ایران و اتحادیه اروپا ٣+ (فرانسه، بریتانیا، آلمان، روسیه، چین و ایالات متحده آمریکا) قرار است در ٢٩ نوامبر ٢٠٢١ مذاکرات خود را در وین برای دستیابی به یک توافق جدید در مورد برنامه هسته ای ایران از سر بگیرند. اما بدیهی است که دیگر نمیتوانیم به توافق ١٤ ژوئیه ٢٠١٥ (برنامه جامع اقدام مشترک، برجام) بازگردیم که دونالد ترامپ در ٨ می ٢٠١٨ آنرا پاره کرده بود. در واقع وضعیت در ایران زیر فشار تحریمها، پس از روی کار آمدن ابراهیم رئیسی، تغییر کرده است . رئیسجمهوری که در عین حال محافظهکار، «انقلابی» و عملگرا است. در منطقه نیز، توازن قوا دیگر مانند دوران جنگ عراق و ایران (١٩٨٠-١٩٨٨) نیست که راهاندازی مجدد برنامه هستهای و سپس غنیسازی اورانیوم در سطح بسیار بالا را توجیه میکرد. در این شرایط و در مواجهه با حضور چشمگیر چین در صحنه جهانی، برنامه هستهای ایران چه کاربردی دارد ؟ نماد قدرت ناسیونالیستی ؟ یک میراث دست و پا گیر ؟ یک اهرم فشار در صورت نیاز ؟ ابزاری در خدمت یک جاه طلبی ایدئولوژیک ؟
بین مقاومت و عمل گرائی
امضای توافقنامه ٢٠١٥ (برجام) پس از ماهها مذاکره، امیدواری به عادیسازی روابط ایران و آمریکا را ایجاد کرده بود و در را به روی کاهش تشنجهای منطقهای و توسعه اقتصادی ای به نفع طبقه متوسط جدید ایران باز میکرد. دونالد ترامپ با خارج شدن از توافق و تحمیل محاصره اقتصادی حداکثری علیه ایران، «اصلاحطلبان» و تکنوکراتها و عملگرایان دولت حسن روحانی را که گویا به اشتباه به آمریکاییها اعتماد کرده بودند بی اعتبار و امید به تغییر سیاسی در تهران را خفه کرد. طبق نظرسنجی منتشر شده توسط دانشگاه مریلند(١) تنها ٢٠.٥ درصد از مردم ایران در سال ٢٠٢١ به رئیس جمهور سابق نظر مساعد داشتند، در حالی که این رقم در سال ٢٠١٦ پس از امضای برجام، ٨٣.١ درصد بود. بحران اقتصادی در کنار بنبست سیاسی و عوارض ویرانگر همهگیری کووید-١٩ ، توضیح دهنده دلسردی عمیق ایرانیان و عدم شرکت آنها در انتخابات ریاستجمهوری ژوئن ٢٠٢١ است ، که بیشترین درصد در تاریخ انتخابات جمهوری اسلامی (٥٢ درصد) بود. بدین ترتیب بزرگراهی برای محافظه کاران و آنهائی باز شد که دلتنگ شعارهای ضدآمریکایی خصمانه با برجام هستند و به پیروی از رهبر، علی خامنه ای، از اقتصاد و سیاست «مقاومت» حمایت می کنند.
نیروهای روحانی و محافظهکار اکنون در قدرت ، واقعبین هستند و میدانند برای آنکه بحران اقتصادی، بعلاوه بحران هستهای موجب بیثباتی نظام اسلامی نشود و استقلال ملی و امنیت کشور را تهدید نکند، مصالحه لازم است. تلاش برای لغو تحریم های آمریکا و در نتیجه مذاکره ، اکنون دیگر توسط دولت ابراهیم رئیسی پذیرفته شده است. دولتی که اغلب تکنوکرات ها و محافظه کاران نزدیک به سپاه پاسداران را گرد هم آورده است. این رویکرد عمل گرایانه با اکثریت قریب به اتفاق مردمی که به شدت به استقلال ملی دلبسته هستند، همخوانی دارد. بنابراین مسئله برای ایران ایجاد توازن قوایی پیچیده و رادیکال در مقابل ایالات متحده و سایر امضاکنندگان برجام است تا ضمانتهایی جدی برای لغو تحریمها و گشایش نسبت به دنیای خارج به دست آورد.
اهرم اصلی فشار برای ایران البته غنی سازی اورانیوم است. ایران در واکنش به تحریمهای آمریکا از محدودیتهای مجاز برجام در نطنز و فردو، فراتر رفته است. این تهدید برای دستیابی به غنی سازی ای با درجه نظامی توسط دولت جدید افزایش یافته و به طور گسترده ای تبلیغ می شود.تهران اعلام کرده است که چند ده کیلوگرم اورانیوم تا ٦٠ درصد غنی شده در اختیار دارد.
روابط با آژانس بینالمللی انرژی اتمی (IAEA) که به نظارت بر برنامه هستهای ایران ادامه میدهد، دشوار شده است و رافائل گروسی، مدیر آن فقط در آخرین لحظه در ٢٢ نوامبر ٢٠٢١ ، درست قبل از جلسه شورای حکام آژانس در مورد ایران به تهران دعوت شد. حتی اگر تهران بر پایبندی خود به معاهده منع گسترش تسلیحات هسته ای و فتوای منع تولید سلاح اتمی تاکید می کند، این شوق برای تولید اورانیوم بسیار غنی شده در جهت تمایل جناح های تندرو و برخی از پاسداران انقلاب است. آنها تسلیحات هسته ای را تضمینی مؤثر برای عدم تهاجم خارجی و استقلال می دانند. همچنین ٨٥ درصد ایرانیان برنامه هسته ای - غیرنظامی - کشورشان را که نماد قدرت و غرور ملی است، تایید می کنند (نظرسنجی مریلند).
ایجاد اجماعی داخلی
چندین ماه لازم بود تا دولت جدید ایران به اجماعی داخلی و داوری رهبر در مورد پیش نویس توافقنامه تهیه شده در ژوئن ٢٠٢١ در وین دست یابد. پیش نویسی که حاصل مذاکرات دشواری بودکه با انریکه مورا، نماینده اتحادیه اروپا (EU) انجام شد. ایران اگرچه نمیخواست مستقیماً با آمریکاییها صحبت کند، اما این امر مانع رابرت مالی، مذاکرهکننده آمریکایی، در انجام فعالیتهای دیپلماتیک شدید نشد . او پیش از این در مذاکرات سال ٢٠١٥ نقشی محوری داشت. تهران با مخالفت با «شیطان بزرگ» موضع سختی را مطابق با سیاست «مقاومت» رهبر اتخاذ کرد، بدون اینکه تا خطر یک گسست پیش رود. این موضعگیریهای دیپلماتیک و اظهارات تند دو طرف، بخشی از نمایش قدرت اولیه برای ازسرگیری مذاکرات به رهبری علی باقری کنی و تحت کنترل حسین امیرعبداللهیان، وزیر امور خارجه ایران بود.
«توافقنامههای راهبردی» بلندمدتی که با روسیه و بهویژه چین امضا و به طور وسیع در رسانه ها پخش شد، قطعاً اگرچه بازتاب یک واقعیت آشکار ژئوپلیتیکی است، اما مهمتر از آن، یک اهرم جدید برای فشار بر واشنگتن از سوی تهران است که می کوشد نشان دهد که ایرانیهایی که مدتهاست که از تحریمهای آمریکا رنج میبرند. به خوبی می توانند ابزارهای توسعه خود را در جای دیگری بیابند.
بنابراین، دولت رئیسی چندین کارت برای «فروش» برنامه هستهای خود به قیمت بالا دارد که در صورت امتناع آمریکا از دادن تضمینهای مشخص برای لغو نامحدود همه تحریمها، می تواند از آنها استفاده کند. روشن است که ایران نمیخواهد به این سمت برود و اظهارات عاقلانه زیادی برای تایید این امر بیان کرده است که در صورت پایبندی سایر کشورها به تعهدات خود عمل خواهد کرد. آیا حامیان «مقاومت» اکنون متقاعد شده اند که باید از زیر بار سیاسی برنامه هسته ای خلاص شوند ؟ به نوبه خود، ایالات متحده در شرائطی از برخی دارایی های ایران رفع انسداد کرد که رابرت مالی مشغول بازدید از تمام پایتخت های منطقه، از جمله تل آویو بود تا از هرگونه سوء تفاهم در مورد «حمایت» ایالات متحده از ایران جلوگیری کند.
اولویت با منطقه و قلمرو ملی
از زمان آغاز به کار در اوت ٢٠٢١ ، ابراهیم رئیسی به تمام استانهای کشور سفر کرده است تا در مورد مسائل توسعه، بحران آب، مسکن، حملونقل، مدارس یا فساد با مردم گفتوگو کند و ظاهراً مدیریت سیاست خارجی و موضوع هستهای را به دفتر رهبری واگذار کرده است. برای رهبر جمهوری که فردی بیشتر سیاسی است تا مذهبی ، مسائل ایدئولوژیک مانند صدور انقلاب، «محور مقاومت» در برابر اسرائیل، رقابت با عربستان آن اولویت مطلقی را ندارند که حفظ جمهوری اسلامی و به طور دقیق تر، جایگاه روحانیت در دستگاه دولتی دارد. بویژه از آنرو که مسئله جانشینی وی (او ٨٢ ساله است) به طور علنی مطرح شده است.
برای رئیسجمهور جدید، تقویت کنترل برتمامی قلمرو ملی بسیار گسترده و متنوع ، و همه اقشار جمعیتی که در پنج دهه گذشته عمیقاً دگرگون شدهاند، دارای اهمیت درجه اول است. نمایندگان منتخب و مقامات محلی اکنون نقش اساسی دارند و سرکوب به تنهایی نمی تواند جمعیت را کنترل کند. اکثریت ایرانیان (٦٣ درصد طبق اعلام دانشگاه مریلند) در واقع سوءمدیریت را بیش از تحریم های آمریکا ، عامل اصلی رکود اقتصادی می دانند. بنابراین اولویت به سیاست داخلی داده شده است: آینده جمهوری اسلامی در خطر است و اگر چه خطر یک کودتا وجود ندارد، اما می تواند هویت روحانی خود را از دست بدهد.
ابراهیم رئیسی در این حوزه دارای شبکهای از شخصیت های با نفوذ مذهبی است.او قبلا مدیر بنیاد آستان قدس رضوی بوده که مدیریت حرم امام رضا در مشهد را در اختیار دارد. این بنیاد که قدمت آن به دوره صفویه (١٥٠١-١٧٣٦) برمیگردد، قدیمیترین، معتبرترین و ثروتمندترین بنیاد ایران است. رئیسی مانند رهبر اهل مشهد است. او مدافع اسلامی سنتی، محافظهکار، نزدیک به مردم عادی وکمتر «روشنفکرانه» در مقایسه با قم است و این اسلام در دورانی مورد حمایت است که اسلام سیاسی خمینی برای دوام یافتن نیاز به تطبیق خود دارد.
این بازگشت به خویش ناسیونالیستی - مشترک در بسیاری از کشورهای دیگر - به معنای کنار گذاشتن دستاوردهای سیاسی منطقه ای نیست که علیه اسرائیل، علیه داعش (OIS) یا علیه عربستان سعودی با «جنگ های نیابتی» در عراق، سوریه یا یمن بدست آمده است . سرمایه نفوذ منطقه ای، تجارب نظامی و سیاسی، شبکه های شخصی و اطلاعاتی، اقدامات مخفیانه و یا شبکه های مالی، با جدیت بیشتری در جهت دفاع از منافع ملی ایران بکار گرفته شده و با سرمایه گذاری در آنها، تثبیت و تطبیق داده می شوند. تهران علیرغم موفقیت های خود محدودیت های ظرفیت اش برای عمل کردن در جهان اسلام را تجربه کرده است. این سیاست ناسیونالیستی جدید می تواند تقویت کننده جایگاه تشیع - مذهبی ملی - و روحانیت در دفاع از منافع و توسعه ملت ایران باشد. ارتباطی بین اسلام شیعه و دفاع ملی، همانند وحدت ملی تجربه شده در آغاز جنگ عراق و ایران (١٩٨٠-١٩٨٨).
این اولویت دادن به قلمرو ملی به دلایل اقتصادی نیز ضروری است. بحران هسته ای روابط تجاری با اروپا و آمریکا را تقریباً به هیچ کاهش داده است و فضایی را برای چین (٢٣ درصد صادرات ایران)، کشورهای آسیایی و به ویژه کشورهای همسایه مانند عراق (٢٢ درصد)، ترکیه، عمان، افغانستان یا امارات متحده عربی (١٥%) بوجود آورده. این یک واقعیت کاملاً جدید در تاریخ ایران است. اقتصاد «مقاومتی» اکنون نیاز به کشورهای غربی را از بین برده و آنها دیگر غیرقابل جایگزینی نیستند، حتی اگر بحران اقتصادی کنونی نشانگر آن است که این وضعیت نمیتواند پایدار باشد. این فضای ژئوپلیتیکی که منتج از هویت انقلابی ایران و بحران پایان ناپذیر هستهای است، جایگاه جدیدی به ٨٥ میلیون ایرانی ای می دهدکه پویایی داخلی آنها را میشناسیم. کشور نیز با تجربه سخت اسلام سیاسی ، درگیریهای داخلی و خارجی و مقابله با قدرت های بزرگ و پانزده کشور مرزی خود که تقریباً همگی صحنه درگیری های مسلحانه بوده اند، جایگاهی جدید یافته است.
در چارچوب خروج آمریکا از منطقه و حضور همزمان اسرائیل در اطراف ایران، به طور رسمی (امارات، بحرین، آذربایجان، ترکیه) یا بیشتر مخفیانه (کردستان عراق)، یک تحلیل عملگرایانه از موازنه قوا اکنون اولویت را بیشتر به امنیت مرزها می دهد تا اقدامات نظامی در لبنان یا یمن. البته پروژه «کریدور»ی به مدیترانه از بین نرفته است، اما شاید به آن بیش از حد توسط کسانی بها داده می شود که تحلیل های خود را بر اساس مذهب و «هلال شیعی» از تهران تا بیروت با گذر بغداد و دمشق قرار داده اند.
نیاز به جنگ افزارهای متعارف
به نظر می رسد که اولویت ایران اکنون خلیج فارس است، اگرچه این «مدیترانه» ایرانی هنوز ارتباط ضعیفی با پرجمعیت ترین مناطق کشور دارد. این اولویت استراتژیک به ویژه به دلایل زیر توضیح داده می شود: • وجود میادین نفتی و به ویژه گازی (پارس جنوبی / گنبد شمالی) که با قطر مشترک است. • نبود سایر مسیرهای صادراتی به چین و آسیا علیرغم تلاش برای توسعه بنادر در دریای عمان در شرق تنگه هرمز (جاسک، چابهار). • جایگاه اقتصادی، مالی و فرهنگی تصاحب شده توسط دبی که آنرا به نوعی «پایتخت ایران» در این مناطق تبدیل کرده و دور زدن تحریم ها و حفاظت از سرمایه های بدست آمده از فعالیت های غیرقانونی را ممکن ساخته است .
علاوه بر خلیج فارس، سایر مسائل امنیتی با اهمیت بالا ، مربوط به قاچاق مواد مخدر تولید شده در پاکستان و افغانستان، مسئله کردها و به قدرت رسیدن طالبان است.
بنابراین می توان از خود سوال کرد که سلاح اتمی برای مقابله با این درگیری های مرزی یا منطقه ای به چه کار می آید ؟ از سوی دیگر، ایران نیاز آشکاری به سلاح های متعارف دارد که توسط یک صنعت تسلیحاتی داخلی اگرچه موفق، قابل تامین نیست. جمهوری اسلامی باید در بازار بینالمللی (روسیه، چین، اروپا یا حتی آمریکا) توپ، بمبافکن، هلیکوپتر، کشتی، تانک، ترابری نیرو و رادار بیابد... زرادخانهاش در مقایسه با پادشاهی های عرب واقعاً قدیمی و از نظر تعداد و کیفیت ناکافی است. مذاکراتی که در حال باز شدن است میتواند تحریم تسلیحاتی بینالمللی ای را لغو کند که ایران دههها با آن درگیر بوده است. توانایی قابل توجه ایران در توسعه موشکهای میانبرد دقیق و قابل اعتماد، پهپادها و قابلیتهای تهاجمی سایبری به جمهوری اسلامی اگرچه یک توان بازدارندگی واقعی میدهد، اما نمیتواند پاسخگوی نیازهای دفاعی ٨٧٣١ کیلومتر مرز زمینی و دریایی این کشور باشد. برنامه هستهای ایران اکنون به نظر میرسد که فراتر از مسئله غرور ملی و بازدارندگی تهدید نظامی، یک ابزار چانهزنی برای دستیابی به لغو پایدار تحریمهای اقتصادی و باز کردن امکان دستیابی به سلاحهای متعارف مدرن باشد. چنین سیاست ناسیونالیستی ، مستقل از رژیم سیاسی مستقر در تهران، مطمئناً از حمایت مردم برخوردار خواهد شد. در صورتی که ایالات متحده این خواسته های اقتصادی و تسلیحاتی را رد کند، ایران می تواند خود را محق بداند که برنامه هسته ای اش را که تنها بحث مهم در مذاکرات است، دنبال کند تا طرف ممتاز قدرت های بزرگ باقی بماند.
براساس این فرضیه، ایران میتواند کنترلهای سختگیرانه آژانس بینالمللی انرژی اتمی را بپذیرد، در حالی که موقعیت خود بمثابه یک کشور در آستانه قدرت هستهای را حفظ می کند. کشوری که قادر به تولید اورانیوم با درجه نظامی در کوتاهمدت همچون یک سلاح و یک توانائی است. این موضع به ایران امکان می دهد تا هزینه سیاسی و اقتصادی تبدیل شدن به یک قدرت هسته ای نظامی بودن را نپردازد و در عین حال ابزار فشار معتبری در اختیار داشته باشد. اما آیا این راه حل قبلاً توسط دولت رئیسی کنار گذاشته نشده است ؟ او تصمیم به مذاکره گرفته و به همین دلیل نمیتواند در رفع سریع تحریمها که برای پاسخگویی به تقاضای اجتماعی ضروری است ، شکست بخورد و نتواند ایران را همچون یک قدرت منطقهای قابل اعتماد که قادر به تضمین امنیت خود و کشورهای همسایه است، معرفی کند. مذاکرات احتمالاً طولانی همراه با پیشرفتها و بنبستهای متوالی خواهد بود، زیرا چهار دهه تقابل را نمیتوان با یک توافق حل کرد. این امر در مورد عادی سازی روابط با عربستان سعودی نیز صدق می کند که همراه با اسرائیل و ایالات متحده در خط مقدم مخالفت با برجام بوده است.
دو ژاندارم برای یک خلیج
ریچارد نیکسون در سال ١٩٧٣ امنیت خلیج فارس و نفت آن را به ایران و عربستان سپرد و برنامه تسلیحاتی بی سابقه ای را برای این دو «ژاندارم خلیج» به راه انداخت. ایران شاه با توجه به تاریخ و وسعت اش، به سرعت خود را به عنوان یگانه ژاندارم تثبیت کرده بود، قبل از آنکه انقلاب اسلامی و سپس جنگ عراق و ایران، عربستان و پادشاهی های نفتی را به طرف های اصلی اقتصادی و نظامی کشورهای غربی تبدیل کند. بنابراین، جمهوری اسلامی و پادشاهی سعودی، نه به دلیل تفاوتهای قومی یا مذهبی که غالباً برآنها تکیه می شود ، بلکه به دلیل مدل سیاسی و جاه طلبیهایشان برای کنترل منطقه، از لبنان تا یمن با گذر از طالبان، القاعده یا داعش در تضاد قرار دارند. از سال ٢٠١١ حتی روابط دیپلماتیک تهران با ریاض قطع شده است، اما امروز ثبات جمهوری اسلامی مستلزم همزیستی مسالمت آمیز با سلطنت سعودی است.
این درگیری با حمله موشکی به پالایشگاههای بقیق و خریص عربستان در ١٤ سپتامبر ٢٠١٩ به مرحله تعیینکننده رسید. ارتش عربستان علیرغم ابزارهای پیشرفتهای که در اختیار داشت،نتوانست با این حملات مقابله کند و به ویژه آمریکای دونالد ترامپ جلوی انتقامجویی را گرفت و به صراحت اعلام کرد که از متحد خود در حمله به ایران حمایت نخواهند کرد. بنابراین، بدون داشتن سلاح اتمی، ایران توانست واقعیت توازن قوا بین دو قدرت رقیب و پیامدهای عینی خروج آمریکا از منطقهای که دیگر نفت آن را نمیخرند، برجسته کند.
مذاکرات بین دو کشور با کمک عراق به سرعت از سر گرفته شد تا روابط بدون تلاش فوری برای حل و فصل بسیاری از درگیری های جاری بین دو کشور، عادی سازی شود. یکی از موضوعات اصلی، عدم تقارن بین زرادخانه موشکی و سلاح های متعارف عربستان و پادشاهی های نفتی است که ارتشی کوچک دارند و در مقابل ایران دارای نیروهای مسلح بزرگ و با تجربه اما ضعیف است. ایران اگرچه قادر به پیروزی در یک جنگ دفاعی نامتقارن در خاک خود است، اما از نظر استراتژیک فاقدیک بازدارندگی هسته ای معتبر است و برای برنامه هسته ای خود ، متحمل پیامدهای نظامی، سیاسی و اقتصادی می شود.
بنابراین، آیا ایران باید هر چه سریعتر از زیر بار برنامه هستهای خود خلاص شود و به جنگهای خارجی نیابتی ای پایان دهد که به رقابتهایی دامن میزنند که دیگر در اولویت نیستند ؟
توازن مجدد قوا بین دو سوی خلیج فارس به راحتی ایجاد می شود، بنابراین منافع مشترک بزرگی در تضمین امنیت صادرات هیدروکربن بدون حضور خارجی، تجارت یا حفاظت از محیط زیست در این دریای تقریبا بسته و کم عمق، وجود دارد. از زمانی که امارات اولین نیروگاه هسته ای خود را در سال ٢٠٢١ راه اندازی کرد، این امر به ویژه در مورد ایمنی هسته ای صادق است. یک سیاست مشترک در صورت وقوع حادثه در نیروگاه های بوشهر و براکه، راه را برای همکاری غیرنظامی هسته ای باز می کند. همانطور که پس از خروج انگلیسی ها در سال ١٩٧١ اتفاق افتاد، خروج آمریکایی ها می تواند موجب یک پیمان امنیتی منطقه ای بین کشورهای حاشیه خلیج فارس شود که ایران و عربستان درآن رضایت به غرور ملی خود را بیابند. به شرط آن که تهران از ادعاهای هسته ای خود که برای همسایگانش غیرقابل قبول است، دست بردارد.
با بازگشت به میز مذاکره، ایران و ایالات متحده هرگونه خطر فوری درگیری مسلحانه را دور میکنند، حتی اگر در این محیط بیش از حد مسلح که در آن احساسات تند به دلیل جنگهای متعدد تشدید شده اند، حادثه یا تحریکی همچنان امکانپذیر باشد. تنها اسرائیل در نشست منامه تایید کرد که خود را ملزم به توافق احتمالی نمیداند و به مخالفت با ایران به هر وسیله ای ادامه خواهد داد. این احتمال وجود دارد که توافق نهایی بلافاصله در وین حاصل نشود و به سوی توافقی محدود با راه حل های موقت برویم. اما مهمتر از همه، اکنون اجماعی است که برای ایجاد ثبات در منطقه، پس از انقلاب ایران، بهار عربی و فجایع داعش بوجود آمده. این اجماع تقویت کننده اقتدار دولت های موجود، عمل گرایی و ملی گرایی آنها در ارتباط با اسلام عامه ، اما به دور از خواسته های مردم است. در این دوره خروج آمریکا و ظهور چین در منطقه، اتحادیه اروپا و به ویژه فرانسه همچنان نقش واسطه گری خود را ایفا می کنند و امیدوارند از بازگشت ایران به دنیای اقتصاد منتفع شوند، اما فروش تانک های لوکلر(Leclerc)، هواپیماهای جنگنده رافال(Rafale) و موشک های اگزوست (Exocet) به تهران در آینده ای نزدیک بعید بنظر می رسد ...
١- University of Maryland, Center for International and Security Studies at Maryland, « Iranian public opinion as Raisi takes the stage », septembre 2021.