اسرائیل – فلسطین

مقاومت جدید در فلسطین، پایان بخش توافق های اسلو

دربرابر تهاجمات روزمره ارتش اسرائیل در ساحل غربی رود اردن، پاسخی مسلحانه توسط جوانانی شکل می گیرد که هیچ نشانه ای از تعلقات هوادارانه یا سازمانی از خود نشان نمی دهند. این امر می تواند واقعیت سیاسی منطقه، دربرابر حکومت خودگردانی که در حال احتضار بسر می برد، را تغییر دهد.

در هفته های اخیر، رسانه های عرب و اسرائیل نسبت به عملیات جوانان فلسطین علیه ارتش اسرائیل در ساحل غربی رود اردن توجه نشان داده اند. بسیاری از تحلیل گران ایجاد تغییرات سریع و بی سابقه ای را مطرح کرده اند که می تواند منجر به چیزی شود که مطبوعات اسرائیل آن را «انفجار بزرگ» می نامند. نظامیان اسرائیل درباره «پایان ثبات» هشدار می دهند. وندی شرمن، معاون وزارت امور خارجه آمریکا در امور مربوط به خاور نزدیک، در یک نشست با ایال هولاتا، مشاور امنیت ملی اسرائیل که با حضور مسئولان نظامی این کشور در واشنگتن برگزار شد، به گفتگو درباره این مسئله پرداخت.

تغییر اصلی مطرح شده در همه این تحلیل ها، گسترش حوزه مقاومت دربرابر اشغالگری، به ویژه به شکل مسلحانه، با خطر منتهی شدن به یک بسیج بزرگ مردمی است. هراس اسرائیل از وقوع چنین سناریویی، خود را به شکل عملیات نظامی موسوم به «موج شکن»(Break The Wave) در آغاز آوریل ۲۰۲۲ نشان داد. از آن پس، یک روز هم بدون حملات، بازداشت ها و حذف های فیزیکی در سرزمین های اشغالی نگذشته است. این خشن و طولانی ترین عملیات اسرائیل پس از «سپر دفاعی» در سال ۲۰۰۲ است که در جریان آن، آریل شارون، نخست وزیر اسبق اسرائیل دستور تصرف شهرهای ساحل غربی رود اردن و محاصره مقر یاسر عرفات در رام الله را داد.

خلاء بجا مانده پس از انتفاضه دوم

با آن که در ۱۰ سال گذشته تغییرات سیاسی، ملی و اقتصادی عمیقی در ساحل غربی رود اردن رخ داده، به نظر می آید که طلیعه مرحله ای جدید با ویژگی های خاص درپیش است که انفجار مورد انتظار می تواند منجر به تغییری عمیق در واقعیت سیاسی شود. این بار برخلاف انفجارهای پیشین است که به سرعت و بدون گذاشتن اثری واقعی در میدان پایان می یافت. شاید همین امر بود که ارتش اشغالگر اسرائیل را در آغاز ماه اوت ۲۰۲۲ به حمله به نوار غزه واداشت تا از اثر مقاومت غزه بر ساحل غربی رود اردن بکاهد. در نتیجه، مسئله چندان این نیست که انفجار چه زمانی رخ می دهد، بلکه مهم درک مرحله کنونی و چشم اندازهای تغییراتی که می تواند به وجود آورد است.

در طول ۳ دهه گذشته، هرگز شکل های مختلف مقاومت در ساحل غربی رود اردن ازبین نرفته است. این دوره ای است که طی آن حکومت خودگردان فلسطین (AP) شکل گرفته و آغاز چیزی است که «روند صلح» نامیده شده است. دهه ۱۹۹۰ شاهد قیام های مردمی متعددی بود مانند «قیام تونل»(۱) و یا «شورش زندانیان». مبارزه مسلحانه بیشتر عملیات انتحاری حماس در داخل اسرائیل را دربر می گرفت و منتهی به بروز انتفاضه دوم شد که همه نیروهای سیاسی، از جمله «فتح» و نیروهای امنیتی حکومت خودگردان در آن شرکت کردند. در پایان انتفاضه دوم، طی چند سال نوعی آرامش برقرار شد، اما قیام ها و جنبش های مردمی پس از سال ۲۰۱۱ ازسر گرفته شد که این بار شامل «عملیات مسلحانه فردی»ای بود که اسرائیل آنها را «عملیات گرگ های تنها» نامید. سال ۲۰۱۴، مهم ترین نقطه عطف در این مبارزات بود که منجر به شکل مقاومت کنونی شد که مرکز آن در جنین و نابلس است، اما به تدریج به دیگر مناطق ساحل غربی رود اردن گسترش می یابد.

این «عملیات فردی» خلاء موجود در میدان، ناشی از انتفاضه دوم را پر کرد. حزب های سیاسی از آن ضعیف تر بیرون آمدند، رهبران مهم سیاسی و مبارزان میدانی کشته شدند، تفرقه سیاسی غیبت حماس از ساحل غربی رود اردن را تشدید کرد. درحالی که تیپ شهدای الاقصی، بازوی نظامی فتح ازهم پاشید. همه اینها به نابسامانی های سیاسی، اقتصادی و امنیتی پس از انتفاضه دوم افزود و مرگ یاسر عرفات در سال ۲۰۰۴ هم مزید بر علت شد. بنابراین، جای تعجب نبود که ساحل غربی رود اردن وارد مرحله ای از «خواب» و «سکون» شود، اما این نیز طبیعی بود که اشغالگری منجر به ضرورت بازگشت مقاومت شود. به این ترتیب بود که نوعی از مقاومت فردی و غیرهوادارانه در کنار بسیج مردمی و جوانان شکل گرفت که گویای غیبت کادرهای سازمان دهنده بود. خیابان به وظیفه خود درمورد دفاع از خود عمل کرد. این وضعیت توضیح گر این بود که در ساحل غربی رود اردن مقاومت، چنان که برخی از رسانه ها آن را نامیدند «فراجناحی» باشد.

به این ترتیب، مقاومت هرگز واقعا در ساحل غربی رود اردن متوقف نشد. عامل جدید نه ازسرگیری شدیدتر نفس مقاومت، بلکه شرایط عینی یعنی نظام سیاسی موجود فلسطین و وضعیت کلی سیاسی بود. این وضعیت بود که به مرحله کنونی و عمل مقاومت امکان بالقوه ایجاد یک تغییر عمیق – دربرابر سیاست کهنه ۳۰ ساله ای که بر زندگی مردم فلسطین سنگینی می کند- را داد و این دقیقا همان چیزی است که درعین حال هم اسرائیل و هم حکومت خودگردان فلسطین را نگران می کند.

نظام فلسطینی به وجود آمده در ۳۰ سال پیش از نقاط قوت بسیاری برخوردار بود. منظور ما در اینجا از «نظام» تنها حکومت خودگردان فلسطین (AP) نیست، بلکه زیرساخت های نهادین، ملی، مدنی و نیز محیط زیست فرهنگی ای نیز هست که همراهی کننده و نتیجه آن بود براثر شرایط مندرج در روند صلح «توافق های اسلو» و گفتمان حکومت به وجود آمده بود. این نظام از حمایت نامحدود دولتی و مدنی بین المللی و حمایت رسمی اعراب برخوردار بود . حتی در داخل، بخش های بزرگی از مردم معتقد بودند که این نظام چه ازنظر حقوق ملی و چه از جهت امکانات معیشتی می تواند پاسخگوی خواست ها یا پرتویی از نور امید برایشان باشد.

در چنین وضعیتی، مقاومت و قیام های مردمی در سایه روند ساخت یک مرحله جدید از زندگی مردم فلسطین شکل می گیرد و به صورت اقداماتی حاشیه ای و محدود ظاهر می شود که هیچ گونه اثری بر مرکزی ندارد که تسلط خود را بر رویدادها حفظ می کند. این وضعیت ساحل غربی رود اردن را به صورت یک فضای تسلسم شده، با هویت برنامه سیاسی رسمی درآورد که در حدی وسیع، به ویژه پس از تفرقه و جدا شدن نوار غزه، تحت تأثیر آن برنامه رسمی بود.

از دید اسرائیل، مقاومت تهدیدی جدی به حساب نمی آمد. این امر نه بخاطر ضعف آن، بلکه به دلیل قدرت نظام حاکم، ثبات داخلی و نیروی مادی و فرهنگی ای بود که از آن بهره می برد. به عبارت دیگر، شرایط عینی موجب دیده شدن چنین تصویری از مقاومت می شد.

انتفاضه دوم و مرگ یاسر عرفات موجب فروپاشی کامل این نظام شد. این قیام توافق های انجام شده در اسلو را درهم شکست، درحالی که مرگ یاسر عرفات به معنای ازبین رفتن ستون این برنامه سیاسی یعنی ساخت یک حکومت فلسطینی بود. این درحالی بود که پاسخ اسرائیل دربرابر چنین شکستی تسخیر مجدد شهرهای ساحل غربی رود اردن با توافق بین المللی بود. اسرائیل با اطمینان به این که می تواند وضعیت فردای توافق های اسلو را با چند جرح و تعدیل حفظ کند، خود را از شر یاسر عرفات خلاص کرد. این چیزی است که واقعا رخ داد زیرا قواعد تغییر نیافت و همان صحنه سیاسی برای ادامه دادن در همان مسیر، از جمله با استقرار مجدد حکومت خودگردان فلسطین (AP) بازتولید شد درحالی که این حکومت ازنظر جسمی و روحی تخریب شده بود.

به رغم اهمیت کانونی عامل بین المللی و اسرائیلی در حفظ صحنه سیاسی فلسطین، به صورتی که پس از توافق های اسلو بود، به نظر ما، مهم تر از همه عامل محلی و داخلی مربوط به شرایط سیاسی و اجتماعی بوده است. در تمام طول ۳۰ سال گذشته، حکومت خودگردان فلسطین توانسته بود مشروعیتی برای توجیه موجودیت خود ایجاد کند. یاسر عرفات، با نیروی حاصل از سابقه شخصی، محبوبیت و اتکاء به نفس فراوان خود توانسته بود خصلتی ملی به آنچه که می ساخت بدهد. او همواره از طریق گفتمان، سیاست و ماهیت رفتارش با اجزاء مختلف جامعه و صحنه سیاسی این باور و حس را در میان مردم تقویت کرده و از آن جایگاهی برای برنامه سیاسی خود ساخته بود. به موازات این، و تا همین اواخر، «فتح» - که در عین حال قلب و مسیر این نظام است- توانسته بود قوی، منسجم، حاضر در خیابان، قادر به نفوذ و تحت کنترل نگهداشتن آن با ابزارهای مختلف باشد و این امر تاحدی بود که توانسته بود بر فقدان بنیانگذار خود غلبه کند.

در سطحی بزرگ تر، بخش های بزرگی از جامعه، که نیروهای فرهنگی و نهادهای محلی و مدنی آنها را نمایندگی می کردند از توسعه، تقویت نهادها، دموکراسی و مفاهیم دیگر مرتبط با خود ایده «حکومت» حرف می زدند. این گفتمان تجسم افزایش روحیه حکومت خودگردان و توجیه ضمنی موجودیت آن، و نیز یک عادی سازی در آگاهی جمعی موجب مرحله جدیدی می شد که پس از توافق های اسلو، مسئله ملی فلسطین وارد آن شده بود. این گفتمان هم تا همین اواخر توانسته بود بخش بزرگی از نسل جوان را با دادن امید واهی بفریبد و به خود جذب کند. همین نسل است که امروز هراس بر می انگیزد، زیرا نه تنها ازنو در مسیر نوعی مقاومت در ساحل غربی رود اردن حرکت می کند، بلکه در تقابل با گفتمان حکومت، گفتمانی برای آزادی ملی ارائه می نماید.

تهدیدی برای نیروهای مرکز

تغییرات عمیقی که در طول دهه اخیر رخ داده، موجب شده که قدرت حاکم – و حکومت خودگردان که در قلب آن است- اجزایی از قدرت که همواره از آن برخوردار بودند را از دست بدهند و امروز غالبا از رسانه ها و تحلیل گران شنیده می شود که مسئله «ضعف حکومت خودگردان» را مطرح می کنند. اما، حرف زدن از «ضعف» همه واقعیت را بیان نمی کند. ما به نقطه ای رسیده ایم که می توان آن را پایان سودمندی قدرت نامید، قدرتی که دیگر نه مشروعیت و نه دلیل وجودی دارد.

در عرصه سیاسی، راه حل دو حکومت، که نخستین توجیه وجود آن بود، دیگر در میدان وجود ندارد. این امر به دلیل سیاست های استعماری اسرائیل، خرید زمین ها و تغییر کاربری آنها، از طریق دور زدن، ساخت دیوارهای جداکننده یا موانع نظامی است و همه اینها در خدمت یک حکومت استعماری است که از تداوم جغرافیایی تا دورافتاده ترین نقاط ساحل غربی رود اردن برخوردار است.

در درجه دوم، دلیل وجودی حکومت خودگردان فلسطین (AP) در گفتمان سیاسی بین المللی منسوخ شده است. بر این روال، در ژوییه ۲۰۲۲، جو بایدن، رییس جمهوری آمریکا به جای دیدار از مقر رییس حکومت خودگردان فلسطین در رام الله، به دیدار بیت اللحم رفت و به جای حرف زدن درباره سیاست، موضوع «کمک بشردوستانه» را مطرح نمود و به ویژه از سخن گفتن درباره تعهد ایالات متحده درمورد راه حل دو حکومت خودداری کرد و با این کار تأکید نمود که سیاست سلف خود، دونالد ترامپ، را ادامه می دهد. به همین دلیل است که گفتگوهای بین المللی، کنفرانس ها، نشست های گروه ۴ جانبه (۲)، رفت و آمد «فرستاده ویژه برای روند صلح»، کنفرانس های جمع آوری کمک و برنامه های «ساخت نهادهای حکومت» و «توسعه» هم از صحنه سیاسی ناپدید شده است. همه اینها در بایگانی های نهادی انباشته شده که موفق نشده برنامه سیاسی خود را اجرا کند. به این ترتیب، بهتر درک می شود که «توافق قرن» [صلح ابراهیم] به طور ضمنی پایان «راه حل دو حکومت» بوده و راهی برای جایگزینی گشوده که در آن «راه حل های سیاسی» جایی ندارد.

این به معنای آن نیست که جامعه بین المللی یا اسرائیل حکومت خودگردان فلسطین را به عنوان نهادی که دیگر به آن نیاز ندارند رها کرده اند، بلکه بیشتر به این معنا است که چنین ارزیابی می کنند که این حکومت هویت جدیدی یافته که هیچ ربطی به هویت زمان ایجاد آن ندارد، زیرا برنامه سیاسی خود را رها کرده و تبدیل به نهادی شده که به مدیریت امور جاری مردم اکتفا می کند و تنها الزام واقعی آن «تأمین امنیت» است. به علاوه، به نظر می رسد که خود حکومت خودگردان هم از این تغییر هویت آگاه است و به مقتضای آن عمل می کند. حکومت خودگردان با گریز از شکست «برنامه سیاسی» در نبرد دیگری پناه گرفته که پیوستن به سازمان ملل متحد (ONU) و دیگر نهادهای بین المللی است و با این کار می کوشد توجیهی برای موجودیت خود دست و پا کند.

در واقع، پایان یافتن سودمندی سیاسی حکومت خودگردان با دومین انتفاضه آغاز شد که شکست راه حل سیاسی را اعلام کرد. در نتیجه، مرحله سیاسی پیامد آن در گفتمان سودمندی اقتصادی و مرحله «فیاضیه» (۳) غرق شد. این درحالی است که به نظر می آید که حتی این سودمندی اقتصادی هم دیگر مورد نظر نیست، زیرا انگیزه اصلی بسیج ها، اعتصابات سندیکایی و اعتراضات علیه حکومت خودگردان جنبه اقتصادی دارد. درواقع، در سال های اخیر فاصله ای بین طبقات ایجاد و به بی عدالتی اجتماعی افزوده شده که نوعی رودررویی مداوم بین حکومت خودگردان و خیابان به وجود آورده است. حکومت خودگردان که از این عوامل نیروی سنتی محروم شده و در فقدان گفتمان قادر به تماس با خیابان و محدود کردن آن نیست، بیش از پیش به راه حل های امنیتی روآورده و به شکلی بی سابقه دست تعدی به زندگی و حقوق مردم گشوده که گواه آن گزارش های بسیاری از نهادهای بین المللی است. بنابراین، چرخه معیوبی به وجود آمده که در آن فساد و سرکوب موجب افزایش نفی و اعتراض و برعکس می شود. هرنوع ثبات ازبین رفته و گسترش مقاومت به شکل های گوناگون ، تهدیدی برای منظر سیاسی موجود است. به این ترتیب، مقاومت دیگر نه یک امر حاشیه ای، بلکه یک تهدید برای نیروهای مرکز است.

از جنین تا نابلس

رابطه مرکز و حاشیه را در چنین شرایط دشواری می باید درک کرد. تبلور تازه مقاومت در ساحل غربی رود اردن و توسعه آن در دستان نسلی جوان، در سایه یک نظام سیاسی غیر قابل اطمینان که پایگاه مردمی نیز ندارد، الزاما به این معنی است که هرگونه رودررویی با اشغالگری، عواقبی مستقیم بر کل وضعیت داخلی فلسطین خواهد داشت. این تفاوتی است که وضعیت کنونی با همه شکل های مقاومت دهه های اخیر دارد. این امر از آن رو است که دیگر یک مرکز سیاسی قادر به محدود نگهداشتن درگیری ها، یا بهره برداری از آنها، چنان که گاه در گذشته بود یا حتی جایگزینی سیاسی که بتواند بر مقاومت نقطه پایان بگذارد وجود ندارد. به عبارت دیگر، مقاومت دربرابر اشغالگری از این پس در یک خلاء سیاسی رخ می دهد. بنابراین، این دیگر نه یک عمل مقاومت، بلکه تبدیل به یک می شود. به این ترتیب، حاشیه می تواند بدل به مرکز شود.

این تحول در ماهیت مقاومتی که در شهرهای جنین و نابلس متمرکز شده خود را نشان می دهد که در ابتدا با شکل دادن به یک واحد ملی فوق هوادار صورت گرفته که رهبران جوان و چهره های نمادین خود را دارد که در بوته آزمایش آزموده شده اند. برخی از این رهبران جوان به خانواده هایی تعلق دارند که اعضای آنها مسئولیت های عمده ای در دستگاه های امنیتی حکومت خودگردان به عهده دارند و این امر نشان می دهد که این پدیده مبارزه تا چه حد مستقل از نظام رسمی و همه آنچه تاکنون رخ داده بوده است. این جریان حضور یک جایگزین که بتواند در خیابان آن را حذف کند را نمی پذیرد. از این رو، معادله بین پدیده هواداری از یک نظام سیاسی که درخود فرو می رود، می تواند منجر به یک رودررویی شود، چنان رویدادهای اخیر در نابلس گواه این امر است (۴).

حکومت خودگردان در چنین رودررویی ای بازنده خواهد بود. این امر نه فقط در عرصه مادی بلکه در زمینه معنوی نیز صدق می کند زیرا پایگاه مردمی آن را تضعیف می کند و رودررو با جنبش های سندیکایی و مردمی همیشه فعال قرار می گیرد. قدرت حاکم به هیچ وجه نمی تواند خطر رودررویی با این نسل جدید را بپذیرد و درعین حال، دست روی دست هم نمی تواند بگذارد. از این جهت است که مقاومتی که در ساحل غربی رود اردن عمل می کند اهمیتی خاص دارد و با نوار غزه متفاوت است که بخت بیشتری برای اثرگذاری بر واقعیت سیاسی دارد.

به این ترتیب، جامعه فلسطین دوره ای از مرحله گذار را می گذراند که بین ازهم پاشی یک نظام برتری جو و تلاش برای ساخت چیزی نو است. وضعیت کنونی اگر هرج و مرج وار به نظر می رسد، بخاطر این است که نظمی خاص بر آن حاکم است. به شکلی خاص، زمان حاضر یادآور سال های پس از «نکبت» (۱۹۴۹-۱۹۴۷)است که مردم حزب ها، نیروهای اجتماعی و ساختارهای از هم پاشیده را پشت سر گذاشتند و خلاء دربرابرشان در انتظار پر شدن بود. روند سازندگی پیامد آن، الزاما نه همراه با آگاهی از آنچه در پیش رو است، یا رقابت نیروهای اجتماعی و سیاسی موجود و کارآمد، بلکه نتیجه عملکرد روزمره در میدان بود. این شکل دیگری از کار سیاسی – از پایین به بالا- است.

در نتیجه، هر جنبش، هر فعالیت و هر اعتراض در خیابان، بخشی از یک روند کُند آموزش نیروهای جدید اجتماعی و سیاسی و تبلور یک گفتمان نو سیاسی است. دیگر تحلیل اعتصاب وکلا و جنبش های سندیکایی با همان معیارهای تعیین شده برای اعتصاب معلمان در سال های دهه ۱۹۹۰ ممکن نیست. به همین ترتیب، نمی توان گستردگی نبرد آزادی بخش ۱۰ سال اخیر، اعم از نبرد دروازه های الاقصی یا مقاومت جنین را به همان صورت انتفاضه دوم و قیام های پیش از آن درک کرد.دورانی که تفوق برنامه سیاسی ارائه شده توسط حکومت خودگردان فلسطین و مجموعه نظام موجود موجب تفاوت با وضعیت کنونی می شد. در آن زمان، هر عملی، به این یا آن شکل، در چهارچوب آن برنامه انجام می شد و سایه حکومت بر کل واقعیت سیاسی گسترده بود. امروز، نیروی خیابان در فلسطین از این برنامه، نهادها و گفتمان آن عبور کرده است.

۱- قیامی که در سپتامبر ۱۹۹۶ پس از صدور مجوز از سوی مقامات اسرائیلی برای حفر تونلی در زیر مسجد الاقصی رخ داد و چندین ساختمان تاریخی فلسطینی را تهدید کرد.

۲- گروه چهارجانبه برای خاورمیانه، گروهی است که توسط ایالات متحده، روسیه، اتحادیه اروپا و سازمان ملل تشکیل شده است، این گروه مسئول نقش میانجی در «فرایند صلح اسرائیل و فلسطین» به ویژه از طریق نماینده ویژه خود دارد.

۳- با اشاره به سلام فیاض نخست وزیر سابق فلسطین که در سال ۲۰۱۳ استعفا داد.

۴- درگیری هایی در نابلس در ۲۰ و ۲۱ سپتامبر ۲۰۲۲ بین گروه های مسلح و نیروهای امنیتی فلسطین رخ داد.