جو بایدن امتیازاتی را که دونالد ترامپ به اسرائیل داده بود زیر سوال نبرد. شهرک سازی های اسرائیل موضوع هیچ گونه محکومیت رسمی قرار نگرفت. کنسولگری آمریکا در بیت المقدس شرقی همچنان بسته است و بدین ترتیب ادعای اسرائیل در مورد این شهر مورد مناقشه مورد تایید قرار گرفته است. دفتر سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) در واشنگتن نیز به همین ترتیب بسته باقی مانده و ایالات متحده چارچوبی برای مذاکرات جدید ارائه نکرده است. بایدن البته کمک مالی به فلسطینیان را احیا کرد ، اما این امر تنها به یک تشکیلات خودگردان فلسطینی فاسد و ناکارآمد اجازه زنده ماندن میدهد.
در حالی که چنین بی تفاوتی همیشه بخشی از سیاست خارجی ایالات متحده در منطقه بوده است، امروز این امر نشان دهنده اهمیت رو به کاهش مسئله فلسطین در جهان عرب است. اهمیت دفاع از فلسطین در دهه گذشته همراه با نظم جدید منطقه ای در جهان عرب تغییر کرده است. و این در حالی است که افکار عمومی در سرتاسر منطقه به شدت طرفدار فلسطین است و حمایت از توافقنامه ابراهیم و عادی سازی روابط با اسرائیل در آن کم رنگ است. البته همبستگی با فلسطین به طور سیستماتیک با بسیج در دفاع از آن همراه نیست.
مسئله فلسطین دیگر به اندازه گذشته تأثیری بر سیاست ملی ندارد. فلسطینیها بهای افول ایدئولوژیهای فراملی را می پردازند، چه ناسیونالیسم عربی و چه اسلامگرایی که از خودمختاری فلسطین حمایت می کردند. علاوه بر این، از نظر اقتصادی و سیاسی، بسیاری از کشورها پس از بهار عربی، درگیری ها یا گذارهای پرآشوب را پشت سر گذاشته اند. جوامع در کشورهای عربی اکنون بیشتر بر مسائل اقتصادی یا مبارزات محلی برای عزت و عدالت متمرکز هستند تا مسائل منطقه ای مانند فلسطین.
از نظر اجتماعی، سرکوب و تکه تکه شدن بسیاری از جوامع مدنی نیز مانع از بسیج توده ای علیه تجاوز اسرائیل شده است. بنابراین تظاهرات طرفداران فلسطینی از نظر تعداد و مقیاس کاهش یافته است، به استثنای اردن با توجه به نزدیکی جغرافیایی آن. رویدادهایی که زمانی واکنشهای شدید مردمی را برانگیخت، مانند پروازهای اخیر پهپادهای حزبالله بر فراز اسرائیل، به سختی در افکار عمومی تاثیر داشته است.
سرانجام، از نظر ژئوپلیتیک، فلسطین دیگر دستور کار منطقه را ساختار نمی دهد و به نفع دیگر مسائل کمرنگ شده است. نظام قدیمی بین عربی، که بر اساس اجماعی پایدار تحت هماهنگی اتحادیه عرب ساخته شده بود، به کلی فروپاشیده است.
انگیزه های عادی سازی روابط با اسرائیل
با این حال، دوره جدید عادی سازی، که در توافقنامه ابراهیم تجسم یافته است، بیشتر نشان دهنده ساختار جدیدی از پویایی های منطقه ای است تا یک همگرایی غیرمترقبه منافع. در هر مرحله انگیزه جدیدی برای عادی سازی ظاهر شد.
اولین انگیزه عادی سازی از سوی محور ضدانقلاب بود. ضدانقلاب که توسط عربستان سعودی و امارات متحده عربی در طول بهار عربی هدایت می شد، به دنبال خالی کردن همه ایدئولوژی ها از معنا بود، از ناسیونالیسم عربی و اسلام گرایی گرفته تا لیبرالیسم و کنشگری دموکراتیک. هدف آن تحکیم رژیم های استبدادی از طریق از بین بردن همه منابع بسیج مردمی است.
متعاقباً، دومین فشار برای عادی سازی ناشی از سیاست خارجی ایالات متحده در دولت ترامپ بود. «معامله قرن» فرصتی برای متحدان دیرینه ایالات متحده فراهم کرد تا جایگاه ژئوپلیتیکی خود را تقویت کنند . متحدان جدید نیز با پیشبرد مواضع طرفداری از اسرائیل ، سعی کردند جایگاهی در واشنگتن به دست آورند.
از زمان خروج ترامپ از قدرت وارد مرحله سوم شده ایم. کشورهای عربی از تعهدات و ائتلاف های قبلی خود کناره گیری کرده اند و در مواجهه با کاهش هژمونی آمریکا، اکنون به دنبال منافع خود هستند. ایجاد صلح جداگانه با اسرائیل به طرق مختلف به نفع هر یک از «عادیکنندهها» است، و هیچ یک از این منافع واقعاً از وعدههای با ابهت پیمان ابراهیم سرچشمه نمیگیرد، توافقی که به گفته طراحان آن گویا موج بیسابقهای از یکپارچگی اقتصادی و شکوفایی را در سراسر منطقه به راه میاندازد.
به عنوان مثال، در خلیج فارس، امارات، اسرائیل را به عنوان متحدی در ترتیبات امنیتی متقابل علیه ایران میبیند که از نظر آن یک تهدید وجودی است. امارات متحده عربی همچنین ارتباطات فنی و مالی اسرائیل را برای نفوذ اقتصادی خود در آفریقا حیاتی می داند. مراکش به نوبه خود، اسرائیل را شریکی مفید در برابر پیشرفت های الجزایر در بخش های خاص نظامی می داند. رهبران سودانی به دلیل اینکه عادی سازی روابط اسرائیل به آنها اجازه می دهد از فهرست دولت های حامی تروریسم آمریکا بیرون بیایند و در جهت همکاری اقتصادی و نظامی با غرب حرکت کنند، این «گام بلند» را برداشته اند.
پایان اتحادهای دائمی
بنابراین مسئله فلسطین نه در چارچوب یک رایزنی جدید منطقه ای، بلکه دقیقاً به این دلیل که دیگر نظم منطقه ای وجود ندارد، نادیده گرفته می شود. ائتلافهای سنتی جای خود را به چشماندازی دائماً در حال تغییر از درگیریها و گروهبندیها دادهاند، به طوری که هر دولتی سیستم منطقهای را همچون سفره ای وسیع میبیند که میتواند از آن نوک بزند و مواضع به ظاهر متناقضی اتخاذ کند. بدین ترتیب اتحاد های دائمی کمتری نسبت به اتحادهای موقت وجود دارد. این مدلها که سود خویش گرا هستند نه بر اساس یک توافق ایدئولوژیک، بلکه بر پایه همگرایی موقتی منافع دو جانبه بنا شده اند.
به عنوان مثال، ترکیه با روسیه برای تسهیل عبور غلات از دریای سیاه همکاری می کند، اما همچنین پس از درخواست های بسیاری از سوی آمریکا، وعده داده است که اجازه دهد فنلاند و سوئد به ناتو بپیوندند. به همین ترتیب، این کشور در جلسات سه جانبه با ایران و روسیه شرکت می کند و در عین حال هواپیماهای بدون سرنشین نظامی به اوکراین می فروشد. مراکش در جهت گیری اقتصادی و سیاسی خود طرفدار غرب است، اما ترجیح داده است روسیه را به دلیل تهاجم به اوکراین محکوم نکند. به همین ترتیب «بازی بزرگ» جدید برای میادین گاز طبیعی در شرق مدیترانه ، شراکتها و تنشهای جدیدی را بین لیبی، ترکیه، قبرس، مصر، اسرائیل و یونان برانگیخته است، که این کشورها بدون توجه به فشارهای منطقهای به طور گستردهتر درباره آن مذاکره میکنند.
دو کشور عرب در خلیج فارس هنوز با اسرائیل به توافق نرسیده اند: عربستان سعودی و قطر. برای عربستان سعودی، قیمومیت این کشور بر اماکن مقدس مکه و مدینه مانع عادی سازی روابط شده است. نادیده گرفتن فشارهای استعماری اسرائیل بر فلسطین به معنای رها کردن نمادین بیت المقدس، جایگاه سومین مکان مقدس اسلام، مسجد الاقصی است.
قطر نمیخواهد وارد روند عادیسازی شود تا موقعیت خود را به عنوان یک میانجی بیطرف حفظ کند و در عین حال نفوذش را از طریق «قدرت نرم» خویش افزایش دهد. عادی سازی روابط با اسرائیل موقعیت ممتاز دوحه را که ورای مناقشات منطقه ای قرار دارد ، از بین می برد.
از آنجایی که این پیکربندیهای ژئوپلیتیکی در سراسر منطقه چند برابر و پیچیدهتر میشود، در اسرائیل تقسیم کار مؤثری بین دولت و شهرک نشینان صورت گرفته است. هسته قدرت سیاسی در اسرائیل تلاش می کند روابط خود را با بیشترین تعداد ممکن کشورهای عربی عادی سازی نماید تا بدین ترتیب دولت واحد «یهودی» را به یک واقعیت عینی تبدیل کند. در همین حال، شهرک نشینان در حال پاکسازی قومی هستند و همچنان به اشغال سرزمین های فلسطینی ادامه می دهند. از آنجایی که این شهرک نشینان بر اساس دستورالعمل های رسمی دولت عمل نمی کنند، دولت اسرائیل می تواند رسما حمایت خود را از اقدامات آنها انکار کند. جامعه بین المللی به نوبه خود، با جلوگیری از غرق شدن رئیس تشکیلات خودگردان فلسطینی در آب، به این وضعیت کمک می کند. نتیجه نهایی یک سیستم مشابه آپارتاید است که در آن دولت و جامعه اسرائیل تلاش می کنند که با دسته بندی، جداسازی و مدیریت فلسطینی ها ، حقوق مدنی و انسانی آنها را زیر سوال برند.
رژیمهای عربی اشغال و استعمار فلسطین را محکوم میکنند، اما فقط در حرف و آنهم زیرلبی. آنها نیز در حال انجام یک بازی دو لایه هستند : رهبران شان به دنبال هر گونه منافع مادی ای هستند که بتوانند از صلح با اسرائیل به دست آورند و در عین حال بر عناصر طرفدار فلسطین در جوامع مدنی خود فشار بیشتری وارد کنند. با این حال، این استراتژی توسط دو تحول جدید تهدید می شود.
موضوعی مقدس
در درجه اول، بحران فلسطین به جای یک مبارزه آزادیبخش ملی به یک مسئله حقوق بشر تبدیل شده است. این بخشی از دفاع جهانی از حقوق مدنی و اصل کرامت است. از آنجایی که راه حل دو دولت به طور روشمند توسط راست اسرائیل غیرممکن شده است، چارچوب اصلی مرجع برای فلسطینی ها احترام به حقوق انسانی آنها تحت حاکمیت اسرائیل است. اعتراض جهانی به قتل شیرین ابوعاقله روزنامه نگار فلسطینی-آمریکایی گواه این تحول است. موج حمایت بینالمللی از جنبش بایکوت، عدم سرمایه گذاری و تحریم(BDS) نیز به همین ترتیب مبارزه برای فلسطین را بسیار شبیه به کمپین ضد آپارتاید علیه آفریقای جنوبی میکند.
ثانیاً، از زمان درگیریهای اخیر در محوطه مساجد- کوه معبد، توجه به بُعد مذهبی درگیری در اطراف بیتالمقدس معطوف شده است و جایگاه آن را به عنوان یک شهر مقدس یادآوری میکند. مشکل اورشلیم فقط به عنوان پایتخت ابدی اسرائیل یا پایتخت آینده فلسطین نیست. قداست آن از وجود مسجد الاقصی و قبه الصخره ناشی می شود و به معراج شبانه حضرت محمد (ص) اشاره دارد که در قرآن ذکر شده است. این بُعد معنوی فوق العاده حساس که نه تنها فلسطینی ها، بلکه جامعه مسلمانان را درگیر می کند، پیش از این یکی از دلایل شکست مذاکرات کمپ دیوید در سال ۲۰۰۱ بود. به دلیل تحریکات مکرر زائران یهودی در مورد آنچه در نظر آنها فقط می تواند کوه معبد باشد، اخیراً این موضوع اهمیتی اساسی یافته است.
در حالی که برخی از سیاستمداران اسرائیلی خواهان تامین امنیت بیت المقدس در اسرع وقت هستند، برخی دیگر این بُعد مقدس را در نظر می گیرند و بنابراین ترجیح می دهند شهر را مراحله به مرحله اشغال کنند تا احتمال شورش با انگیزه مذهبی کاهش یابد. با این حال، عملکرد آنها توسط شرکای خود - شهرک نشینان – که نه در یک منطق سیاسی، بلکه مذهبی و حتی موعود گرایانه عمل می کنند و با حرارات دنبال رویای یهودیت بزرگ هستند، خدشه دار می گردد .
این دوگانگی سیاست و دینداری، رژیم های عرب را نگران می کند. آنها منطق استراتژیک موجود در غصب سرزمین فلسطین توسط اسرائیل را درک می کنند، اما نمی توانند با واکنش معنوی ناشی از اشغال اورشلیم یا تبدیل آرمان فلسطین به یک کمپین جهانی برای حقوق بشر و حقوق مدنی مقابله کنند. بنابراین ترس از شوک متقابل، بی میلی عربستان سعودی را برای عادی سازی روابط توضیح می دهد، زیرا نمی تواند اورشلیم را قربانی کند در حالی که مدعی دفاع از مکه و مدینه به نام امت جهانی است.
فلسطین بدون شک در این دوره جدید دچار شکست شده است. با این حال، بحران از بین نخواهد رفت. فلسطینیان امروز در بن بست قرار دارند. اما تاریخ نشان می دهد که مطالبات برای رهایی، در مواجهه با استعماری بی امان پابرجا می ماند. ایرلند شمالی نتیجه استعمار ایرلند توسط انگلیس در ۶۰۰ سال پیش است. با این حال حتی توافق جمعه خوب نیز تنش های مذهبی و ملی گرایانه را به طور کامل حل نکرد.
به همین ترتیب، آرمان فلسطین پابرجا خواهد ماند. رهایی یک آرمان اساسی بشر است که در برابر تمام فشارهای ژئوپلیتیکی و مذهبی ای مقاومت خواهد کرد که امروز آن را محدود می کند.