از ایران تا غزه، جنگ بی پایان اسرائیل

با حمله اسرائیل و ایالات متحده به ایران، مرحله جدیدی در خاورنزدیک آغاز شده است. با آن که حملات متقابل متوقف شده، بر طرح بنیامین نتانیاهو ، نخست وزیر اسرائیل درمورد از بین بردن غزه، گسترش درگیری و نگهداشتن کشور در یک جنگ بی پایان برای حفظ برتری منطقه ای، مهر تأیید خورده است.

۱۸ ژوئن ۲۰۲۵، ششمین روز حمله اسرائیل علیه ایران، ژنرال دیوید پترائوس در مصاحبه ای با نشریه نیویورک تایمز، یک رشته توصیه به دونالد ترامپ رئیس جمهوری آمریکا کرد که از او خواسته نشده بود. او گفت رئیس جمهوری باید اخطاری به آیت الله خامنه ای داده و به او دستور دهد که برنامه غنی سازی اورانیوم که می تواند «موجب ویرانی کشور، نظام سیاسی و مردم» شود را برچیند و اگر خامنه ای این را رد کند «این امر مشروعیت ما را تقویت خواهد کرد و ما به نوعی ”ناگزیر“ خواهیم شد که آن را با خاک یکسان کنیم» (۱). درمورد این گفته های پترائوس تحلیل چندانی شنیده و دیده نشد. او که فرمانده پیشین نیروهای ایالات متحده در عراق و افغانستان بوده، درواقع پیشنهاد می کرد که با کشوری با ۹۰ میلیون جمعیت، چنان رفتار گردد که با غزه می شود. تهدیدها و رجزخوانی های مسئولان ایالات متحده علیه رهبران خارجی و مردم آنها دیگر کسی را شوکه نمی کند و کسی هم آنها را محکوم نمی نماید. این تهدیدها اکنون بخشی از «بحث» برسر شکل مدیریت این امپراتوری است.

مانند سلاح اتمی در هیروشیما

۲۲ ژوئن، نیروی هوایی ایالات متحده با بمب های سنگرشکن GBU-57 به تأسیسات غنی سازی اورانیوم «فردو» و «نطنز» حمله کرد و یک مرکز تحقیقات هسته ای در نزدیکی اصفهان را نیز هدف موشک های «تاماهاوک» قرار داد. می شد پنداشت که ترامپ به توصیه های پترائوس عمل کرده، اما او به زودی فریاد پیروزی سرداد و گفت که حملات ایالات متحده توانایی های حکومت ایران را منهدم کرده، در حالی که بنابر یک گزارش ابتدایی طبقه بندی شده دستگاه های اطلاعاتی، برنامه هسته ای ایران تنها چند ماه دچار تعویق شده است. درپی اعلام پیروزی، ترامپ طرفین درگیری را به برقراری آتش بس مجاب نمود.

حمایت اسرائیل خسارت های مهمی در محله های مسکونی تهران ایجاد کرد و نزدیک به ۱۰۰۰ تن کشته شدند، اما به رغم تهدیدهای بنیامین نتانیاهو، خامنه ای کشته نشد و واشنگتن ایران را با خاک یکسان نکرد. این امر مانع از آن نشد که ترامپ، در زمان دیدار نخست وزیر اسرائیل از کاخ سفید در ۶ ژوئیه، کار خود را با استفاده از سلاح اتمی در هیروشیما توسط هری ترومن، رئیس جمهوری وقت ایالات متحده مقایسه کند. ترامپ گفت: «همان طور که آن حمله باعث اجتناب از کاربرد بیهوده بسیاری از نیروها شد، حمله من هم باعث اجتناب از کاربرد بیهوده بسیاری از نیروها شد» (۲). در این حین، در غزه، قحطی و کشتار همچنان ادامه داشت، اما در مدتی که اسرائیل و ایران درحال جنگ بودند، دیگر شرح رنج فلسطینی ها تیتر اول رسانه ها نبود.

در شکل فراواقعی ای که خاص سیاست خارجی ترامپ است، هریک از ۳ طرف درگیر در جنگ می تواند مدعی پیروزی باشد. نتانیاهودرباره موفقیت های نیروی هوایی ارتش اسرائیل لاف می زد که سرداران اصلی سپاه پاسداران را در حمله های برق آسا و نابود کننده – مانند ازبین بردن نیروی هوایی مصر در نخستین ساعت های جنگ ژوئن سال ۱۹۶۷- از بین برده بود. خامنه ای از این ابراز خوشنودی می کرد که حکومتش باقی مانده و موشک های بالیستیک آن تا قلب قلمرو اسرائیل را هدف قرار داده، به ۵ پایگاه نظامی اصابت کرده و باعث ایجاد خسارت های قابل ملاحظه ای به حیفا و تل- آویو شده و باعث مرگ ۲۸ غیرنظامی از جمله اعضای یک خانواده فلسطینی شده که در یکی از روستاهای عرب نشین فاقد پناهگاه ضدهوایی سکونت داشتند. سرانجام، ترامپ درعین حال هم خود را به عنوان یک رئیس بزرگ نظامی و سازنده صلح معرفی کرد و باعث جلب نظر محافظه کاران نوی مخالف دولت خود مانند ویلیام کریستول شد و با دادن اطمینان به هواداران خود گفت که نمی خواسته یک جنگ پرهزینه دیگر را به خاورنزدیک تحمیل کند.

نتانیاهو در هنگام دیدار خود با ترامپ گفت که رئیس جمهوری ایالات متحده را به عنوان نامزد دریافت جایزه صلح نوبل پیشنهاد کرده است. از سوی دیگر، مسعود پزشکیان، رئیس جمهوری ایران در مصاحبه ای با تاکر کارلسون، با خیرخواهی (آشکارا حساب شده) نسبت به مردی که کشورش را بمباران کرده بود گفت: «ترامپ کاملا قادر است خاورنزدیک را به سوی آینده ای صلح آمیز و برخوردار از سعادت هدایت کند». او این مطلب را بدون هیچ اثری از تلخکامی بیان کرد (۳). نکته مهم این بود که رئیس جمهوری آمریکا مانع از این می شد که اسرائیل همه منطقه را به یک «ورطه» جنگ بی پایان بکشاند.

از همه اینها می شد اجتناب کرد

از پس از آتش بس، حکومت ایران دست به تعقیب کسانی که خائن پنداشته می شدند زد و چند تن از آنها را نیز اعدام نمود و صدها هزار پناهنده افغانستانی را اخراج کرد. اسرائیل کنترل هوایی ایران را در اختیار دارد و می تواند هروقت بخواهد هواپیماهای جنگی و پهپادهای های خود را در آن به پرواز درآورد، چنان که این کار را برفراز لبنان و سوریه انجام می دهد. از همه اینها می شد اجتناب کرد. ۱۰ سال پیش، شورای امنیت سازمان ملل متحد، اتحادیه اروپا و حکومت ایران «توافق برنامه جامع اقدام مشترک» (برجام) را امضاء کردند. هدف از این توافق تضمین صلح آمیز بودن برنامه هسته ای حکومت ایران بود. اما ۳ سال بعد، دولت ترامپ از این توافق درحالی خارج شد که به نظر می آمد حکومت ایران مفاد آن را محترم شمرده و هیچ دلیلی مبنی بر نقض آن نبود. تصمیم ترامپ به خروج از برجام با استقبال گرم اسرائیل و هوادارانش روبرو شد. پس از آن، تهران خیلی زود شروع به غنی سازی مقدار زیادی اورانیوم با غلظت تا ۶۰ درصد در فردو و دیگر تأسیسات هسته ای کرد.

با این حال، وقتی که اسرائیل در ۱۳ ژوئن دست به حمله غافلگیرانه زد، حکومت ایران همچنان در حال مذاکره با ایالات متحده بود و تالی گبارد، رئیس اطلاعات ملی ترامپ در ۲۵ مارس دربرابر کنگره آمریکا اعلام کرده بود که حکومت ایران درحال ساخت سلاح هسته ای نیست. (این امر توسط ترامپ تکذیب و گفته شد که او نمی داند درباره چه حرف می زند. پس از ورود ایالات متحده به جنگ، خانم گبارد حرف خود را تغییر داد).

تصمیم ترامپ به بمباران ایران را می توان از جنبه های روانشناسانه تعبیر و تفسیر کرد. خود او هم این را ترغیب می کند و در ۱۸ ژوئن در پاسخ روزنامه نگاران در این باره گفت: «شاید حمله کنم و شاید نکنم. درواقع هیچ کس نمی داند که من چه خواهم کرد». این امکان هست که او خواسته باشد از این که ضعیف پنداشته شود اجتناب کند اگرچه این امر منجر به رودررویی مستقیم با هوادارانی می شود که با مداخله های نظامی در آن سوی دریاها به شدت مخالفند. کسانی مانند تاکر کارلسون و استیو بنن. شاید هم او می خواسته بگذارد اسرائیل ایران را درهم بکوبد، بدون این که خودش کمترین سود نمادینی داشته باشد.

دادن مجوز به تل- آویو

اما، انگیزه های شخصی ترامپ اهمیت کمتری از این واقعیت اساسی دارد که واشنگتن به برتری منطقه ای اسرائیل مجوز داده است. پس از جنگ سال ۱۹۶۷، ایالات متحده به طور مرتب نقش حامی حکومت اسرائیل را ایفا کرده و کمک های مالی، و نظامی قابل ملاحظه و پشتیبانی بی چون و چرایی از آن در شورای امنیت سازمان ملل متحد نموده و همه قطعنامه های حاوی محکومیت اسرائیل به خاطر انجام جنایت های جنگی را وتو کرده است. در سال ۲۰۰۳، واشنگتن عراق را بدون هیچ گونه توجیه عقلانی نظامی اشغال کرد و این کار با استقبال بازهای اسرائیلی از جمله نتانیاهوانجام شد. با این حال، تاکنون کاخ سفید هیچ گاه اجازه نداده که نیروی نظامی آمریکا در یک تهاجم اسرائیلی مشارکت کند.

نتانیاهو با موفقیت در کشاندن پای ایالات متحده به جنگ، یقینا یکی از بزرگ ترین پیروزی های خود را به دست آورده است. با این حال او ناگزیر شد به یک تهاجم کوتاه مدت بسنده کند. هنگامی که ترامپ بدون ابهام فهماند که خواهان این است که اسرائیل بمباران های خود را متوقف نماید، نخست وزیر اسرائیل ناگزیر از پذیرش این خواسته شد. اگر یک دولت دموکرات برسر کار بود، شاید در جنگ شرکت نمی کرد، اما چنین دولتی بی تردید نمی توانست جلوی طولانی شدن درگیری را بگیرد و به طور ریاکارانه «نگرانی های» خود را به خاطر شمار غیرنظامی ها ابراز می کرد. به هرحال، سابقه ای ایجاد شده و از این پس نظمی منطقه ای برمبنای سلطه بلامنازع یک کشور کوچک ایجاد شده که می کوشد بدون مجازات شدن دست به کارزارهای پاکسازی قومی و نسل کشی خشونت‌بار تحت رهبری فردی بزند که دادگاه کیفری بین المللی برایش حکم بازداشت صادر کرده است.

برقرار کردن تصویر شکست ناپذیر

جنگ با حکومت ایران خیلی بیش از کوشش برای جلوگیری از این است که آخوندها به سلاح هسته ای (اگر که هدف چنین باشد) دست یابند. هدف این جنگ به نتیجه رساندن تلاش های اسرائیل برای برقراری تصویری شکست ناپذیر است که پس از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ خدشه دار شده بود و تسویه حساب با دشمنان و تحمیل خود به عنوان قدرت مسلط به منطقه است.

در حال حاضر، اسرائیل دچار حس خود قدرتمند مطلق پنداری ای شده که از سال ۱۹۶۷ آن را نداشته است. زمانی که قلمرو تحت کنترل خود را به ۳ برابر افزایش داد و دستخوش احساس منجی گری شد. قربانیان اصلی تجاوزگری آن مردم غزه و ساحل غربی رود اردن بودند. اما همچنین به نظر می رسد که اسرائیل برنامه درازمدت خود با هدف تضعیف و حتی ناتوان سازی کامل کشورهای دیگر منطقه را پیگیری می کرد تا دیگر هیچ کشوری قادر به چالش با آن نباشد. شماری از رهبران اروپایی و آمریکایی از بی ثباتی و ناپایداری چنین نظمی آگاهی دارند، اما از بیم متهم شدن به هواداری از حماس یا ضد یهودی بودن ترجیح می دهند ساکت بمانند. بیشتر دموکرات هایی که از ترامپ به خاطر شروع جنگ بدون توافق کنگره انتقاد کرده اند، درعین حال از محکوم کردن حمله یک جانبه اسرائیل خودداری کرده اند.

این نظم جدید در ۱۲ روز ساخته نشده است. حمله به ایران اخرین بخش از مبارزه برای برتری جویی است که در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ زمانی آغاز شد که حماس و دیگر گروه های مسلح از غزه به غرب خاک اسرائیل نفوذ کرده و بیش از هزار تن که بیش از دو سوم آنها غیرنظامی بودند را کشتند. برخی از متنفذترین کارشناسان راهبرد نظامی اسرائیل می خواستند که از این امر برای از بین بردن حزب الله لبنان، که در حکم سپر حکومت ایران علیه حملات اسرائیلی است، استفاده شود. زمانی که در سپتامبر ۲۰۲۴ اسرائیل عده ای از رهبران این سازمان از جمله شیخ حسن نصرالله را کشت، حکومت ایران چیزی که یک روحانی شیعی لبنانی آن را «ریه» خاورنزدیک عربی توصیف می کند را از دست داد. دو ماه بعد، حکومت ایران با سقوط بشار اسد یک متحد عرب کلیدی دیگر را نیز زیر فشار شورشیان اسلامی سنتی به رهبری احمد الشرع از دست داد. احمد الشرع یک جهادگر پیشین است که ترامپ او را شخصیتی «جذاب» و «سرسخت» توصیف می کند (۴).نشانه افشاگر اولویت های واقعی نتانیاهو این است که تصمیم حمله به ایران در یک نشست گرفته شد که به قصد گفتگو درباره سرنوشت ۲۰ تن گروگان های هنوز زنده برگزار شده بود.

از دید نخست وزیر اسرائیل، ایران به عنوان یک تهدید هسته ای و مورد لعن افکار عمومی یهودیان به خاطر حمایت از سازمان های شبه نظامی فلسطینی هدفی غیرقابل مقاومت بود. نتانیاهو فکر می کرد با حمله به این نماد شر، می تواند توجه ها را از فجایع غزه و سرنوشت گروگان ها منحرف نموده، به ایستادگی دربرابر فشارها برای آتش بس ادامه داده و از تعقیب های قضایی به اتهام فساد (که ترامپ اخیرا خواهان لغو آنها شده بود) بگریزد. نه تنها حکومت ایران در عرصه نظامی ضعیف است، بلکه در حدی زیاد به خاطر سرکوبگری و فساد مورد نفرت مردم نیز هست. در رده های قدرت در ایران، دیرگاهی است که عزتمندی شیعه انقلابی جای خود را به غرور و تفرعن داده و پاسداران انقلاب به قاچاق مشروبات الکلی می پردازند و بسیجی ها چشم خود را بر بدون حجاب بودن زن ها می بندند. دستگاه اداری کشور هم جولانگاه جاسوسان شده است. بدون کمک یک شبکه از مأموران مخفی و خبرچین ها، حمله اسرائیل نمی توانست چنین آسان و سریع انجام شود.

درگیری بین حکومت ایران و اسرائیل همواره تشویش برانگیز بوده است. این دو کشور همسایه نیستند و هیچ اختلاف سرزمینی بین‌شان وجود ندارد. در منطقه ای که تحت سلطه عرب ها است، این دو کشور اقوام اقلیتی و فرهنگ هایی مذهبی را نمایندگی می کنند که حافظه جمعی باستانی آنها حاکی از تعقیب و آزار و اِعمال خشونت است. هردو احساس انزوا و آسیب پذیری دارند و تصویری از خود نشان می دهند که موجب تعجب همسایه هایی می شود که از خودشان آسیب پذیرترند. زمانی که شاه در ایران در رأس قدرت بود، این دو کشور با هم متحد بودند، اما وارثان رژیم پهلوی که در سال‌های اخیر در قدرت بودند، بیش از پیش از توسعه طلبی و گستاخی اسرائیل در سازمان ملل متحد ابراز نگرانی کرده و تا جایی پیش رفتند که درباره نفوذ لابی صهیونیست به ایالات متحده هشدار داد.

راه قدس از کربلا می گذرد

پس از انقلاب، آیت الله خمینی با حدت و شوقی بی سابقه در جهان عرب به حمایت از مسئله فلسطین پرداخت و امیدوار بود که با این کار هویت شیعی و ایرانی را ارتقاء داده و حمایت مردم منطقه از ایدیولوژی ضد امپریالیستی خود را جلب نماید. در طول جنگ عراق (۱۹۸۸- ۱۹۸۰) او ایده «راه قدس از کربلا می گذرد» را ترویج کرد، گویی که نبرد علیه صدام حسین نخستین مرحله آزادی فلسطین است. برعکس، اسرائیلی ها اعلام می کردند که «صلح با اسرائیل» موکول به تغییر حکومت ایران است. نتانیاهو از دیرباز هوادار پرشور رودررویی نظامی با جمهوری اسلامی است و در یک پیام ویدیویی پخش شده در زمان آغاز حمله اسرائیل، آشکارا به مردم ایران گفت: «ما با رسیدن به هدف هایمان، راه را برای آزادی شما هم باز خواهیم کرد (۵)».

البته، در آغاز جنگ ایرانی هایی بودند که از مرگ بسیاری از مسئولان مهم حکومت در حمله های هدفمند ابراز خوشحالی می کردند اما تعداد کسانی که با روایت اسرائیل درمورد «آزادی»شان همراه باشند زیاد نبود چون حمله ها بیش از پیش بی هدف و کور بود. روز پیش از پایان درگیری، بمب های اسرائیل زندان اوین، نماد ظلم و سرکوب را هدف قرار داد و در این حمله ۷۹ تن کشته شدند که تعدادی از آنها زندانی و اعضای خانواده های آنها بودند که برای ملاقات آمده بودند. بسیاری از ایرانی ها از این کار به اصطلاح «آزاد کننده» خشمگین شدند چون کسانی را کشتار کرده بود که بیشترین رنج و عذاب را از سرکوب آخوندها کشیده بودند.

حکومت، سنگری دربرابر قدرت های خارجی

یکی از اثرات فوری تهاجم مشترک اسرائیل و آمریکا ، تقویت گفتمانی بود که تا روز قبل از آن هم توسط بسیاری از ایرانی ها به چشم تبلیغات مسخره نگریسته می شد. این ایده که: عیب های حکومت هرچه که باشد، سنگری دربرابر قدرت های خارجی است ونمی خواستند کشورشان تبدیل به یک لیبی، سوریه یا عراق، یا حتی بدتر از آن یک غزه تازه شده و موجب تغییر حکومت یا درگیری های قومی گردد. این احساس رایج را صادق زیباکلام، یکی از ایرانی های مخالف چنین بیان می کند: «حتی با آن که ما بخشی از اپوزیسیون هستیم، نمی توانیم دربرابر اشغال سرزمینمان بی تفاوت بمانیم». حکومت توانسته با استفاده ماهرانه از این حس ملی گرایی که در حافظه جمعی نسبت به توطئه های خارجی وجود دارد به آن دامن بزند. نماد این حس به ویژه کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ علیه دولت محمد مصدق است که توسط «سیا» و انگلیسی ها اجرا شد.

هنگامی که خامنه ای برای نخستین بار پس از جنگ ۱۲ روزه در روز عاشورا دربرابر عموم ظاهر شد، به درخواست او به جای مرثیه متداول، یک اهنگ ملی گرایانه اجرا شد و پس از حمله اسرائیل، تصمیم تهران درمورد عدم همکاری با «آژانس بین المللی انرژی اتمی» (AIEA) با پشتیبانی قابل ملاحظه مردم روبرو گردید. به رغم ادعاهای پیروزی ترامپ، «جنگ ۱۲ روزه نه تنها به خواست سلاح هسته ای پایان نداده، بلکه به آن شتاب نیز بخشیده است».

این امر مانع از آن نمی شود که اسرائیل چنین وضعیتی را به یک توافق دیپلوماتیک ترجیح دهد. توافقی که به ایران اجازه غنی سازی اورانیوم در چهارچوب یک برنامه هسته ای صلح آمیز بدهد. چنین توافقی به تحریم ها پایان داده و باعث بازگشت ایران به نظم بین المللی می شود. درواقع، اسرائیل همواره تأکید یک جانبه بر قدرت نظامی خود را بر دیپلوماسی و کنترل اکنون تمام عیار خود بر فضای هوایی ایران، عراق، لبنان و سوریه را ترجیح داده چون برایش حاشیه مانوور نامحدودی تضمین می کند.

منطقه ای سازی راهبرد تل- آویو

رابرت مالی، یکی از مذاکره کننده های دولت اوباما در چهارچوب توافق «برجام» به من توضیح داد که «محتمل ترین نتیجه وضعیت نه جنگ، نه صلح با حمله های یک جانبه بیشتر خواهد بود». جمهوری اسلامی برای حفاظت از خود و حفظ نظام و درعین حال امید به این که روزی به توافقی بهتر دست یابد، کوتاه خواهد آمد. درحالی که اسرائیل به محض آن که تهدیدی احساس کند، به ایران حمله خواهد کرد. مالی توضیح می دهد که «این منطقه ای سازی راهبرد موسوم به ”چمن زنی“است که در غزه و لبنان به آن عمل می شود» و درمورد سوریه هم صادق است که اسرائیل حملات مکرری به آن کرده، ۹ پایگاه نظامی در آن ساخته و صدها هزار تن را از خانه هایشان رانده و مواضع خود را تقویت نموده است.

«این چیزی فراتر از چمن زنی است. از ته تراشیدن هرچه وجود دارد است. نه تنها هیچ مدرکی برای اثبات این که دمشق نیات تجاوزکارانه ای داشته باشد وجود ندارد، بلکه دولت احمد الشرع نشانه هایی خیلی روشن از اراده خود برای آشتی نشان داده است. در این مورد هیچ کاری انجام نشده، اسرائیل همچنان به بهانه ادعای اختفای تسلیحات به حملات ادامه می دهد و چندین نقطه در جنوب سوریه را اشغال کرده است. همه اینها برای این انجام می شود که اسرائیل توانایی انجام آن را دارد و دمشق قادر به نشان دادن واکنش نیست.

با این حال، گسترش راهبرد چمن زنی به سطح منطقه ای می تواند در عرصه دیپلوماتیک برای اسرائیل گران تمام شود. پیش از ۷ اکتبر ۲۰۲۳، همه چیز حاکی از رفتن به سوی عادی سازی روابط با کشورهای منطقه خلیج [فارس] بود. اما تخریب غزه خشم جوانان عرب و دولت های منطقه را برانگیخت. دولت هایی که تا دیروز اسرائیل را یک وزنه تعادل مفید دربرابر جاه طلبی های حکومت ایران می دانستند و اکنون این احساس را دارند که خشونت‌گری و ماجراجویی های آن محدودیتی ندارد. چنان که محمد بهارون، مدیر «مرکز پژوهش سیاست عمومی» در دوبی می گوید: «امروز دیوانه مسلح اسرائیل است، نه حکومت ایران» (۶). حمله های بیرحمانه اسرائیل به سوریه و اصرار آن در نگهداری بلندی های جولان، احمد الشرع را چندان به همکاری ترغیب نمی کند. لبنان هم عجله ای برای امضای توافقی ندارد که خود به خود توسط حزب الله رد خواهد شد. حزب اللهی که همچنان در انتخابات پایگاه مهمی دارد و زرادخانه سلاح های آن با آن که تضعیف شده، هنوز قابل ملاحظه است. محمد بن سلمان (MBS) ولیعهد عربستان سعودی، که می خواهد کشورش رهبری دنیای عرب را در دست بگیرد، هم حاضر نیست خطر مخالفت جوانان سعودی، که از کشتارهای غزه منزجرند، را به جان بخرد و روابط خود با تل- آویو را عادی سازد. در این مورد، رابرت مالی تأکید می کند که: «عربستان می تواند بخش بزرگی از آنچه در زمینه اطلاعات و همکاری های امنیتی نیاز دارد را از اسرائیل به دست آورد، بدون آن که ناگزیر باشد بهایی که این عادی سازی ایجاب می کند را بپردازد».

محتمل ترین سناریو این است که محمد بن سلمان به تمرکز بر بهبود روابط خود با حکومت ایران ادامه دهد. «قدرت سخت» نظامی خشن شاید در نبود «قدرت نرم» و مهارت های دیپلوماتیک و مشروعیت سیاسی همه مشکلات را حل کند، اما به نظر نمی رسد که درخواست های دیپلوماتیک، چندان مایه نگرانی نتانیاهو و دستگاه اداری اسرائیل باشد و به هرحال اهمیت این امر بیش از فروپاشی اعتبار اخلاقی کشور درپی تخریب بی دلیل غزه نیست. نتانیاهو این انتقاد ها را با دست پس می زند و می گوید دنیا همیشه علیه ما بوده است. درواقع، اسرائیل همچنان از حمایت همه رئیس جمهوری های آمریکا و بیشتر کشورهای اروپایی، به رغم چند مخالفت اخیر، برخوردار بوده است.

به حال خود رها شدن فلسطینی ها

جنگ ۱۲ روزه احساس دردناک به حال خود رهاشدگی فلسطینی ها را تشدید کرده است. در یک بازه زمانی معین، می شد باور کرد که موضع اروپا درمورد جنگ اسرائیل در غزه، درحال تحول یافتن است. در ماه مارس ۲۰۲۵، زمانی که اسرائیل به طور یکجانبه آتش بس را نقض کرد، مسئولان اروپایی که تا آن زمان ساکت بودند، شروع به بیان نظرات خود کردند و این کار حتی در آلمان، کشوری که منتقد تل- آویو است، هم انجام شد. یک رشته اقدامات دیپلوماتیک درنظر گرفته شد و به ویژه سازمان ملل متحد کنفرانسی به ریاست فرانسه و عربستان سعودی درمورد شناسایی حکومت فلسطین برگزار کرد. پس از آن، اسرائیل به ایران حمله کرد. محمد شهاده، یک تحلیلگر فلسطینی ساکن کپنهاگ به من گفت: «در یک چشم بهم زدن، همه چیز به حالت تعلیق درآمد. صندوق پست من پر از اعلام لغو روادید ها شد. به نظر می رسید که مردم از این که دیگر ناگزیر نیستند دزباره غزه حرف بزنند خوشنودند». شهاده از یک خانواده بزرگ غزه است که تعداد زیادی از اعضای خود را از دست داده است. فقط یکی از مردان سیاسی اروپایی، یک نروژی، از این که غزه باز به دست فراموشی سپرده می شود ابراز تأسف کرد. تنها پس از ورود واشنگتن به جنگ بود که اروپایی ها شروع به انتقاد کردند. با این حال، یکی از آنها اذعان می کرد که: «اگر ایالات متحده اولین دولتی بود که به ایران حمله می کرد، ما آن را محکوم می کردیم، اما از آنجا که اسرائیل این کار را کرده، محکوم کردن آن خیلی دشوار تر است».

تخریب غزه پایان نمی یابد. حرف زدن از «جنگ» برای توصیف درگیری ای چنین نامتعادل کاری نادرست است. بیشتر ساکنان آن ناگزیر از پناه بردن به حنوب – در باریکه ای که حدود ۱۵ درصد خاک آن است- شده اند. آب شرب کمیاب است. شیرخشک یافت نمی شود، فاضلاب خیابان ها را فراگرفته و فضا دائم در تسخیر صدای غیرقابل تحمل پهپادهایی است که برفراز سر مردم پرواز می کنند. در طول جنگ با ایران، ارتش اسرائیل صدها تن که برای دریافت کمک غذایی تجمع کرده بودند را کشت. این کمک توسط «بنیاد انسان دوستانه غزه» (GHF) که یک سازمان مستقر در ایالات متحده است توزیع می شود که تحت حمایت (بی تردید مالی) اسرائیل است و آدم کش هایی را در استخدام دارد . این مراکز توزیع، درمجاورت مناطق نظامی است و برای رسیدن به آنها باید مسیر طولانی و دشواری را طی کرد که این هم رنجی مضاعف است که به عذاب گرسنگی افزوده می شود.

به خطر انداختن زندگی برای غذا

چنان که شهاده توضیح می دهد: «اکنون مردم کاملا فهمیده اند که برای به دست آوردن غذا، به معنای واقعی کلمه باید جان خود را به خطر اندازند». این نوع کشتار، که ۱۰ سال پیش جنجال به پا می کرد، اکنون امری عادی شده است. در ۳۰ ژوئن، ارتش اسرائیل ۴۱ تن را در کافه البقاء، که یک محل خیلی پر رفت و آمد در کنار ساحل در شمال نوار غزه است، کشت. در طول ماه های ژوئن و ژوییه هم ۷۰ تن از کارکنان بهداشت و سلامت، از جمله مروان ال- سلطان، مدیر بیمارستان اندونزیایی، کشته شدند. این بیمارستان آخرین نهاد هنوز در حال فعالیت در شمال غزه بود (که در ماه مه درهای آن بسته شد).

به گفته مقامات بهداشتی محلی، جنگ تا به حال بیش از ۶۲ هزار کشته بجا گذاشته که ۱۹ هزار تن از آنها کودک بوده اند. اسرائیل برای بی اعتبار کردن وزارت بهداشت غزه، مدعی است که این وزارتخانه «تحت کنترل حماس» است، اما بنابر نظر جمعی از کارشناسان بهداشت عمومی کشورهای دیگر، این ارقام بی تردید در حدی زیاد کمتر از واقعیت است، زیرا افراد ناپدید شده و مدفون در زیر آوارها و افراد مرده براثر بیماری ها، فقدان تغذیه و محروم از درمان را به حساب نمی آورد. فزون بر این، فلسطینی ها به خوبی دریافته اند که حملات اسرائیل علیه غزه خیلی نظام مند و غیرتبعیض آمیز تر از ایران و حتی لبنان بوده و این گویای تحقیر و نفرتی است که نسبت به آنها روا می دارند.

ژان- پییر فیلیو، تاریخ دان همراه با «پزشکان بدون مرز» در ۱۹ دسامبر ۲۰۲۴ به غزه رفته و تا ۲۱ ژانویه ۲۰۲۵ در آنجا مانده است. او از اقامت خود روایتی تکان دهنده منتشر کرده است (۷): «من در گذشته هم به صحنه های جنگ، از اوکراین تا سوریه، عراق، سومالی و افغانستان سفر کرده بودم و به تأکید می گویم که هیچ گاه تجربه مشابهی نداشتم». ساکنان غزه که دستخوش گرسنگی و ناامیدی هستند، می باید بهای سرسام آور پیدایش گروه های تبهکار مورد حمایت مقامات اسرائیلی را نیز بپردازند. گروه هایی مانند یاسر ابو شهاب که از اسرائیل سلاح کلاشنیکف می گیرند. این تبهکار دست اندرکار قاچاق است و گفته می شود که با حکومت اسرائیل روابطی دارد.

نتانیاهو گفته: «ما در غزه گروه هایی مخالف حماس را فعال کرده ایم. این کار چه عیبی دارد؟». (درواقع به نظر می آید که عملکرد ابوشهاب باعث تقویت حمایت از حماس شده، که این اواخر هوادارانش در غزه کاهش یافته بود). فزون بر اخراج، قتل، گرسنگی و تحقیرها، این رشد بزهکاری توسط اسرائیل موجب ایجاد «منطقه ای خاکستری» می شود که پریمو لِوی آن را یک نظام بی قانون توصیف می کند که در آن اعضای یک گروه مورد تعقیب و آزار، تفتیش، اِعمال خشونت شده و گاه نیز افرادی برای قتل اعضای جامعه خود به خدمت گرفته می شوند. این وضعیت به صورت خصلت اساسی سلطه اسرائیل بر غزه درآمده است.

ژیلبر آشکار، دانشگاهی مارکسیست لبنانی در کتاب «عرب ها و کشتار یهودیان، روایت های جنگ اسرائیل- عرب» درباره «نکبه» در سال ۱۹۴۸ می نویسد: «نمی توان به حق گفت که ”ریشه کنی“ فلسطینی ها گستره و شناعتی استثنایی داشته است». در قیاس با خشونت ارتش فرانسه در الجزایر «عملکرد ارتش اسرائیل کمرنگ می شود». اما او در کتاب جدید خود «غزه، نسل کشی اعلام شده» (نشر دیسپوت، ۲۰۲۵) می نویسد که امروز توصیف همان سطرها درباره اقدامات اسرائیل برایش غیرممکن است. فاجعه دو سال اخیر با فاصله زیاد از «نکبه» پیشی گرفته و به نظر او بجا است که واژه عربی قوی تر کارثه (فاجعه) برایش به کار برده شود.

«پیروزی پس از پیروزی تا مرگ»

عوارض «فاجعه» هم اکنون در ورای غزه نیز حس می شود. در ساحل غربی رود اردن، که نظامی ها و شهرک نشین های اسرائیلی کارزاری گسترده از اخراج و کشتار به راه انداخته اند (و بیش از هزار فلسطینی ساحل غربی رود اردن پس از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ کشته شده اند). حتی در داخل خاک اسرائیل، شهروندان فلسطینی تحت یک نظام بیش از پیش شدید با اخراج و ارعاب روبرو می شوند. در سراسر منطقه، که اسرائیل آن را به صورت یک «اسپارت» (Sparte) جدید درآورده و در بقیه دنیا، که ناتوانی قدرت های غربی در محکوم کردن اقدامات اسرائیل – و کمتر از آن در پایان دادن به آنها- اعتبار نظم مبتنی بر قوانینی که مدعی دفاع از آنها هستند را خدشه دار می کند.

در فردای جنگ ۱۹۶۷، اسحاق دوتشر، محقق مارکسیست یهودی، عبارت آلمانی (Man kann sich totsiegen) را مطرح کرد که می توان آن را «پیروزی درپی پیروزی تا مرگ» ترجمه کرد (۸). این عبارت به خوبی جنگ اسرائیل را به دلایلی مشابه توصیف می کند. یزید ساییق، تحلیلگر فلسطینی ساکن بیروت به من توضیح داد که:

«مگر این که اسرائیل تصمیم بگیرد که با زور صدها هزار، و حتی میلیون ها فلسطینی را به مصر یا اردن براند، نخواهد توانست بر مانع اصلی یعنی این که فلسطینی ها همچنان در غزه و ساحل غربی رود اردن هستند غلبه کند. به عبارت یگر، اسرائیل گام به راهی می نهد که برای آن راه حلی جز «راه حل نهایی» وجود ندارد و اجرای راه حل نهایی آسان نیست. من فکر نمی کنم که اسرائیل قادر باشد تا جایی در این راه پیش برود که هیتلر رفت، اما ما به وضعیتی نزدیک هستیم که تاکنون بی سابقه بوده و در ساحل غربی رود اردن، یهودی های شهرک نشین شروع به ایفای نقش اعضاء و کارمندان حزب نازی (gauleiters) (۹) را برای ایجاد نظمی جدید کرده اند».

به نظر ساییق: «در دنیایی که در همه جا باد در بادبان راست و راست افراطی است»، اسرائیل به یمن رشد تحسین گران شیوه قومی- ملی گرایی، تبعیض های نژادی و خشونت هایی که در غرب و آمریکای لاتین و هند رواج دارد، با سهولت بیشتر می تواند دربرابر انتقادها دوام آورد. ساییق می افزاید: «اسرائیل با مخالفت های زیادی از سوی نیروهای ”میانه رو“ و لیبرالی که برقراری چهارچوب های قضایی خیلی سختگیرانه علیه هرگونه مخالفت و اعتراض های عمومی، نه تنها درباره فلسطین بلکه همچنین علیه نظامی کردن پلیس و سلب حقوق در نظام قضایی روبرو نخواهد شد».

بهانه و توجیه توهم آمیز یهوستیزی

به سخره گرفتن حرکات نامعقول نژادپرستانه و لقلقه های زبانی دولت ترامپ، زمانی که آغوش به روی کشاورزان سفید پوست آفریقای جنوبی می گشاید و از به اصطلاح «پناهندگان» گریخته از «نسل کشی» ضد سفید پوست می گریزد آسان است (در حالی که خود واشنگتن به تأمین مالی نسل کشی در جنگ خاور نزدیک ادامه می دهد) یا وقتی که در ۸ ژوئن ۲۰۲۵، استفن میلر، معاون دفتر کاخ سفید، سخن از وجود «تعداد زیادی پرچم خارجی» در یک تظاهرات علیه اخراج در لس آنجلس می گوید و این کلانشهر کالیفرنیا را «قلمرو اشغالی» می نامد. ولی در زمینه سوء استفاده های زبانی، نه کاخ سفید و نه راست افراطی، انحصار دستکاری ها در واژه « یهود ستیزی» را در دست ندارند.

چنان که مارک مازوور، تاریخ دان انگلیسی در تحقیقی که توسط نشر دکوورت در سپتامبر ۲۰۲۵ منتشر می شود نوشته: « یهود‌ستیزی در فردای ۷ اکتبر ۲۰۲۳دچار دگردیسی و تغییر ماهیت شد. هیچ کس نمی خواست یهود‌ستیز خوانده شود و با این حال، اگر به حرف کارشناس ها باور کنیم، یهود‌ستیز ها در همه جا بودند. از دید آنها منهتن مثل برلن در شب کریستال ها بود». در طول سال های اخیر، هیچ واژه دیگری تا این حد به نفع ضدیت با آزادی آکادمیک و روشنفکرانه، اِعمال سرکوب، بازداشت، اخراج و تبعید عمل نکرده است. درباره تظاهرات همبستگی با فلسطین پس از ۷ اکتبر ۲۰۲۳، راس بارکان می نویسد:

«در این وضعیت، آنچه که تکان دهنده است، این است که تا چه حد اوضاع پس از تظاهرات ”زندگی سیاهان مهم است“ تغییر یافته است. در کمتر از ۳ سال، با نفوذترین نهادهای عرصه دانشگاهی، دنیای هنر و مالی بین المللی، از مدارای کامل نسبت به شروشور جوانان معترض به سعی بیرحمانه برای به سکوت واداشتن آنها تغییر موضع داده اند. البته، تفاوت در موضوعی است که این جوان ها به آن اعتراض می کنند» (۱۰).

از آغاز قرن بیستم تا سال های دهه ۱۹۵۰، نبرد علیه ضدیهودیگری موضوعی پیشرو و مترقی بود که چپ و جنبش حقوق مدنی را با سایر جنبش هایی متحد می نمود که علیه قومی- ملی گرایی و تبعیض نژادی مبارزه می کردند. امروز در ایالات متحده و نیز برخی از کشورهای اروپای غربی، این امر در حال گذر به سوی الحاق به حقوقی اقتدار گرا است که قصد دارد دموکراسی را از بین برده و ملی گرایی قومی خود را به جای آن بنشاند. تعجبی نیست که بزرگ ترین تمجیدکنندگان اسرائیل، کسانی مانند ترامپ، فیدز و ویکتور اوربان در مجارستان و گردهمایی ملی (RN) در فرانسه باشند. ضدیت با یهود‌ستیزی اکنون در خدمت همان هدف هایی است که دیروز در خدمت یهود‌ستیزی (و ضدیت با کمونیسم) بود.

ترامپ و متحدانش همچنان به ایجاد پیوندهای تنگاتنگ با یهود‌ستیزان واقعی ، نیک فوئنتس نئونازی، کین وست، خواننده رپ، و آندرو تیت، اینفلوئنسر و دیگر چهره های جنبش راست افراطی ادامه می دهند، درحالی که مسئولان یهودی مانند جاناتان گرینبلات، مدیر «لیگ ضد افترا»، هیچ دلیلی برای نگرانی از این که ایلان ماسک سلام هیتلری می دهد نمی بینند و برای کوشش هایی که برای اخراج دانشجویان دانشگاه کلمبیا مانند محمود خلیل یا محسن مهدوی می شود کف می زنند. سازمان های یهودی به طور سنتی نزدیک به اسرائیل به صورت دستیارهای جنبشی درآمده اند که هدفش لغو شهروندی و بعد اخراج معترضان متولد خارج است که غالبا گرفتار اتهام های ناروای یهود‌ستیزی هستند.

مسئله فلسطین جایگزین مسئله یهود می شود.

اکنون مسئله فلسطین در ایالات متحده جایگاهی تقریبا به همان اندازه مهم دارد که مسئله یهود در زمانی داشت که دموکراسی این قاره رودرروی تهدید فاشیسم قرار داشت. اکنون نیز مثل مسئله یهود، مسئله فلسطین با دغدغه هایی دیگر مثل ضدنژادپرستی، آزادی روشنفکرانه، حق شهروندی و تجمع، جهان وطنی، عدالت اجتماعی، مخالفت با اقتدارگرایی راست و لیبرالیسم نو آمیخته شده است. تکان دهنده ترین نشانه این اهمیت رو به رشد، پیروزی ظهران ممدانی، یک مسلمان پیشرو ۳۳ ساله است که با تکیه بر نیازهای مردمی، کارزار انتخاباتی درخشانی با توجه به سرسام آور شدن هزینه زندگی در این کلانشهر انجام داده است. او با همکاری با براد لندر، یک یهودی مترقی (۱۱)، در دور دوم ۵۶ درصد از آراء را به دست آورد که بخش مهمی از آن از سوی جامعه یهودی بود و با اکثریت قاطع دربرابر آندرو کوئومو، فرماندار نیویورک به پیروزی دست یافت. کوئومو مورد حمایت بخش بزرگی از دستگاه اداری نیویورک بود و به رغم اتهامات آزار جنسی، که بر سابقه سیاسی اش سنگینی می کرد، در انتخابات شرکت کرده بود.

نه فقط دستگاه انتخاباتی حزب دموکرات و نشریه نیویورک تایمز – که یک رشته شبه گزارش کاملا افتراآمیز درمورد ممدانی منتشر کرده بود-، از او به خاطر باورهای سوسیالیستی اش نفرت داشتند، بلکه به خصوص مخالف اعتراض او نسبت به اشغالگری اسرائیل و انتقادهایش از جنگ غزه بودند. در آخرین هفته های کارزار انتخاباتی و پس از آن، ممدانی ضدیهود، جهادگر و هوادار سوء قصدهای ۱۱ سپتامبرتوصیف شد چون از «تبعیض نژادی» و «نسل کشی» در فلسطین حرف می زد و «از حق اسرائیل برای داشتن یک حکومت یهودی» دفاع نمی‌کرد. او اعلام کرد که از حق موجودیت اسرائیل به عنوان «حکومتی که برابری حقوق را محترم می شمارد» حمایت می کند. موضعی که از دید صهیونیست های محافظه کار معادل دادن فراخوان برای به دریا ریختن یهودیان بود.

به نظر اندی اوگلز، قانونگذار جمهوری خواه ایالت تنسی در کنگره، « ممدانی ”محمد کوچک“یک ضد یهود، سوسیالیست و کمونیست است که کلانشهر نیویورک را تخریب خواهد کرد و باید اخراج شود». ترامپ هم که در شبکه های اجتماعی این نامزد مترقی را به باد ناسزا گرفته، گفته که می خواهد درباره او تحقیق کند. «تبار»، یک سازمان راست افراطی صهیونیست، که فهرستی از دانشجویان هوادار فلسطین را برای اخراج به ترامپ داده، یهودیان را ترغیب کرده که درصورت پیروزی نامزد مسلمان به سرعت نیویورک را ترک نمایند. بخش میانه رو حزب دموکرات دربرابر این حملات سکوت نموده و برخی از اعضای آن حتی به افتراهای جمهوری خواهان گوش داده اند. اما، ممدانی ایستادگی کرده و با حمایت گروهی مرکب از هواداران چپ، اعم از یهودیان و مسلمانان، به کار خود ادامه داده است. او حتی در نظرسنجی های رأی دهندگان دموکرات یهودی جایگاه دوم را داشته، که این تحولی ترغیب کننده و نشان دهنده این است که برای بخش قابل توجهی از یهودیان نیویورک، ضد صهیونیست بودن ممدانی مسئله مهمی نیست.

درواقع، این حتی می تواند یک مزیت هم باشد، چون چنان که اخیرا پیتر بینهارت، مدیر نشریه مترقی یهودی «جریانات یهودی» نوشته، حمایت از اسرائیل «به صورت یک نماد پست فطرتی و کم اعتباری نخبگان حزب [دموکرات] درآمده است». بنابر اعلام بنگاه نظرسنجی گالوپ، از هر ۳ دموکرات، فقط یک تن نسبت به اسرائیل نظر مساعد دارد. این درحالی است که رهبران حزب – به ویژه سناتور چاک شامر و نماینده نیویورک حکیم جفریز، که هردو در ابتدا در دفاع از ممدانی دربرابر اتهامات ضدیهودی بودن تردید داشتند و هنوز هم از نامزدی او برای شهرداری حمایت نکرده اند، با هرگونه مشروط شدن کمک نظامی ایالات متحده به اسرائیل مخالفت می کنند و نزدیک به نیمی از رأی دهندگان دموکرات معتقدند که این حمایت باید به شدت کاهش یابد.

در انگلستان هم پویایی مشابهی دیده می شود و یک کارزار قدرتمند در همبستگی با فلسطین فشاری فزاینده بر دولت کارگر اِعمال می کند. در آنها نیز، سرکوب صداهای مخالف و معترض شدت یافته است. شبکه هوادار «اقدام فلسطین» در ردیف سازمان های تروریستی قرار گرفته و گروه دو نفره «باب ویلان» موضوع یک تحقیق جزایی برای سردادن شعار «مرگ بر ارتش اسرائیل» شده است. این شعار در زمان برگزاری جشنواره گلاستونبری در پایان ماه ژوئن رخ داد. دولت انگلستان هم به نوبه خود، به تحویل قطعات یدکی برای هواپیماهای اف ۳۵ به اسرائیل که غزه را بمباران می کنند ادامه می دهد.

فراتر از ناامیدی

نزدیک به دوسال پس از آغاز درگیری، کسی درباره فداکاری های بزرگ مردم غزه، ساحل غربی رود اردن و بیت المقدس شرقی – در جنگی که برای دستیابی به آزادی یا ایجاد یک حکومت فلسطینی انجام داده اند- چیزی نمی داند. به نظر ژیلبر آشکار، حمله ۷ اکتبر ۲۰۲۳: «بزرگ ترین خطای محاسبه تاریخ مبارزه ضد استعماری» بوده است. می توان بدون احتمال اشتباه کردن تأیید کرد که دستکم در آینده ای قابل پیش بینی، این حمله مبارزه فلسطینی ها را به عقب رانده، اگرچه این مبارزه پیش از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ هم در یک بن بست، به ویژه با چشم انداز انجام یک توافق بین تل- آویو و ریاض، گیر کرده بود.

عملیات «توفان الاقصی» به جای ایجاد اختلاف در صفوف یهودیان اسرائیل، آنها را در یک ائتلاف گسترده جنگ طلبانه متحد کرد. این عملیات به نفع اسرائیل و قدرت بزرگ نظامی آن تمام شد و بهانه ای، نه تنها برای با خاک یکسان کردن غزه و گسترش عملیات به ساحل غربی رود اردن، بلکه برای خنثی کردن «محور مقاومت»، یعنی حزب الله لبنان، حوثی های یمن و حکومت ایران به اسرائیل داد. البته، چنان که اسحاق بریک، ژنرال بازنشسته اسرائیلی می گوید، تعداد اعضای شاخه نظامی حماس در غزه پس از ۷ اکتبر بیش از شمار کشته شدگانش بوده و لذا توان بالقوه پیش از جنگ خود را حفظ کرده است. تنها این واقعیت که حماس موجودیت خود را حفظ کرده، به آن امکان می دهد که فریاد پیروزی سردهد. با این همه، به رغم همه کوشش های رهبران حماس برای کمتر نشان دادن عوارض جنگ، به دشواری می توان پذیرفت که قرار دادن مردم در معرض نسل کشی، پیروزی قلمداد شود اگرچه به هرحال دستکم توانسته نظر همه دنیا را به خود جلب کند.

با این همه، کشتار ۷ اکتبر ۲۰۲۳، توهمی را آشکار کرد که بنابرآن اسرائیل می تواند بدون ایجاد واکنش از فلسطینی ها استفاده کند. این توهم در قلب «روند صلح»ی بود که آغاز آن هرگز پایان نیافت. رابرت مالی و حسین آقا (۱۲) در کتاب خود درباره این روند با عنوان «فردا دیروز است»، به موضوع عملکرد دولت آمریکا و مذاکره کنندگان فلسطینی پرداخته و جنگ غزه را «یک انتقامجویی گذشته» می خوانند. آنها می نویسند: «این بازگشت به گذشته»، «انتقام گیری وحشتناک از گذشته» برای امیدهای زیادی که داشتند بوده که نویسندگان کتاب هم در آن شریک بوده اند، ولی به نظر آنها «موضوع چندان برسر این نست که چرا در گذشته وضعیت چنین شد، بلکه برسر این است که چرا این همه آدم در مدتی چنین طولانی براین باور بوده اند که می توانسته جز این باشد».

خطاهای دیپلومات ها

«دیپلومات ها» با غفلت از زخم های بجا مانده پس از سال ۱۹۴۸، به نفع مسئله به ظاهر «قابل مدیریت تر» مرزهای سال ۱۹۶۷ ، «کوشش های متعددی کردند که از زبان رهبران فلسطینی و اسرائیلی کلماتی جادویی که انتظار داشتند را بیرون کشیده، آنها را تمجید نموده و بنابر محتوای این حرفها آنها را نفی کنند». در روند صلح با صدای بلند با استناد به خصلت اجتناب ناپذیر وجود دو حکومت برپایه مرزهای سال ۱۹۶۷ همان چیزهایی مورد تمجید قرار می گرفت که ویژگی اجتناب ناپذیر «دموکراسی لیبرال» پس از سال ۱۹۸۹ است. این جزم «پایان تاریخ» گزینه دیگری ارائه نمی کرد. در طول این مدت، همه کسانی که برزبان آوردن کلمات جادویی را رد می کردند – اسلام گراهای فلسطینی، شهرک نشینان یهودی و یهودی های مذهبی-، آینده دیگری را درنظر داشتند که بیشتر به گذشته مطلوب آنها شباهت داشت.

برای یهودی های اسرائیلی، حمله حماس نه تنها شوک آور بلکه غیر قابل درک هم بود و بازگشت به دوران شورش عربی سال های ۱۹۳۹- ۱۹۳۶ و رودررویی های قومی در دوره قیمومیت انگلستان را یادآوری می نمود. اما، چنان که والتر بنیامین می نویسد: «هنگامی که از رویدادهایی که امروز بر ما می گذرد تعجب می کنیم [...] چندان به سوی شناخت – یا نگرش تاریخی ای که این تعجب وحشتناک را ایجاد کرده – راه نمی بریم» (۱۳). بیشتر یهودیان اسرائیلی، بجای زیر سئوال بردن بینش تاریخی خود، به این یقین محتوم پناه برده اند که ۷ اکتبر یک کشتار جمعی یهودیان و تکرار ظلم هایی بوده که بر اسلاف آنها در اروپا روا داشته شده است.

گذر از این مرحله، یعنی انسان زدایی از فلسطینی ها آسان بود، چون نتیجه منطقی نژادپرستی ضد عربی است که از آغاز جوانی در ذهن اسرائیلی ها حک می شود.به عنوان نمونه، می توان به بخشی از یک برنامه گیل کوپاتز، کمدین اسرائیلی اشاره کرد: «اگر شما کوسه ها را تغذیه کنید، آنها سرانجام شما را می خورند. اگر غزه ای ها را هم تغذیه کنید، سرانجام شما را می خورند. من موافق ازبین بردن کوسه ها و از بین بردن غزه ای ها هستم [...]، این یک نسل کشی نیست، یک حشره کشی است (۱۴)». بنابر یک نظرسنجی به سفارش دانشگاه پن استیت، اکنون بیش از ۸۰ درصد از یهودیان اسرائیل، خواهان اخراج مردم غزه هستند. کسی، جز درمورد بخشی حاشیه ای از فعالان رادیکال، نمی تواند کمترین شفقتی نسبت به فلسطینی ها ابراز نماید. هنگامی که ایمن اوده، نماینده مجلس اسرائیل، توییتی در تمجید از یک مبادله اخیر زندانیان منتشر کرد، با این انتقاد روبرو شد که گویی ارزش فلسطینی های زندانی و گروگان های اسرائیلی را یکسان شمرده است. یکی از همکارانش در مجلس خطاب به او گفت: «حضور تو، کِنِسِت را آلوده می کند».

یقینا انحراف اقتدارگرایانه و بیش از پیش فاشیستی سیاست اسرائیل، که سابقه آن به بسیار پیش از اکتبر ۲۰۲۳ بازمی گردد، وحشتناک است، اما تعجب برانگیز نیست. تعجب برانگیز یا دستکم قابل ملاحظه این است که جنگ غزه در میان تصمیم گیرندگان غربی، که همچنان به ایده دو حکومت و توهم این که یک رهبر اسرائیلی می تواند روزی مجاب به حمایت از ایجاد یک حکومت فلسطینی شود، توجهی چنین اندک برانگیخته است. مالی و آقا می نویسند: «جنگ غزه موقعیتی ایجاد کرد تا دست به اندیشه ای عمیق، روشن بینانه و صادقانه زده شود، چرا که براثر آن بود که همه چیز دگرگون شد». ولی به عوض انجام این کار «دنیای پس از ۷ اکتبربر روی دروغ هایی ساخته شد که در آنها واشنگتن «وضعیتی بسیار گیج کننده داشت چون کمترین اطلاعات را داشت» و دروغ اصلی ایالات متحده این است که ادعا می کند که هر کار در توانش است انجام می دهد تا از مردم غزه دربرابر سلاح هایی که خود به اسرائیل داده محافظت نماید.

«در بسیاری از پایتخت های خاور نزدیک، ایده خلاص شدن از شر بایدن یا چنان که رهبران عرب می گویند، – بایدن، اوباما- مشاهده شد. آنچه که این رهبران به دولت های دموکرات آمریکا ایراد می گیرند، بلاهت ادعاهای اخلاقی، پوچی ابراز همدردی ها و فقدان شجاعت در دفاع از باورهایشان است. اگر قصد ندارید برای دفاع از فلسطینی ها حتی انگشت خود را بلند کنید، دستکم این شهامت را داشته باشید که وانمود نکنید می خواهید این کار را انجام می‌دهید. با ترامپ دستکم تکلیف آدم روشن است».

ترامپ برای آنها چند غافلگیری دلپذیر در چنته داشت: تحریم ها علیه سوریه را لغو کرد، با حماس به طور مستقیم مذاکره نمود و حتی درنظر گرفت که برخی از تحریم ها علیه تهران را حذف کند. هنگامی که رئیس جمهوری ایالات متحده اسرائیل و ایران را دو کشوری توصیف می کند که «چنان با خشونت و طولانی مدت با یکدیگر می جنگند که دیگر نمی دانند چه کنند»، این حقیقت عریان بی تردید مورد پسند برخی از بازیگران منطقه قرار می گیرد. مالی در گفتگو با من اذعان کرد که: «این واقعیت که ترامپ خود را مدیون دستگاه دیپلوماسی سنتی آمریکا نمی داند، به این معنی است که غرایزش گرفتار تار عنکبوت اندیشه های خاک گرفته ای نیست که دولت های گوناگون دموکرات و جمهوری خواه دیگر گرفتار آن بوده اند. این باقی می ماند که باورهای فرسوده و منسوخ، جایگزین یک اندیشه نوآورانه نشده، بلکه فشار هوس آمیز شخصی مایه این کار شده است».

روش ایرلندی برای مذاکرات

برای به سرانجام رسیدن مذاکرات بین یهودی های اسرائیلی و عرب های فلسطینی چه چیز لازم است؟ به نظر مالی و آقا، «آنها باید گروه های نیرومندی را در مذاکرات دخیل نمایند که معتقدند آنچه که تاکنون مورد مذاکره قرار گرفته برخلاف باورهای خیلی عمیق‌شان است». این گروه های سرسخت در دو اردوگاه اسلام گراهای فلسطینی،شهرک نشینان یهودی و یهودی های تندرو هستند. بهتر است که مذاکره با اینها بدون پیش شرط، بدون افق روشن یا تعیین یک «راه حل» از پیش مشخص صورت گیرد. در چنین روندی، این گروه ها حتی خواهند توانست تدبیری برای همزیستی در سرزمین واحد، بدون چشم پوشی از خواست های متعالی خود بیابند، چنان که کاتولیک ها و پروتستان های ایرلند شمالی با دستیابی به توافق «جمعه مقدس» در آوریل سال ۱۹۹۸ به آن دست یافتند.

برای این که چنین مذاکراتی رخ دهد چه چیز لازم است؟ البته، اسرائیلی ها که بیش از همیشه در بیشترین حد انزوا و درعین حال قدرت هستند، به انجام چنین مذاکراتی نظر مساعد ندارند، چنان که مایکل اسفراد، وکیل و مدافع حقوق بشر در نشریه هاآرتض می نویسد: « پس از جنگ با ایران، یهودی های اسرائیلی سرمست از شعارهای ادعای پیروزی شده و در حالت هیجان و جوش و خروش نظامی غرق شدند (۱۵)». پایان رنج و عذاب های غزه ای ها، یا ایجاد یک حکومت فلسطینی، آخرین دغدغه آنهائي است که می گویند از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ ما دیگر نمی توانیم به فلسطینی ها اعتماد کنیم. فلسطینی ها هم به نوبه خود پس از نسل کشی اِعمال شده در غزه، دلایل کمتری برای اعتماد کردن به اسرائیلی ها دارند. در این میان، کارزار خشونت‌بار شهرک سازی در ساحل غربی رود اردن هم درمیان است که دهها تن از ساکنان عرب را از خانه هایشان رانده و بزرگ ترین جابجایی مردم پس از سال ۱۹۶۷ است.

آیا با این همه، دو طرف می پذیرند که پای میز مذاکره بنشینند و چه کسی نقش میانجی را خواهد داشت؟ عدم تقارن بین طرفین درگیری در حدی زیاد به نفع اسرائیل است و در روند مذاکرات، ایالات متحده همواره به عنوان مدافع حکومت یهودی عمل می کند. مالی و آقا به خوبی از این امر آگاهی دارند. نتیجه گیری کتاب آنها به رغم لحن تند و بی اغماض آن، به نظر می رسد که همچنان خوشبینانه است. چه چیز می تواند دشمنانی چنین سرسخت، به خصوص پس از نسل کشی غزه، را به مذاکره وادارد؟ با فرض این که آنها حاضر به مذاکره باشند، این کار چه چیز را تغییر می دهد؟ حد اقل چیزی که می توان گفت این است که وضعیت چندان مساعد به نظر نمی رسد.

با این همه، برخی از واقعیت های بنیادی درحال تغییر است و با آنها تعادل نیروها هم دگرگون می شود. اشغالگری، تبعیض نژادی، پاکسازی قومی و اکنون نسل کشی اِعمال شده توسط اسرائیل، سرمایه اخلاقی آن را دچار فرسایش کرده است. حتی فردریش مرتس، صدراعظم دموکرات مسیحی آلمان که هوادار صف بندی در کنار اسرائیل است، در ۸ اوت ۲۰۲۵ اعلام کرد که دولت آلمان صادرات «تجهیزات نظامی ای که بتواند در نوار غزه مورد استفاده قرار گیرد» را به حالت تعلیق درمی آورد. این اقدام با حمایت دو سوم مردم آلمان انجام شد. در سراسر دنیا مخالفت با حکومت اسرائیل شدت بیشتری می یابد و صدای مخالف ها بیش از پیش در نسل جدید که هوادار سیاست های مترقی هستند شنیده می شود. دربرابر دیدن کودکان گرسنه در غزه و ادامه بی پایان جنگ مرگبار اسرائیل، امانوئل ماکرون، رئیس جمهوری فرانسه همراه با کی یر استارمر، نخست وزیر انگلستان، قصد خود برای به رسمیت شناختن فلسطین به عنوان یک حکومت را اعلام کرده اند.

این باقی می ماند که بی نهایت دشوار می توان تصور کرد که نظام تبعیض نژادی اسرائیل دچار فروپاشی شود یا در آینده ای نزدیک از دل آن نیرویی قادر به چالش جدی با برتری جویی اسرائیل سربرآورد. در دنیایی که ویژگی آن بالا گرفتن اقتدارگرایی و فروپاشی قواعد حقوقی است، حکومت تحت رهبری نتانیاهو، وحشی و بیرحم، به جای آن که دچار انزوا شود، پیشرو جلوه می کند.

۱- Elisabeth Bumiller, « Iran and the Specter of Iraq : ‘We Bought All the Happy Talk’ », The New York Times, 18 juin 2025.

۲- Larissa Howie, « Trump compares himself to Truman after Iran attack », MSN, juin 2025.

۳- « Tucker Carlson interviewe le président iranien Mosoud Pezeshkian », YouTube, 8 juillet 2025.

۴- « Trump praises Syrian leader as « attractive, tough guy » », vidéo Guardian News, 15 mai 2025.

۵- « Prime Minister Benjamin Netanyahu Addresses the Iranian People », 13 juin 2025.

۶- Cité dans Vivian Nereim, « In Attacking Iran, Israel Further Alienates Would-Be Arab Allies », The New York Times, 18 juin 2025.

۷- Jean Pierre-Filiu, Un historien à Gaza, Les Arènes, Paris, 2025.

۸- The Non-Jewish Jew : And Other Essays, Verso, 2017.

۹- رئیس ناحیه در آلمان هیتلری.

۱۰-

Ross Barkan, Fascism or Genocide : How a Decade of Political Disorder Broke American Politics, Verso, Londres/New York, 2025.

۱۱- با توجه به این امر که این دو نامزد تحت سیستم رأی‌گیری ترجیحی که در جریان انتخابات مقدماتی دموکرات‌ها انجام شده بود، از یکدیگر حمایت کردند.

۱۲- Hussein Agha et Robert Malley, Tomorrow Is Yesterday : Life, Death, and the Pursuit of Peace in Israel/Palestine, Farrar, Straus and Giroux, New York, 2025.

۱۳- Walter Benjamin, Œuvres, III, Thèse VIII, Gallimard

۱۴- « Israeli writer says aiding Gaza is like « feeding sharks » », Middle East Eye, 25 avril 2025.

۱۵- دوست « No War With Iran Will Erase Israel’s Crimes in Gaza. Don’t Get Distracted », 16 juin 2025.

#

ترجمه از فرانسه شهباز نخعی