعت ۲۲، زمانی که اولین میگ ۲۳ ساخت شوروی در آسمان ظاهر شد و محموله کشنده خود را رها کرد و آن بوی سیب که مشخصه بمب شیمیایی است را به مشام روستاییان رسانید.

خانم پژوهشگر، برای این که این جنایات جنگی را در موقعیت زمانی خودش قرار دهد، ماهرانه گفت و گوهای میان بازماندگان و شرح حوادث را در هم می آمیزد و ما را تا سوریا در دورترین نقطه شمال کشور، در سپتامبر ۱۹۶۹، با خود به گذشته می‌برد. در آن زمان، سربازان عراقی ۳۹ نفر از جمله بیست و پنج مسیحی و چهارده مسلمان را به قتل رساندند. اجساد، به دلیل کمبود وقت، با عجله در گورهای دسته‌جمعی دفن شدند، از ترس بازگشت ارتش، و تدفین آبرومندانه‌ای برای هیچکدام صورت نگرفت. این هم سرفصل دیگری بود که ثابت می‌کند کینه‌ورزی حزب بعث علیه کردها که خواستار خودمختاری قلمرو خود هستند، اگر لازم باشد، منتظر جنگ عراق و ایران نمی‌ماند تا خود را ظاهر کند.

داو نفت

در مورد عملیات انفال، بئاتریس دیلیز چشم انداز دیگری پیشنهاد می‌کند و آن یادآوری انتقال و تبعید جمعیت‌های کرد بین سال‌های ۱۹۶۹ تا ۱۹۸۲ است که با هدف عربی کردن سرزمین‌هایشان صورت می‌گرفت. به ویژه در سال ۱۹۷۲، زمانی که حکومت بعث متوجه ابعاد ثروت نفتی پنهان شده در زیر خاک فرمانداری کرکوک گردید. از آن پس، هر گونه قولی برای حل مسالمت آمیز مسئله جایگاه کردها و ویژگی قومی و فرهنگی آنها در جمهوری منتفی می‌شود. مردمی که در سال ۱۹۵۷، ۶۴ درصد جمعیت این منطقه را تشکیل می‌دادند، بیست سال بعد تنها ۳۷ درصد آن خواهند بود.

نویسنده، در چشم انداز خود، به فصل فاجعه‌بار دیگری که در سال ۲۰۱۴ روی داد اشاره می کند: اقدام به قوم کشی ایزدی‌ها (۲) که بیشترشان در کوه‌های سنجار زندگی می کنند و از سوی جهادگران داعش مرتد به شمار می‌آیند. برنامه تروریست‌ها تنها به لطف مداخله مشترک اعضای YPJ (یگان های حفاظت از زنان، یک سازمان نظامی کرد سوریه که منحصراً از زنان تشکیل شده است)، حزب کارگران کردستان (PKK) و پیشمرگه های ایزدی شکست خورد. پس از درگیری شدید، اعضای متفقین توانستند مردان را از نابودی و زنان را از بردگی جنسی نجات دهند. در مجموع، ۶۴۱۷ زن و کودک در روزهای اول حمله ربوده و نزدیک به ۱۳۰۰ ایزدی کشته شدند.

سنور از گوش دادن به سخنان بئاتریس دیلیز که تاریخ مردمش را برای او تعریف می کرد، چیزهای زیادی یاد گرفت. در کردستان عراق خودمختار و پر تنش، او امیدوار است که زندگی اش شبیه زندگی هر زن جوان مستقلی باشد. شاید روزی در همبستگی با خواهرانش در سرتاسر کردستان، بتواند شعار کردی «ژن، ژیان، ئازادی» را نیز فریاد بزند.
  ۱- پیشمرگه : به معنی «کسانی که به استقبال مرگ می روند» رزمندگان نیروهای مسلح در کردستان عراق.

۲- ایزدی‌ها: اقلیت قومی-مذهبی که اکثرشان به گویش کردی کورمانجی صحبت می کنند.