اسرائیل مدعی از نو ترسیم کردن نقشه جنگ در خاور نزدیک است

اسرائیل بی وقفه به بمباران های خود در لبنان ادامه می دهد و بنابر نقشه ای طراحی شده در صدد «تهاجم» زمینی به این کشور نیز هست. حمله های آن به حزب الله تا حدی زیاد از هدف رسما اعلام شده یعنی امکان بازگشت ساکنان شمال اسرائیل به خانه هایشان، فراتر رفته است. با از بین بردن شبکه مدیریتی و کشتن حسن نصرالله، دبیرکل حزب الله، نخست وزیر اسرائیل می خواهد حکومت ایران را تضعیف کرده و نقشه کل منطقه را از نو ترسیم کند.

در این تصویر، یک مرد در حال صحبت در پشت یک تریبون است. او دو نقشه را در دست دارد که بر روی یکی از آن‌ها نوشته شده "نفرین" و بر روی دیگری "برکت". مرد به سمت حضار اشاره می‌کند و به نظر می‌رسد در حال بیان یک موضع سیاسی یا اجتماعی مهم است. پس‌زمینه تریبون نشان‌دهنده نماد سازمان ملل متحد است.

تصمیم اسرائیل به ازبین بردن رهبریت حزب الله، به وضوح اقدامی برای قطع ارتباط جبهه های مورد حمایت حکومت ایران در رودررویی با اسرائیل است. این کشور می خواهد تهران و کارگزاران آن را پیش از روی کار آمدن یک رییس جمهوری جدید در آمریکا در ژانویه سال آینده، با تحمیل «وضعیت موجود» و مناسب منطقه ای تضعیف نماید. این درحالی است که، این راهبرد خطر درگرفتن جنگ های منطقه ای را دربر دارد و در نهایت می تواند بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل سرکش را رام کند.

۲۷ سپتامبر ۲۰۲۴، هواپیماهای جنگی اسرائیل ۸۵ بمب ضد پناهگاه بر روی محلی که نشست حزب الله در زیرزمین در حومه جنوبی بیروت برگزار می شد فروریختند که موجب کشته شدن حسن نصرالله دبیرکل حزب الله شد. ۴ اکتبر هم ۷۳ تن بمب بر سر هاشم صفی الدین، پسرخاله و جانشین احتمالی حسن نصرالله ریخته شد و در حال حاضر هیچ نشانه ای از این که او از این کشتار جان به در برده باشد وجود ندارد.

این تهاجم تکان دهنده و هول انگیز، مدتی کوتاه توانایی حزب الله را فلج کرد. رسوخ اطلاعاتی و فناوری در رده های حکومت ایران و بعد حزب الله بی سابقه بود. اسرائیل با کمک دولت آمریکا توانست نه تنها بر فضای هوایی تسلط یابد، بلکه با کمک گرفتن از هوش مصنوعی، مقامات بلندپایه در تهران و نیابتی های آن در خاور میانه را نیز از بین ببرد.

با توجه به فشارهای نظامی اسرائیل و فشار دیپلوماتیک آمریکا، سیاست حزب الله در مرتبط کردن جبهه لبنان با غزه به دشواری قابل پیگیری است. انفجار پیجر و تاکی واکی ها در ۱۷ سپتامبر، ساختار تشکیلاتی حزب الله را در هم ریخت و این تشکل دیگر قادر به پاسخگویی به صورت متناسب نیست.

حزب الله روی این حساب کرده بود که اسرائیل یک جبهه جدید خواهد گشود. با این همه، عدم پاسخگویی از سوی حکومت ایران و حزب الله، درمورد قتل های انجام شده توسط تل- آویو در سال های گذشته، موجب ترغیب بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل شد. در واقع، تهران این احساس را ایجاد کرد که پس از قتل اسماعیل هنیه، رهبر سیاسی حماس در جریان دیداری از تهران در ۳۱ ژوییه و بعد حسن نصرالله، قادر به محافظت از متحدان خود نیست.

با این حال، مرکزیت نقش حسن نصرالله در «محور مقاومت»، حکومت ایران را به نشان دادن واکنش واداشت. تهران در اول اکتبر بیش از ۱۸۰ موشک بالیستیک به سوی اسرائیل پرتاب کرد، بدون آن که خسارت های راهبردی مهمی ایجاد کند، درحالی که گردان های عزالدین قسام، شاخه نظامی حماس، پرتاب موشک و خمپاره به تل- آویو را از سر گرفتند و حمله های انفرادی ای نیز در داخل اسرائیل انجام شد. حزب الله توانست دستکم ۲۰ سرباز اسرائیلی که در صدد حمله به لبنان بودند را بکشد و در این حین، گروه های شیعی مورد حمایت ایران در عراق و حوثی های یمن هم حمله های خود را گسترش دادند. ایده ایجاد جبهه واحد علیه اسرائیل تحقق یافت و این در حالی بود که حکومت ایران می کوشید به نوعی در پویایی بازدارندگی خود تعادلی ایجاد کند.

میراث مورد منازعه نصرالله

کشته شدن نصرالله را نباید دستکم گرفت. این امر اثری دراز مدت بر حزب الله و پویایی منطقه ای آن دارد. محبوبیت و تقدسی که او در میان هوادارن داشته، ناشی از باور به شهادت در حافظه جمعی شیعه و چیزی است که پس از مرگ او هم باقی خواهد ماند. با این همه، مسیری که او به عنوان دبیرکل حزب الله در طول ۳۲ سال پیمود پیچیده بود. از نیمه دهه ۱۹۹۰ تا عقب نشینی اسرائیل از لبنان در ماه مه ۲۰۰۰، او در نقش یک رهبر ملی و پان عرب الهام بخش روایت مقاومت دربرابر اسرائیل بود. از زمان اشغال عراق توسط آمریکا در سال ۲۰۰۳، که موجب ظهور ایران به عنوان یک قدرت منطقه ای شد، به بلندپروازی های نصرالله در ورای مرزهای لبنان پر و بال داده شد و نوعی تطابق زمانی بین فعالیت های او با قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس و معمار قدرت منطقه ای ایران پدید آورد.

این همکاری منجر به گرفتن ۴ تصمیم مشکل زا از سوی نصرالله شد. تصمیم اول به اسارت گرفتن سربازان اسرائیلی در ژوئیه سال ۲۰۰۶ بود که منجر به یک رودررویی بزرگ با اسرائیل و بعد ایجاد قواعد درگیری شد که تا ۱۷ سپتامبر ۲۰۲۴ رعایت می شد.

سپس، در حالی که حکومت ایران نسبت به ایالات متحده، عربستان سعودی و متحدان آنها در لبنان بدگمان بود، حزب الله در ماه مه ۲۰۰۸ سلاح های خود را به سوی رهبران لبنانی رقیبی نشانه گرفت که بخشی از دولت را در دست داشتند و تصمیم گرفته بودند سامانه مخابراتی حزب الله را ازکار بیاندازند. کمی پس از آن، حزب الله از همین رهبران فاسد برای حفظ کنترل برروی نظام سیاسی استفاده کرد و این امر باعث فروپاشی اقتصادی و مالی لبنان شد.

در حینی که حزب الله با اسلام گراهای سوری ای که از مرز لبنان می آمدند می جنگید، در سال ۲۰۱۳، حکومت ایران برای حفظ رژیم سوریه از آن خواست که وارد درگیری شود. این امر باعث رشد نیرو های حزب الله شد، آن را آسیب پذیر کرد، در رده هایش شکاف هایی ایجاد کرد و توجه آن را از میدان اصلی نبرد با اسرائیل، منحرف نمود.

سرانجام، ۱۰ سال بعد، حزب الله که در ابتدا تردید داشت، در پی حمله حماس به اسرائیل در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، دست به گشودن یک «جبهه پشتیبانی» از غزه زد.

این درحالی بود که محاسبات حکومت ایران در ۶ سال گذشته دستخوش تحول شده بود. دولت ترامپ در نوامبر ۲۰۱۸ بار دیگر تحریم های اقتصادی آمریکا علیه این حکومت را برقرار کرد و در ژانویه ۲۰۲۰ قاسم سلیمانی را کشت. حکومت ایران با منابعی محدود و یک نیروی هوایی نه چندان کارآمد در برابر ایالات متحده ای قرار گرفت که آشکارا اعلام کرده بود که اگر تهران در درگیری منطقه ای دخالت کند، وارد عمل خواهد شد. از زمان کشته شدن قاسم سلیمانی، نصرالله رئیس «غیررسمی» «محور مقاومت» بود. فرماندهان حزب الله جنگجویان محور مقاومت را آموزش می دادند و او در صورت لزوم نقش میانجی را میان عوامل مختلف بازی می کرد. محبوبیت و رهبری نصرالله در ساختار حزب الله جانشین پذیر نبود، اما دیدگاه سنتی او از جبهه جنگ و ناتوانی اش در عرصه سازماندهی، مورد بهره برداری دستگاه های امنیتی اسرائیل قرار گرفت و آنها به اتکاء فناوری و و دستگاه های اطلاعاتی کارآمد، او را از میان برداشتند. نصرالله در سال ۲۰۰۶ گفته بود که واکنش اسرائیل را در زمان دادن دستور اسیر گرفتن سربازان اسرائیلی پیش بینی نکرده بود. آشکار است که این بار هم نتوانست عملکرد تل- آویو که منجر به کشته شدنش شد را پیش بینی کند.

همدستی ایالات متحده

غیرقابل کنترل بودن نتانیاهو، اسرائیل را به طولانی ترین جنگ تاریخش، آن هم در جبهه های متعدد کشاند. در ورای شادی و شعف آنی ناشی از کشته شدن رهبران حزب الله و حماس، نتانیاهو هیچ راهبردی در غزه یا لبنان ندارد. ایالات متحده، که ابزارهای تخریبی در اختیارش می گذارد، با این کار نقش همدستی را بازی می کند که توان و نفوذ اثرگذاری بر متحد اصلی خود در خاور نزدیک را ندارد.

از دستکم یک سال پیش، حکومت ایران به واشنگتن فشار می آورد تا نتانیاهو را وادار به پذیرفتن آتش بس در غزه کند چون این آتش بس برایش مطمئن ترین راه برای اجتناب از برخورد مستقیم با اسرائیل است. دولت بایدن هم به نوبه خود پیامی روشن برای تهران فرستاده تا به هدف های آمریکایی حمله نکند و اعلام کرده که ضمن متعهد بودن به تأمین امنیت اسرائیل، در جنگ غزه و جاهای دیگر دخالتی نمی کند. دولت بایدن خواهان این است که حکومت ایران در حالی که اسرائیل نیروهای نیابتی آن را یکی پس از دیگری ازپا در می آورد، منفعل بماند و نتانیاهو هم می کوشد پای واشنگتن را به درگیری منطقه ای بکشاند.

حرف های خودخواهانه و سیاست های جنگ طلبانه نتانیاهو خاورمیانه را در یک مسابقه دائمی امنیتی قرار داده است. این اعتماد به نفس زیاده از حد، بدون برتری قدرت هوایی اسرائیل، که ایالات متحده در اختیارش می گذارد، نمی توانست وجود داشته باشد. با این همه، دولت بایدن هنوز از اهرم کمک های نظامی برای واداشتن نخست وزیر اسرائیل به تبعیت از نظراتش استفاده نکرده و به نظر نمی رسد که بخواهد به او فشارهایی برای پذیرش آتش بس وارد کند.

بعد چه می شود؟

ماه ها است که تل- آویو به حزب الله فشار می آورد تا نیروهایش را به شمال رودخانه لیتانی عقب بکشد تا ساکنان نزدیک مرز شمالی اسرائیل با لبنان، برطبق قطعنامه ۱۷۰۱ شورای امنیت سازمان ملل متحد که به جنگ سال ۲۰۰۶ پایان داد، بتوانند به خانه های خود بازگردند. اما میانجیگری های فرانسه- آمریکا برای دستیابی به این هدف با شکست روبرو و حزب الله به عنوان پیش شرط خواهان این شد که در غزه آتش بس برقرار گردد. از زمان آغاز درگیری در اکتبر ۲۰۲۳، حزب الله خواهان یک رودررویی محدود فرامرزی بود ولی اسرائیل این « نظم موجود» را بر هم زد.

از سال ۲۰۰۶، حزب الله توانایی های خود را تقویت کرد و در حال حاضر پهپادها و موشک هایی با بُرد بیشتر در اختیار دارد و امکاناتی هم برای دفاع در دریا تدارک دیده است. تل- آویو هم توانایی های خود در زمینه اطلاعات و فناوری را تقویت نموده و بیش از همیشه می تواند در زیرساخت های اعضای سازمان رسوخ کند. اسرائیل دارای یک نیروی هوایی قدرتمند است در حالی که حزب الله می تواند سزبازان اسرائیلی را در زمان رسوخ به خاک لبنان هدف قرار دهد، اما این کار هزینه انسانی و اقتصادی ای خواهد داشت که نمی توان میزان آن را سنجید، چون اسرائیل بر گستره حمله های هوایی خود در سراسر لبنان می افزاید.

اسرائیل که با دشواری توانسته از سربازان خود در میدان جنگ غزه محافظت کند، در لبنان با مشکلات بیشتری رودررو خواهد بود. به نظر نمی آید که نتانیاهو بخواهد حمله ای دراز مدت انجام دهد. خواست او بیشتر این است که به حزب الله فشار وارد کند و توجه ها را از گفتگوها درمورد آتش بس در غزه منحرف نماید. با دستیابی به این هدف ها، اگر حزب الله تسلیم نشود، اسرائیل هیچ راهبردی ندارد.

این درحالی است که حزب الله همچنان به پرتاب موشک و خمپاره به خاک اسرائیل ادامه می دهد و تلاش های ارتش اسرائیل برای رسوخ به خاک لبنان را خنثی می نماید. بنابراین، نتانیاهو نمی تواند دربرابر افکار عمومی کشور خود تأکید کند که به هدف های خود دست یافته است. تا به حال، او نه موفق شده گروگان های اسیر در دست حماس را آزاد کند و نه امنیت لازم برای بازگشت ساکنان شمال اسرائیل را تأمین نماید. به علاوه، امروز پس از یک سال توسل به زور مفرط، اسرائیل در امنیت نیست.

نصرالله مرد ولی حزب الله نمرده است. این گروه امروز از مدیریتی ضعیف و جمعی و نیروهای عملیاتی غیرمتمرکزی برخوردار است که در میدان به جنگ می پردازند. حزب الله ضربه سختی را متحمل شده که باید اثر آن برآورد شود و برای آن حفظ گفتمان و سیاست های پیشین دشوار است.

آنچه که در غزه و لبنان خواهد گذشت، تا حدی زیاد بستگی به شیوه مدیریت واشنگتن در رقابت بین اسرائیل و ایران و این که رهبران آمریکا از تل- آویو فاصله بگیرند خواهد داشت. اشتباه های محاسباتی بزرگ ترین خطرها را در گسترش درگیری خواهد داشت، مگر این که واشنگتن و تهران گفتگوهای مستقیم یا غیرمستقیمی را شروع کنند تا بتوانند متحدان مربوطه خود - اسرائیل و حزب الله – را به کاهش تنش ها وادارند.