یکشنبه ۲۵ فوریه ۲۰۲۴، یک جوان ۲۵ ساله به محوطه ورودی سفارت اسرائیل در واشنگتن نزدیک می شود. او در ویدیویی فوق العاده، که در شبکه های اجتماعی بینندگان بسیار زیادی داشته، می گوید:
«نام من آرون بوشنل است، یک کارشناس نظامی نیروی هوایی ایالات متحده هستم و دیگر نمی خواهم همدست نسل کشی باشم [...] من در حال انجام یک عمل اعتراضی افراطی هستم، اما در مقایسه با آنچه که مردم فلسطین در چنگ استعمارگران خود حس می کنند، ابدا افراطی نیست».
ادامه ویدیو او را در حال آغشتن خود به یک مایع قابل اشتعال و آتش زدن به لباسش نشان می دهد که به رغم درد و رنج فریاد می زند: «فلسطین آزاد!»( Free Palestine ! ).
شب پیش از آن، بوشنل در فیسبوک پیامی منتشر کرده بود:
بسیاری از ما دوست داریم از خود بپرسیم: اگر من در دوران برده داری بودم چه می کردم ؟ یا در زمان قانون جیم کراو [نام قانون جداسازی نژادی در جنوب ایالات متحده] ؟ یا در زمان تبعیض نژادی (آپارتاید) ؟ اگر کشورم مرتکب نسل کشی می شد چه می کردم؟». پاسخ چیزی است که شما، الآن، درحال انجام آن هستید.
این خودسوزی یادآور مواردی دیگر از جمله تچ کوآنگ دوک، راهب بودایی در سال ۱۹۶۳ در جریان جنگ ویتنام، یان پالاخ، در سال ۱۹۶۹ هنگام اشغال چکسلوواکی توسط نیروهای پیمان ورشو، یا محمد بوعزیزی در پایان دوران استبدادی بن علی در تونس در سال ۲۰۱۱ است. بنابراین، موضوع قابل ملاحظه است. با این همه، نمی توان روی رسانه های اصلی فرانسوی زبان برای نشر اطلاعات مربوط به آن حساب کرد. یک هفته پس از این رویداد، مدیاپارت، فیگارو و حتی اومانیته به کلی این خودسوزی را نادیده گرفتند. لاکروآ و لیبراسیون هرکدام مطلبی کوتاه و گذرا درباره آن منتشر کردند و لوموند تنها ۱۴ سطر به آن اختصاص داد. این در حالی بود که در اکتبر ۲۰۲۰، همین روزنامه، به درستی، درباره خودسوزی ایرینا اسلاوینا، روزنامه نگار روسی، ۳ مقاله طولانی را وقف شرح کار او، شجاعتش و معنای سیاسی آن کرده بود.
رودرروی نسل کشی
آرون بوشنل در یک خانواده محافظه کار عضو گروه مذهبی «جامعه مسیحی» (Community of Jesus) در شهر اورلئان ایالت ماساچوست بزرگ شد. او در سال ۲۰۲۰ به عنوان کارشناس مسائل امنیت سایبری به خدمت نیروی هوایی آمریکا درآمد. او که به شدت تحت تأثیر مرگ جورج فلوید، آفریقایی- آمریکایی کشته شده توسط یک پلیس در ماه مه ۲۰۲۰ قرار گرفته بود، از گروه مذهبی که عضو آن بود جدا شد و احساساتی بیش از پیش انتقادآمیز نسبت به ارتش پیدا کرد. خودسوزی او در ۲۵ فوریه ۲۰۲۴ نیز در همین زمینه و در سطح کلی تر برای بسیج گسترده شهروندان آمریکایی علیه حمایت بی قید و شرط کشور از اسرائیل بود. بسیج زنان و مردانی که مانند بسیاری از دیگر کارشناسان این موضوع، معتقدند که عملیات نظامی اسرائیل در غزه یک نسل کشی است.
هر روز، حدود ۱۵۰ تن از اهالی غزه توسط نیروهای ارتش اسرائیل کشته می شوند که نیمی از آنها کودک و نوجوان هستند. به علاوه، مردم غزه از آب، غذا، دارو و خدمات درمانی محرومند. افرادی مانند آرون بوشنل، که برای حمایت از فلسطین بسیج می شوند، اینها را می دانند اما به دلیل آن چیزی فعال شده اند که «برتران بدیع» آن را «فراملی شدن تصور درد و رنج» (۱) می نامد.
ویدیوهای نشان دهنده خانه های ویران شده، اجساد سوخته، نوزادان کشته شده در مهد کودک ها و صحنه های تحقیرآمیزی که در شبکه های اجتماعی منتشر می شود مصداق این امر است. ابراز انزجار در ایالات متحده بیشتر از اروپا است. این امر به ویژه به دلیل مسئولیت خاص آمریکا در تراژدی ای است که در حال حاضر جریان دارد. این کشور همه قطعنامه های شورای امنیت درمورد برقراری آتش بس را وتو نموده، یک پل هوایی واقعی برای تحویل سلاح و مهمات به اسرائیل ایجاد کرده که بدون آن اسرائیل ناگزیر می بود طی چند روز بمباران ها را متوقف کند. فزون بر اینها، حمایت نظامی و فنی ای است که به بهانه یافتن محل گروگان ها از اسرائیل می کند. نظر بسیاری این است که، در نتیجه، ایالات متحده فقط همدست در کشتارها یا «نسل کشی» - اگر این توصیف را بپذیریم- نیست، بلکه در آن به طور فعال مشارکت دارد.
عمل آرون بوشنل را می توان در چارچوب رشد یابنده احساس ناتوانی دانست. در طول نخستین ماه های حمله اسرائیل به غزه، سازمان های غیر دولتی مدافع حقوق بشر طی فراخوان های متعددی خواهان برگزاری تظاهرات، تومار نویسی، تحصن و سخنرانی شخصیت های عمومی شدند، اما این فعالیت های سنتی در سیاست دولت بایدن تغییر و نرمشی ایجاد نکرد. بازی سیاست نهادین نیز کاملا قفل شده است. به سیم آخر زدن «نسل کشی جو» (۲) احتمالا برایش به بهای باختن در انتخابات تمام خواهد شد. اما، در این مورد هم مانند بسیاری از موضوع های دیگر، غیرممکن است که بتوان کمترین امیدی به رقیب او، دونالد ترامپ، داشت. آزردگی افراد حساس نسبت به فاجعه اندوهناکی که در غزه جریان دارد، بیش از پیش در بسیج ها محسوس است. به علاوه، عمل اعتراض افراطی آرون بوشنل یک مورد منحصر به فرد نیست. در اول دسامبر ۲۰۲۳ نیز به دلایلی مشابه زنی در آتلانتا خودسوزی کرد. او جان بدربرد اما سوختگی هایش را تا پایان عمر در پیکر خواهد داشت.
نیروی بدون خشونت
با « فدا کردن خویش در راه یک هدف سیاسی»، عبارت کارشناس سیاسی کارین فیرکه، می توان کوه ها را جابجا کرد. درمورد محمد بوعزیزی در سال ۲۰۱۱، خودسوزی او در حکم جرقه بروز یک انقلاب بود. کارهای یان پالاچ، تچ کوآنگ دوک و اشخاص دیگری که از آنها تقلید کردند، به مقدار بسیار زیاد به نیروی جنبش های مقاومت دربرابر جنگ های امپریالیستی اتحاد شوروی و ایالات متحده افزود.
قدرت بسیج کننده این اقدامات ناشی از پویایی دیگر انواع مقاومت بدون خشونت است. چنان که جودیت باتلر در یک تحقیق اخیر (۳) نشان می دهد: «نیروی بدون خشونت بیش از آن که نمونه مسالمت جویی باشد، متکی به این است که خشونت طرف مقابل را برجسته و عیان می کند. به عنوان نمونه، این اثر در اشغال بدون خشونت میدان تحریر در جریان انقلاب مصر به چشم می خورد. پلیس هربار که می کوشید تظاهرکنندگان را متفرق کند، خشونت خود – و حکومت- را نشان می داد. در خودسوزی هایی مانند آرون بوشنل، خشونتی به چشم می خورد، پیکری می سوزد و فردی می میرد، اما این خشونت نتیجه خشونتی دیگر است که حکومت اسرائیل و متحد (یا «همدست»ش) ایالات متحده اِعمال کرده اند. آرون بوشنل به روشنی بیان کرد که با انجام این عمل فردی ، رنج و درد تحمیل شده برهمه فلسطینی ها را منعکس می کند.
با این همه، خودسوزی یک «نیرو»ی « بالنده» است. این نیروبر ما اثری می گذارد چون در تعریف «مدرن» اقدام فردی قابل درک نیست. می توان درک کرد که فردی افسرده، ناامید یا در مرحله پایان زندگی به حیات خود پایان دهد. اما نمی توان خوانش خودسوزی بمثابه یک «نیرو»ی « بالنده » را از به جوانانی انتظار داشت که به خوبی در جامعه جذب شده اند و به نظر دیگران می رسد که زندگی را دوست دارند. مرجعیت چنین اقدام فردی ای به دلیل دیگری باز هم بیشتر رنگ می بازد و آن مردن با درد و رنج شدید است.
سیاست زدایی از عمل
با این همه، همه خودسوزی ها موجب براه افتادن جنبش های مقاومت فوق العاده نمی شود. شرایط خاصی باید به وجود آید تا یک خود فدا کردن سیاسی اثری معنادار داشته باشد. ابتدا این امر بدیهی را به یاد داشته باشیم: قبل از هرچیز، خودسوزی باید به آگاهی عموم برسد. این درحالی است که هیچ اطمینانی درباره این که رسانه ها به آن پوشش دهند، وجود ندارد. همچنین، علل خودسوزی باید به وسیله عامل آن توضیح داده شود. این کار آسانی نیست چون رقیبان چنین مرگی را سیاست زدایی نموده و آن را به عنوان کار یک فرد مأیوس یا متعصب جلوه می دهند. درمورد آرون، نوشته شد که او از عدم تعادل روانی رنج می برده، عضو یک فرقه مسیحی بنیادگرا و حتی پیرو یک «فرقه مرگ» بوده است. در این مورد، جایزه بزرگ را باید به نشریه نیویورک تایمز داد. در ۲ مارس این نشریه چهره ای از آرون ترسیم کرد که او را قربانی « آزار روانی» در دوران کودکی معرفی می کرد و نوشت که از «اضطراب نوجوانی» رنج می برده و در «برقراری تماس با افراد جدید» مشکل داشته است.
یک دوست آرون، در گفتگوی ویدیویی با شبکه تلویزیونی الجزیره عکس اینها را می گوید:
«من فکر نمی کنم که او بیماری روانی داشته ولی احتمالا فکر می کرده که این جامعه است که به دلیل این که می گذارد درحال حاضر این رویدادها در غزه رخ دهد، بیمار است. این چیزی است که نفرت انگیز و بیمار است و او از این منزجر بود».
در چنین زمینه ای از تحمیل یک چهارچوب تفسیری، هواداران همان هدفی که فرد خودسوزی کننده دارد، مانند دوست ذکر شده در بالا، پاسخ دیگری به این مسئله می دهند: «چه کسی آرون بوشنل را کشته است؟». پاسخ این است که او تنها عامل مرگ خود – که بُعدی فداکارانه نیز داشت- نبود. این مفهوم گرامی داشت هایی است که از یک هفته پیش در ایالات متحده از آرون شده است. این کارها، اعم از گذاردن شمع و نامه در محل، یا برگزاری تظاهرات بدیع تر مانند آنچه که کهنه سربازان نیروهای ارتش با سوزاندن لباس های نظامی خود و دادن شعار «آرون بوشنل را به یاد داشته باشیم و فلسطین را آزاد کنیم» انجام دادند بوده است. روز شنبه ۲ مارس، در مارسی تظاهرات هفتگی حمایت از فلسطین در پس پارچه نوشته ای برگزار شد که به این جوان آمریکایی ادای احترام می کرد. در این مناقشه تعبیر و تفسیری، هر شهروندی باید برای ابراز نظر آزاد باشد. اما، برای آن که این شهروند بتواند آزادانه ابراز نظر کند، لازم است که از آنچه روی می دهد آگاهی داشته باشد.