اما ارتباط بین این کشورها و افغانستان به زمانی بسیار دورتر از دوره معاصر برمیگردد. تا قبل از ورود روس ها در قرن نوزدهم، مرزی واقعی بین آسیای مرکزی کنونی و افغانستان وجود نداشت. علیرغم «جدایی» تحمیل شده توسط روسیه تزاری و وارث آن اتحاد جماهیر شوروی ، پیوندهای قومی و مذهبی بین مردم این کشورها حفظ شده است: ٢٥٪ از جمعیت افغانستان تاجیک هستند و این کشور خانه اقلیت های ترک، ازبک و ترکمن است . یک اقلیت کوچک قرقیز همچنان در «دالان واخان» در شمال شرق افغانستان بین تاجیکستان، چین و پاکستان وجود دارد.
از زمان پایان اتحاد جماهیر شوروی در سال ١٩٩١، کشورهای آسیای مرکزی برای مدیریت مرزهای خود با افغانستان دچار مشکل شده اند. افغانستان با تاجیکستان مرزی به طول ١٢٠٠ کیلومتر دارد در حالی که ترکمنستان با همسایه خود دارای مرزی ٧٧٥ کیلومتری است. اگرچه طول مرز افغانستان با ازبکستان تنها ١٣٧ کیلومتر است، اما ارتباطات زیادی بین دو کشور وجود دارد. قزاقستان و قرقیزستان اگرچه با افغانستان هم مرز نیستند، اما نگران تحولات این کشور هستند، لااقل به این دلیل که در جنگ شوروی در افغانستان بین سالهای ١٩٧٩ و ١٩٨٩ شرکت داشته اند.
نگرانی های اغراق آمیز
در چنین شرایطی، نگرانیهای این پنج کشور قابل درک است، حتی اگر برخی از آنها اغراقآمیز باشد، و وضعیت جدید چشماندازهای ژئوپلیتیکی جدیدی را برای آنها ایجاد کرده باشد. ترس اول این کشورها ناشی از مسائل امنیتی و تهدید اقدامات تروریستی است. دومی در ارتباط با قاچاق مواد مخدر است. در واقع، بیشتر تریاک جهان در افغانستان تولید می شود. با این حال، مسیرهای صادرات این مخدر تا حدی از آسیای مرکزی و به ویژه از مرز تاجیکستان می گذرد.
ترس سوم در ارتباط با مهاجرت است. در ذهن رهبران آسیای مرکزی، اگر به قدرت رسیدن طالبان به جنگ داخلی در کشور دامن بزند، این خطر وجود دارد که هزاران نفر به آسیای مرکزی پناه ببرند، جایی که نه میل و نه ظرفیت پذیرش آنها را دارد. افغانی اغلب توسط افکار عمومی محلی این کشورها بد درک می شوند چرا که افغانستان را کشور خشونت، جنگ و تاریکی می انگارند.
و بالاخره، با توجه به جهادگرایی، این ترس وجود دارد که اربابان جدید افغانستان به دنبال صدور انقلاب خود به کشورهایی باشند که مسلماً هنوز با میراث سکولار شوروی درگیرند و در آنجا نیروهای مذهبی وجود دارند که قادر به پیوستن به آنها هستند. از بین همه این ترس ها، کدامیک واقعی ترین به نظر می رسد ؟ قاچاق مواد مخدر البته وجود دارد، اما تنها با همدستی مقامات گمرک در این کشورها یا حتی خود رژیم ها می تواند توسعه یابد. به جای مقصر دانستن طالبان، بهتر است با فساد در ساختارهای امنیتی کشورهای آسیای مرکزی مبارزه شود.
تهدید تروریستی
خطر مهاجرت، یعنی ورود پناهجویان افغان نیز غیر محتمل بنظر می رسد. نگاهی گذرا به پدیده مهاجرت در افغانستان که در سال ٢٠١٤ با آغاز عقب نشینی آمریکا از سر گرفته شد، نشان می دهد که جریان مهاجرت به سمت پاکستان و ایران در حال حرکت است و این روند از زمان تسخیر قدرت توسط طالبان همچنان ادامه دارد. بنابراین، ترکیه که با افغانستان هم مرز نیست، بیشتر از کشورهای همسایه آسیای میانه آن، پناهجویان افغان را می پذیرد.
در واقع، تهدید اصلی از جانب افغانستان برای کشورهای اتحاد جماهیر شوروی سابق بیش از هر چیز خطر تروریسم و سرریز کردن بحران افغانستان است، اما در این مورد نیز ترس ها مبالغه آمیز به نظر می رسد. در واقع، برای سالها، جنبشهای تروریستی ریشه گرفته از آسیای مرکزی، بهویژه جنبش اسلامی ازبکستان، تهدیدی واقعی برای قدرتهای موجود، بهویژه در تاشکند، بیشکک و دوشنبه بود. اما زمانی که ستیزه جویان جهادی آسیای مرکزی در دهه ١٩٩٠ به افغانستان رفتند، ارتباط خود را با کشور مبدأ خود قطع کردند، زیرا منطق جنگی خاص منطقه افغانستان-پاکستان آنها را «گرفتار» کرد. هدف اصلی آنها که سرنگونی رژیم های آسیای مرکزی بود با دشمنی بین گروه های تروریستی مختلف در افغانستان جایگزین شد.
علاوه بر این، مداخلات نظامی ایالات متحده بسیاری از گروه های تروریستی را که منشأ آنها در آسیای مرکزی بود، نابود کرد. بدین ترتیب، رهبران تاریخی جنبش اسلامی ازبکستان، جمعه نمنگانی و طاهر یولداشف در سال های ٢٠٠١ و ٢٠٠٩ کشته شدند. از سوی دیگر، ظهور منطقه جدیدی از جهاد در عراق و سوریه از سال ٢٠١١، بسیاری از این جنبش های آسیای مرکزی را به خود جذب کرد .آنها افغانستان را ترک کردند تا در خاورمیانه مستقر شوند، جایی که ائتلاف بین المللی علیه داعش تا حد زیادی آنها را در آنجا نیز نابود کرده است. در افغانستان و سوریه، به غیر از چند گروه کوچک مانند جنبش اسلامی ترکستان شرقی که توسط اویغورها تأسیس شد، چیز زیادی از تروریست های ازبک باقی نمانده است.
صدور «انقلاب محافظه کار» ؟
سرریز کردن بحران افغانستان به آسیای مرکزی نیز اغراق آمیز است. ادعای اینکه طالبان «انقلاب محافظه کار» خود را به کشورهای دیگر صادر خواهد کرد، ناشی از عدم شناخت واقعیت طالبان است. دیروز نیز مانند امروز، طالبان یک جنبش انقلابی بینالمللی با الگوی انقلاب اسلامی به سبک ایرانی یا اخوانالمسلمین نیست، بلکه تبلور یک پدیده اسلامگرای محدود به افغانستان است. طالبان هرگز تمایلی به مداخله در مسائل داخلی همسایگان خود ، از جمله در امور مذهبی نداشته اند. اگر آنها از القاعده حمایت کردند، بیشتر به خاطر احترام به سنت های خودشان بود تا یک میل واقعی به صدور جنگ و ایدئولوژی اسلامی. آئین و رسم رفتار شرافتمندانه پشتون استرداد مهمانی را که به خانه شما پناه آورده است را منع می کند. در این دولت دوم طالبان، نخبگان حاکم به وضوح هزینه حمایت «اولین» طالبان از جنبش های تروریستی که موجب تهاجم ایالات متحده در سال ٢٠٠٢ شد را درک کرده اند. هدف آنها به رسمیت شناخته شدن بین المللی است.
از سوی دیگر، زمینه تروریسم جهانی تغییر کرده است. در واقع، بزرگترین تهدید جهادی دیگر القاعده نیست، بلکه داعش است که در افغانستان شاخه ای تحت عنوان «دولت اسلامی در خراسان» دارد، و دشمن قسم خورده طالبانی است که به شدت با آن می جنگد.
در نتیجه، به دو دلیل، نخبگان سیاسی در آسیای مرکزی خطرات ناشی از این کشور را بیش از حد واقعی برآورد می کنند. اولاً، کشورهای آسیای مرکزی از نخستین روزهای استقلال خود، بیثباتی در افغانستان را بهانهای برای دنبال کردن سیاستهای استبدادی و در نتیجه به تعویق انداختن مستمر اصلاحات سیاسی قرار دادهاند. این نگرش نخبگان در ازبکستان و تاجیکستان که بسیار بیشتر از سایر کشورها تحت تأثیر بی ثباتی افغانستان قرار دارند، قاطعانه تر بوده است.
دوم آنکه ، برای اکثر کشورهای آسیای مرکزی، تهدیدهای اغراق آمیز افغانستان راهی برای افزایش روابط آنها با جامعه بین المللی بوده و احتمالاً خواهد بود . از طریق «جنگ علیه تروریسم» در افغانستان بود که روابط شخصی بین رهبران آسیای مرکزی و ایالات متحده ایجاد شد. به عبارت دیگر، بحران افغانستان به کشورهای کمتر شناخته شده و بیش از حد محصور در مدار سنتی روسیه ، امکانی برای دیده شدن می داد. بنابراین، بی ثباتی های افغانستان منابع ژئوپلیتیک جدیدی را برای رهبران فعلی فراهم می کند، پدیده ای که در ماه های آینده تشدید خواهد شد.
یک نظم جدید منطقه ای
اگرچه به قدرت رسیدن طالبان در کابل تأثیر کمی بر جوامع آسیای مرکزی دارد، اما از نظر ژئوپلیتیکی این چنین نخواهد بود. پیروزی سریع و غیرمنتظره طالبان در کابل بر دولت شکننده و بدون مشروعیتی که توسط آمریکا بر سرکار گذاشته شده بود، ، برای واشنگتن و در نتیجه برای اروپا شکست سختی است. این شکست در شرایط جهانی ای اتفاق میافتد که در آن شاهد عقبنشینی دموکراسیها به نفع مدلهای سیاسی جدید و مستبدتر هستیم. برای آسیای مرکزی، این به معنای واقعی تر این است که کشورهای رقیب غرب ، چین و روسیه در این منطقه امتیازهای بیشتری کسب می کنند.
برای روسیه، قدرت قیم سابق که نفوذ آن از پایان اتحاد جماهیر شوروی به طور پیوسته کاهش یافته بود ، شکست آمریکا یک انتقام است. مسکو که به دلیل اشغال طولانی و ناموفق افغانستان و عقب نشینی بی افتخاری که اندکی قبل از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی رخ داد، تحقیر شده بود، رضایت خود را پنهان نمی کند. اما مهمتر از همه، به واسطه شکست آمریکا و پیروزی طالبان که رژیمهای آسیای مرکزی را به شدت ترسانده ، روسیه میتواند این کشورها را متقاعد کند که ساختار امنیت جمعی ای را تقویت کنند که آنها را متحد میکند: سازمان پیمان امنیت جمعی(OTSC). و کشورهایی را که هنوز عضو آن نیستند - مانند ازبکستان - را متقاعد کند که به این پیمان بپیوندند.
روسیه که نگهبان بخشی از مرزهای آسیای میانه با افغانستان، به ویژه در تاجیکستان است، جائی که در آنجا پایگاههای نظامی دارد، میتواند نشان دهد که در تامین امنیت منطقه قابل اعتمادتر از غرب است. این بازگشت قدرتمند به صحنه در نشستی که در ٢٠ اکتبر ٢٠٢١ در مسکو برگزار شد، به خوبی نشان داده شد. این نشست ، با حضور ده کشور منطقه ، که به بحران افغانستان اختصاص داشت، امکان هماهنگ کردن سیاست این کشورها را در قبال رژیم جدید در افغانستان فراهم کرد. : گفتگو با طالبان با هدف به حاشیه راندن مداخله کشورهای غربی، هر چند از آنها برای بازسازی کشور دعوت شده است.
چین، دیگر بازیگر اصلی آسیای مرکزی، نیز با این شکست غرب در موضعی قوی تر ظاهر می شود. این کشور که هم اکنون نیز به برتری اقتصادی روسیه در این منطقه پایان داده، امید دارد از طریق «ابتکار کمربند و جاده » پیشنهادی اش که قادر به جذب افغانستان است، تسلط منطقه ای خود را بهتر تحکیم کند. از نظر امنیتی، اولویت این کشور گفتگو با طالبان برای کنترل بهتر جنبش های جهادی اویغور خواهد بود. جنبش هائی که اگرچه مسلماً ضعیف شده اند، اما همچنان پکن را نگران می کنند.
شکست آمریکا که برای روسیه و چین امری مثبت است، برای ترکیه و ایران فرصتی ویژه خواهد بود. ایران اگرچه خیلی با طالبان دوست نیست، اما از این شکست آمریکا خوشنود است که اکنون واشنگتن را در موضعی ضعیفتر ، از جمله در مذاکرات بر سر برنامه هستهای ایران، قرار داده است. جمهوری اسلامی که نگران سرنوشت اقلیت هزاره است که در گذشته مورد آزار طالبان قرار گرفته بود، آینده این اقلیت شیعه را با ایجاد گفتگوئی سازنده با اربابان جدید کابل تضمین خواهد کرد. این واقعیت که دو طرف، داعش را دشمنی مشترک می انگارند، به تهران و کابل برای همکاری در زمینه امنیتی کمک خواهد کرد.
ترکیه نیز که پیش از این روابط خوبی هم با دولت سابق طرفدار آمریکا و هم با طالبان برقرار کرده بود، فرصت های اقتصادی، حتی دیپلماتیک و نظامی جدیدی برای گسترش حوزه نفوذ خود از آسیای مرکزی تا افغانستان یافته است. در حالی که دیگر تامین امنیت فرودگاه کابل توسط آنکارا ، همانطور که در ابتدا پیش بینی شده بود، مطرح نیست، اما ترکیه در حال گسترش جدی فعالیت های غیرنظامی خود است. و ترکیه تنها کشور ناتو است که هنوز در افغانستان حضور دارد.