جنگ غزه . گسترش دامنه بی ثباتی

پس از بیش از ۳۰۰ روز جنگ بر علیه غزه، اسرائیل و متحد آمریکایی اش در مورد چگونگی ادامه راه مردد هستند. در این میان، کل منطقه خاور میانه متزلزل شده است، در حالی که هر یک از بازیگران منطقه به دنبال تثبیت جایگاه خود در شرایط نا پایدار کنونی است.

این تصویر شامل یک منظره زیرآبی است که به نظر می‌رسد بخار یا جریانی از آب در حال حرکت است. در پس‌زمینه، رنگ‌های تیره و مشکی غالب هستند و در جلوی تصویر، خط‌هایی نازک و نورانی دیده می‌شوند که به طور ابداعی در هم تنیده شده‌اند. همچنین، عناصری شبیه به سنگ‌های زیر آب نیز وجود دارند که به ایجاد عمق و حس سه‌بعدی کمک می‌کند. کلیت تصویر احساسی اسرارآمیز و زیبا دارد.

جنگ غزه با درگیری های قبلی بین اسرائیل و فلسطینی ها متفاوت است. آرمان فلسطین اساسآ با رؤیای محقق نشده حق تعیین سرنوشت مردمانی فاقد کشور عجین شده است. این آرمان بر سرزمین، حق حاکمیت، همزیستی و حقوق بشر متمرکز است. در گیری ۲۰۲۳-۲۰۲۴ سیر کاملآ متفاوتی را دنبال کرده است. این روند فرصتی برای دولت های دیگر بود تا قضاوت های اخلاقی خود را بر اساس نا امنی ها و تضادهای داخلی خود، مطرح کنند . و چنین نتیجه ای، همزمان بازتاب تزلزل داخلی حاکمیت فلسطین، سیاست اعمال شده از سوی اسرائیل ومعیار های اخلاقی غربی است. علاوه بر این، نشان دهنده تغییر شگفت انگیز در نظم وثبات منطقه خاور میانه ای است که دیگر از تقسیمات قدیمی تبعیت نمی کند. به طور خلاصه، این بحران فلسطین را در حوزه های متعددی که فراتر از افق اولیه آن است، در گیر کرده است.

در اسرائیل، جنگ غزه در نقشه راهی قراردارد که بر آیند آن فراتر از آینده حماس است. چیزی که به دولت تل آویو اجازه داد تا از طریق محدود کردن رفت و آمد کارگران، انتقال سرمایه ها و محدود کردن هر چه بیشتر اختیارات حاکمیت فلسطین، استعمار در کرانه باختری را تسریع بخشد. در تولکارٍم و جٍنین، شهرک نشینان اسرائیلی تحت حمایت ارتش، به طور منظم املاک فلسطینی ها را تخریب می کنند.

اسرائیل، چپ و راست در یک جبهه

با این حال، جنگ سیاست اسرائیل را تغییر نداده است. بر عکس نشان داد که تفاوت های ایدئولوژیک معمولی تا چه میزان اهمیت خود را از دست داده اند. جناح راست این کشمکش را از بعد مذهبی آخر الزمانی می بیند. حتی اگر آتش بسی در راه باشد، ایدئولوژی رادیکال صهیونیستی و اعتقاد به انجام « مآموریتی الهی»، جناح راست را به سمت ریشه کن کردن فلسطینی ها به عنوان یک قوم سوق می دهد. آنها لزوم حمایت از فلسطینی ها را که توسط سازمان های بین المللی تعریف و ترویج شده است، نمی پذیرند، زیرا به قوانین بین المللی به دیده تحقیر می نگرند.

گرایش چپ، نوع تضعیف شده ای از این بینش را ترویج می کند، که بر مبنای آن فلسطین را به « دیگری » همیشگی تبدیل می کند، همچنین با تحمیل بی امان شرایط امنیتی، نقش مهمی در ناتوان کردن تشکیلات خود گردان فلسطین پس از معاهده اسلو، و غیر ممکن شدن راه حل دو دولت ایفا کرد. در حالی که جناح راست در اسرائیل خواهان یک « گتوی» فلسطینی، یا بهتر از آن جابجایی (اجباری) آنها به مصر یا اردن است، چپ ها تشکیل یک دولت ناقص فلسطینی را ترجیح می دهند. هنگامی که در ماه ژوئن ۲۰۲۴، ارتش اسرائیل برای نجات چهار گروگان اسرائیلی، صد ها فلسطینی را به قتل رساند، با همان شور و شعف جناح راست، از این اقدام قدر دانی کرد. شکاف عمده بین این دو جناح اختلاف نظر نسبت به فلسطین نیست، بلکه بیشتر به مسائل داخلی، سکولاریسم و شیوه حکومت داری مربوط است.

دولت بنیامین نتانیاهو به دلیل فشار های اعمال شده از سوی ائتلافی که دولتش را تشکیل می دهد، نمی تواند به طور یکجانبه به جنگ غزه خاتمه دهد. همان طور که دستاوردهای نظامی به دست آمده در صحنه درگیری ها نشان داده است، او نمی تواند حماس را از بین ببرد، اما در بهترین حالت قادر است آن را تضعیف کند. و ادامه جنگ احتمالآ به گسترش آن در شمال با حزب اله ( لبنان) منجر خواهد شد، چیزی که می تواند غرب را به یک جنگ بی ثمر با ایران سوق دهد. نتانیاهو امیدوار است، و هدف وی این است که آمریکا را به این در گیری بکشاند.

اما آینده حماس، همچنان مورد ابهام باقی مانده است. این تشکیلات هرگز اجازه نخواهد یافت که اداره غزه را در دست بگیرد، چیزی که انجام وظایف اداری، ارائه خدمات و تشکیل یک دولت را شامل می شود. اما اراده آن برای تداوم نمایندگی آرمان فلسطینی ها دست نخورده باقی مانده است، و انتخاب یحیی سینوار در ماه اوت ۲۰۲۴ ( به دنبال ترور اسماعیل هنیه در تهران، توسط اسرائیل م) به عنوان رئیس این تشکیلات، نشان دهنده استقامت و پایداری فلسطینی ها و پاسخ به افراط گرایی نتانیاهو است. از جنبه ژئوپولیتیکی، حماس بر شکاف هایی که بین جهان عرب و ایران در زمان جنگ داخلی در سوریه به وجود آمده بود، غلبه کرد، و با فاصله گرفتن از جنبش ها ی اسلامی سنی مذهب، به توافق و نزدیکی با حزب اله لبنان و ایران ، که هر دو از آن حمایت کردند، روی آورد.

این وضعیت فلسطینی ها را در موقعیتی دشوار قرار می دهد. آنچه از فلسطین باقی مانده است، بین دو آینده در نوسان است. یا فلسطین به مکانی برای تقابل تبدیل شود، جایی که در آن سیاست به رقابتی بی ثمر بین حماس، فتح و سایر جناح هایی که بیشتر از حکومت داری به حذف دیگری اهمیت می دهند، خلاصه می شود. و یا در یک نظام بین المللی از هم گسیخته، از طریق تحمیل دوباره طرح های صلحی - همچون توافق نامه ابراهیم- که صلحی در آن وجود ندارد، توسط ایالات متحده به حاشیه رانده می شود، با این امید واهی که یک نهاد دولتی تقلیل یافته فلسطینی بتواند دوباره روزی از میان آواره های اشغال و جنگ سر برآورد.

نظم ناپایدار در منطقه

جنگ غزه در نقاط دیگر منطقه، آسیب پذیری های داخلی حکومت های استبدادی و همچنین بادهای متغیری که نظم و ثبات در خاور میانه را دگرگون می کند، آشکار کرده است. ایران ممکن است با توجه به حمایتش از حماس و حزب اله در این جنگ، برنده به نظر برسد، اما پیروزی واقعی آن از باز توزیع کارت های ژئوپلیتیکی ناشی می شود. پس از این دیگر به آن گونه که در جریان انقلاب اسلامی سال ۱۹۷۹، و طی شورش های سال ۲۰۱۱ ( بهار عربی م) پیش آمد، تفرقه میان شیعه و سنی نیست که چشم انداز این روابط را تعیین می کند. تهران با تکیه بر شبکه های گسترده حمایتی خود، از دولت ها و شبه نظامیان مختلف، خود را نه به عنوان راس هلال شیعی، بلکه همچون رهبر محور مقاومت علیه غرب قرار داده است. ایران در همان حال، در پی خروج آمریکا از منطقه، به عربستان و دیگر پادشاهی های خلیج ( فارس ❊) نزدک شد و زهر آلود ترین گفتمان های ضد سنی که پیش از آن از مشخصات سیاست خارجی این کشوربود، را کنار گذاشت.

رهبران ایران با کنار گذاشتن خواست خود برای سرنگونی رژیم های عرب سنی، از بحران غزه برای تثبیت نفوذ خود در شرایط جدید منطقه ای استفاده کردند. ملموس ترین نشانه محو شدن ابعاد مذهبی از رفتار و گفتمان پیشین آنها یک روز پس از به قتل رسیدن اسماعیل هنیه در ۳۱ ژوئیه ۲۰۲۴ در تهران توسط اسرائیل ظاهر شد. آیت اله خامنه ای رهبر معظم در مراسم تشییع هنیه نماز بر جنازه وی را اقامه کرد، و به این ترتیب یک اتفاق شگفت انگیز را رقم زد : یکی از بلند مرتبه ترین شخصیت های مذهبی اسلام شیعه، تشریفات مذهبی تدفین یک اسلام گرای معروف سنی را به عهده گرفت. بنا بر این جنگ غزه، با ایجاد همبستگی گسترده ای که از شکاف و اختلاف سنی و شیعه فراتر می رود، نه تنها به لحاظ ژئوپلیتیکی بلکه از جنبه دین مداری نیز مذهب گرایی را تضعیف کرده است.

بسیاری از رژیم های کشورهای عرب نیز به نوبه خود، نقش فرصت طلبانه ای را بازی کردند. طی نسل ها ، علاقه آنها به فلسطین صرفآ در گفتار بازتاب می یافت، و از پرداخت بهای واقعی برای دفاع از آرمان فلسطین خودداری می کردند. توافق نامه ابراهیم نشان داد که برخی از دولت ها، امتیازات و مزایای اقتصادی و استراتژیک عادی سازی روابط خویش با اسرائیل را مغتنم می شمارند. تصادفی نیست که سرسخت ترین مدافعان فلسطین در جریان درگیری های اخیر، بازیگران عرب فاقد دولت مثل حزب اله (در لبنان) یا حوثی ها (در یمن) بوده اند.

وضعیت افکار عمومی اعراب متفاوت است. اکثر شهروندان کشورهای عرب از آرمان فلسطین پشتیبانی می کنند، اما این پشتیبانی در چارچوب سنتی همدلی پان عربی، که مشخصه گفتمان دهه های گذشته بود، قرار نمی گیرد. انقلاب های معروف به بهار عربی نشان داد که لفاظی های سنتی مبتنی بر ایدئولوژی پان عربیسم، اعتبار خود را از دست داده است. شهروندان عرب می دانند که دولت های آنها غالبآ از بی عدالتی تحمیل شده به فلسطینی ها برای توجیه و تداوم رفتار حکومت خود کامه خویش سوء استفاده کرده اند. آنها بر اساس آرمان های جهان شمولی مثل باور داشتن به حقوق بشر که ارزش هایی فرا منطقه ای است، از فلسطینی ها دفاع می کنند، و مصداق آن را در گفتمان جهانی عدالت محوری می یابند که در تصمیمات مختلف دیوان بین المللی دادگستری ( CIJ) و دادگاه کیفری بین المللی ( CPI) نمادین شده است. با این حال، آنها برای به وجود آوردن ائتلاف های ضروری به منظور بسیج در برابر سرکوب با دشواری مواجهند. جوامع مدنی در این کشورها به خاطر حملات بی وقفه سیاسی و حقوقی رژیم هایی که از هرگونه بسیج مردمی، که می تواند به احیای بهار عربی منجر شود بیمناک هستند، پراکنده باقی می مانند.

مصر و اردن در خط مقدم

هر کشور عربی با مجموعه ای منحصر به فرد از فرصت ها و هزینه های مرتبط با جنگ غزه مواجه است. عربستان سعودی از جنگ غزه به عنوان گشایشی سود آور برای تغییر مواضع خود استفاده کرد. این کشور اولویت های مختلف را در نظر گرفته و آنها را متعادل می کند. روابط نزدیک با ایران را پذیرفت و روابط نزدیک تر را به عنوان ابزاری مؤثر برای تضمین امنیت خود در نظر گرفت. عربستان سعودی همچنین احتمال عادی سازی روابط خود با اسرائیل، به منظور دستیابی به یک توافق دفاعی جدید با آمریکا را مطرح کرد، مشروط بر این که چنین توافق سه جانبه ای در بر گیرنده نوعی تعهد برای ایجاد کشور فلسطین باشد. این نکته به ویژه برای خاندان سعود، با توجه به نقش آن به عنوان نگهبان مقدس ترین اماکن جهان اسلام، مکه و مدینه، از اهمیت برخوردار است.

وضعیت برای دو کشور عرب که در خط مقدم با اسرائیل قرار دارند، یعنی مصر و اردن، متفاوت است. قاهره از بحران غزه برای باز یابی جایگاه خود در امور منطقه استفاده کرد. این کشور در انتقال کمک ها به غزه، تآمین امنیت اسرائیل از طریق تبدیل سینا به یک منطقه حائل نظامی، و پذیرش جابجایی دسته جمعی ( اجباری) فلسطینی های غزه در آینده به قیمتی مناسب، نقش مهمی ایفا می کند. در واقع، قاهره همان طور که در بحران های منطقه ای قبلی، مثل جنگ خلیج فارس در سال های ۱۹۹۰-۱۹۹۱ اتفاق افتاد، آسیب پذیری خود را به یک امتیاز تبدیل کرده است.

استراتژی اردن تثبیت موقعیت خود به عنوان تحت الحمایه ایالات متحده، همچون نمونه بحرین بوده است. پادشاهی هاشمی در معرض پیامد های جنگ غزه قرار دارد : دو سوم از جمعیت این کشور فلسطینی هستند و این کشور از فراخوان های صهیونیست های افراطی برای تبدیل اردن به سرزمینی برای فلسطینی ها نگران است. با این حال به کمک خارجی و حمایت آمریکا بر مبنای معاهده صلح نا خوشایند سال ۱۹۹۴ با اسرائیل، احتیاج دارد.

در مغرب ( کشور های غرب آفریقا) احتمال تقابل بین مراکش و الجزایر سایه می افکند

جنگ غزه در مغرب، جایی که ملاحظات داخلی نیز از اولویت برخوردارند، طنین انداز شده است. موضع ضد اسرائیلی دولت قیس سعید ( رئیس جمهور تونس) کهنه شده است و مواضع منسوخ شده دهه ۱۹۶۰ را باز تولید می کند. بنابراین به این دلیل که از نظر تونس اسرائیل وجود ندارد، این کشور نمی تواند به قطعنامه های سازمان ملل متحد در مورد اسرائیل رآی دهد. این گفتمان از استراتژی داخلی یک رئیس جمهور پوپولیست حمایت می کند که در این مناقشه فرصتی برای مشروعیت بخشیدن به حکومت لیبرال خود به دست آورده است. دولت الجزایر، به نوبه خود، محتاطانه رفتار می کند، اما همچون تونس رویداد های فلسطین را نیز در محاسبات داخلی خود در نظر می گیرد. در اینجا ، مقامات دولتی تظاهرات محدود همبستگی با فلسطینی ها را سازمان دهی می کنند، اما هدف آنها عمدتآ خنثی کردن خشم عمومی و اجتناب از بروز یک حراک Hirakجدید ( اعتراضات متناوب هفتگی که در سل های ۲۰۱۹ و ۲۰۲۱ بر علیه عبدالعزیز بوتفلیقه، در الجزایر به وقوع پیوست م) است. و خصومت با اسرائیل نیز تا حدی ناشی از تنش های موجود با مراکش و ترس از عادی سازی روابط آن کشور با اسرائیل است.

مراکش به ویژه در معرض پیامد های جنگ غزه قرار دارد، زیرا در سال ۲۰۲۰ یک توافق نامه برای عادی سازی روابط خود با اسرائیل را امضا کرد. با شدید تر شدن جنگ، یک معضل عمده از طریق افزایش وابستگی امنیتی مراکش به اسرائیل، که به طور فزاینده ای ساختاری شده است، پدیدار شد. بنابر این به دلیل سه عاملی که به یکدیگر مرتبط هستند، با دشواری بیشتری مواجه است.

در ابتدا مراکش به دنبال عادی سازی روابط خود با اسرائیل بود تا امنیت خود را در مقابل الجزایر تقویت کند، و وضعیت خود را در صحرای غربی (*Sahara Occidental) بهبود بخشد. با گذشت زمان، این استاندارد سازی به طور طبیعی فرصت های دیگری را برای توافقات دو جانبه امنیتی و نظامی در زمینه پهباد ها ، ماهواره ها ه غیره به وجود آورده است. این تجهیزات به پر کردن شکاف بین توانایی های مراکش و الجزایر کمک می کند. اما هر کدام از این دو کشور به تعهدات دراز مدت نیاز دارند تا بتوانند به همکاری با یکدیگر ادامه دهند. اسرائیل به نوبه خود تعجیل نشان داد تا توسعه این روابط که مرحله دوم این حرکت محسوب می شود، را علنی کند تا مزایای عادی سازی روابط ( با اسرائیل) را در جهان عرب ترویج کند. هر قرار داد دفاعی جدید، توسط اسرائیل علنی شده و مورد تجلیل قرار گرفت، چیزی که شرمساری مراکش را در پی داشت.

این افشاگری ها مخالفت ها و اعترا ضات عمومی را بر انگیخت، و این سومین عامل تعیین کننده در روابط بین دو کشور محسوب می شود. دولت تلاش می کند تا در این اعتراضات شکاف ایجاد کند و تا حد امکان آنها را محدود کند. او هرگونه احساسات ضد اسرائیلی را به عنوان مخالفت و توهین به اقدامات خود تلقی می کند. در این مرحله مراکش نمی تواند از تقویت روابط خود با اسرائیل دست بکشد، زیرا در حال حاضر سرمایه گذاری های گسترده ای در زمینه دفاعی انجام داده است، و در همین حال الجزایر روابط امنیتی خود را با روسیه و دیگر حامیانش برای حفظ برتری خود تقویت می کند. علاوه بر این، اگر مراکش برای آرام کردن مردم خود، عادی سازی روابط با اسرائیل را متوقف کند، متحمل هزینه های اقتصادی و نظامی قابل توجهی خواهد شد، و واشنگتن را که طراح اصلی توافق نامه ابراهیم است، از خود دور خواهد کرد. این وقایع، پادشاهی مراکش را با توجه به تعامل تاریخی آن کشور نسبت به یهودیان و همبستگی دیرینه اش با آرمان فلسطین، در موقعیتی دشوار قرار داده است.

بی اعتبار شدن غرب

در نهایت، جنگ غزه موقعیت غرب را در منطقه به طور جدی با چالش مواجه می کند. حمایت بی وقفه دولت های غربی از اسرائیل، تنها بر اساس محاسبات ژئو پلیتیکی اعمال نمی شود، بلکه به طور فزاینده ای با تنش های فرهنگی موجود در بافت اجتماعی – سیاسی آمریکا و اروپا در هم آمیخته است. اردوگاه هواداران اسرائیل هرگونه همدردی با آرمان فلسطینی ها را معادل یهود ستیزی می داند، و یهودی ستیزی نیروهای راست افراطی را که از اسرائیل حمایت می کنند، نادیده می گیرد. به عنوان مثال، در آمریکا سیاستمداران دست راستی مانند رونالد ترامپ، به حمایت مردمی از کسانی که از یهودیان متنفرند، تکیه می کنند، اما برای آنها این کردار، یهود ستیزی تلقی نمی شود، چون از سوی آمریکایی هایی اعمال می شود، که از سرزمین نژاد خود دفاع می کنند . این صداها همچنین در گیری بین حماس و اسرائیل را نماد عینی کوچک شده ای از ترس و نگرانی خود از تهاجم بیگانگان به جوامع ظاهرآ پاک خویش می دانند. به عنوان مثال ، نخبگان فرانسوی و دولت این کشور، حملات حماس را با مهاجران و پناهندگان مسلمان که فرهنگ فرانسه را مغشوش می کنند، همسو دانسته و واکنش نظامی اسرائیل را تلاشی شجاعانه برای باز گرداندن دموکراسی و دفاع از تمدن غرب در برابر وحشی ها مد دانند.

از نظر این بازیگران، اتهام یهود ستیزی که علیه فعالان مدافع فلسطین مطرح می شود، تنها با هدف دفاع از اسرائیل نیست، بلکه بخشی از حفاظت از سنگر های قدرت غربی در برابر هجوم انبوه کسانی است که استثنای فرانسوی را به بند کشیده اند. برای آنها هفتم اکتبر باز تولید حمله ماه نوامبر ۲۰۱۵ بَتَکلان ، در خاور میانه است. این دیدگاه بیگانه ستیز، به گفته کمیسر اتحادیه اروپا که مسئول ترویج « شیوه زندگی اروپایی» است، در سال های اخیر در قاره اروپا افزایش یافته است.

اگر چه برخی از کشورهای اروپایی، به درجات مختلف از فلسطین حمایت کرده اند، اما گفتمان دو گانه ای در ارتباط با حقوق بین الملل، که طبق آن دولت های غربی به طور خود سرانه ارفاق ها و معافیت هایی را بر خلاف نظم و قوانینی که مدعی دفاع از آن هستند، نسبت به اسرائیل اعمال می کنند، دموکراسی را تضعیف کرده است. همچنین منجر به تقویت دیکتاتوری ها در جهان عرب می شود، که از هر فرصتی برای بی اعتبار کردن گفتمان دموکراسی خواهی، در زمانی که دموکراسی با حملاتی نه تنها توسط قدرت های اقتدار گرا مثل روسیه و چین، بلکه از سوی سیاست های پوپولیستی که در سطح ملی توسعه می یابد، مواجه است، استفاده می کنند..

در خاتمه، جنگ غزه فلسطین را از مبارزه تقلیل ناپذیری که آن را پایه گذاری می کند، دور کرد ه است : خواستی بنیادی برای حق تعیین سرنوشت و حقوق جهانشمول. ناظران دوست دارند سناریو های پس از غزه را در خاور میانه پیش بینی کنند، گویی «‌روز پس از آن» ی وجود دارد. این درگیری یک گسست تاریخی منحصر به فرد نیست، بلکه یک اپیزود دراماتیک از تنظیم مجدد سیاست های داخلی و نظم منطقه ای به شمار می رود. و انتخابات آینده آمریکا هیچ چیز را تغییر نخواهد داد. جو بایدن و دونالد ترامپ در مورد سیاست خاور میانه، به ویژه در ارتباط با ایران اختلاف نظر داشتند. با وجود این هر دو با حمایت از دولت اسرائیل، که تجزیه و در هم پاشیدن جدیدی را در فلسطین آغاز کرده است، به جنایات جنگی، پاکسازی قومی و سیاست تعمدی گرسنه نگاه داشتن مردم سرپوش گذاشتند. اگر ترامپ دوباره در انتخابات ریاست جمهوری پیروز شود، منطقه خاور میانه می تواند شاهد نسخه جدیدی از « معامله قرن»، احتمالآ با مشارکت بیشتر عربستان سعودی باشد، اما او نیز همچون دولت بایدن موفق به برقرار ی ثبات در منطقه نخواهد شد.

*Sahara Occidental منطقه ای به وسعت ۲۶۶ هزار کیلومتر مربع واقع در شمال غرب آفریقا، که به دنبال خروج ارتش اسپانیا در سال ۱۹۷۶ مراکش ادعای مالکیت بر آن را دارد و از سوی دیگر جبهه آزادی بخش پولیساریو ( مورد حمایت الجزایر) پیش از خروج اسپانیا، در سال ۱۹۷۳ تشکیل « جمهوری دموکراتیک عربی صحرا» را اعلام کرده است. مناقشه بین مراکش و جبهه آزادی بخش پولیساریو در مود آینده ی این منطقه همچنان ادامه دارد.