دردوران استعمار، سناریوی اعزام نیروهای نظامی ساده بود: جنگ منحصرا در قلمرو قربانی انجام می شد و متجاوز تصور هم نمی کرد که شهرها و روستاهایش بتوانند هدف ضدحمله دشمنان قرارگیرند و حق هم داشت. داشتن برتری تسلیحاتی، سلطه مطلق بر دریاها و فقدان هرگونه «ستون پنجم» فعال در خاکش مانع این امر می شد. انگلستان و فرانسه در قرون هجدهم و نوزدهم تقریبا تمام کره زمین را برمبنای این طرح تسخیرکردند، که با جنگ های اروپایی بسیار متفاوت بود که در آنها، جز در جزیره بریتانیا، هیچ کشور یا مردمی از تخریب، کشته یا مجروح شدن در امان نبودند.
اکنون وضع برآن منوال نیست. البته، جنگ همچنان نابرابر است، اگرچه سازمان حکومت اسلامی (داعش) قلمرویی در اختیاردارد، برمیلیون ها سکنه آن حکم می راند و ازمرزهایش دفاع می کند. ولی نوعی تعادل وحشت شکل گرفته و کارشناسان از «جنگ نامتقارن» سخن می گویند که درآن از یک سو هواپیما، پهباد و موشک به کار می رود و ازسوی دیگر، سلاح حریف خرابکاری های اینترنتی، مواد منفجره و کلاشنیکف است. لاربی بن مهیدی، یکی از رهبران شورش الجزایر که درسال ۱۹۵۷ بازداشت شد به بازجویانی که براو ایراد می گرفتند چرا از بمب های مخفی شده درسبد استفاده کرده، گفت: «هواپیماهایتان را به ما بدهید، ماهم سبدهایمان را به شما خواهیم داد».
اکنون دیگر دشمنان فرانسه و ایالات متحده، اعم از حکومت ها یا سازمان های سیاسی-نظامی دربیرون از خاک کشور ناتوان نیستند و می توانند به هروسیله به داخل سرزمینی که آنها را هدف قرارمی دهد دسترسی یابند. نمونه این امر در سنت برناردینوی کالیفرنیا دیده شد که درآن زندگی ۱۴ تن فدای انتقامجویی زوجی شد که زیرنفوذ داعش بودند و حملات نیروی هوایی آمریکا در هزاران کیلومتر آنسوتر را تلافی می کردند.
از جنگ عراق – ایران تا نبرد الجزایر و بمباران ها علیه داعش
کمتر از ۲۵ سال پس از جنگ الجزایر با شمار زیادی از تیراندازی، خرابکاری و سوء قصدها در داخل خاک فرانسه، کشور ازنو با تروریسم رودررو شد. در ۱۷ سپتامبر ۱۹۸۶، در شماره ۱۴۰ خیابان رن در پاریس، روبروی فروشگاه مشهور تاتی، یک صندوق فلزی زباله شهرداری منفجرشد: حاصل آن ۷ کشته و ۵۵ مجروح بود. این آخرین مورد از مجموع ۱۴ سوء قصدی بود که در کمتر از یک سال توسط کمیته مرموز «همبستگی با زندانیان سیاسی عرب خاور نزدیک» اجرا شده بود. این عنوان هدف اصلی «مغز متفکر» آن فواد علی صالح را پنهان می کند که یک تونسی گرویده به شیعه بود که بیش از آن که درپی آزادی یاران زندانی خود باشد، خواستار قطع حمایت نظامی پاریس از عراق در جنگ مرگباری بود که ازسال ۱۹۸۰ علیه جمهوری اسلامی ایران جریان داشت.
فرانسوا میتران که در ماه مه ۱۹۸۱ انتخاب شده بود، حمایت خود از عراق را پنهان نمی کرد. اما سوء قصد در ساختمان دراکار بیروت که دراختیار ارتش فرانسه بود (و ۵۸ چترباز درآن کشته شدند) در ۲۳ اکتبر ۱۹۸۳، که به گروه های درارتباط با تهران نسبت داده شد، او را واداشت که برای تحویل مهمات به نیروهای مسلح ایران مجوز بدهد. این نیروها پیش از سقوط شاه درسال ۱۹۷۹ به شمار محدودی از تجهیزات فرانسوی مجهز بودند. پنج هزار گلوله توپ ۱۵۵ و ۲۰۳ میلیمتری ازطریق کشورهای آمریکای جنوبی و بالکان، که ازروی لطف برای آنها گواهی صادر کردند، به ایران تحویل داده شد. با پیروزی ژاک شیراک و جناح راست در انتخابات پارلمانی سال ۱۹۸۶، «همزیستی» آغازشد. آندره ژیرو، وزیر دفاع فرمان قطع فوری تحویل هرگونه سلاح را صادر کرد و دست اندرکاران آنچه که به «مساله لوشیر» (۱) موسوم شد را به دستگاه قضایی سپرد. سوء قصد خیابان رن، پاسخ ایران به این امر بود.
پس از قطع نخستین انتخابات قانونگذاری آزاد در الجزایر در دسامبر ۱۹۹۱، که به پیروزی «جبهه اسلامی نجات» (FIS) انجامیده بود، میتران و دولتش بین تسلی یافتن از این که اسلام گرایان درقدرت نیستند، و محکوم کردن کودتا، که برخلاف اصول ایشان بود، درنوسان بودند.
درماه مارس ۱۹۹۳، ادوارد بالادور نخست وزیر شد. در دسامبر ۱۹۹۴، یک هواپیمای ایرباس ایرفرانس از الجزایر ربوده شد و در مارسی به زمین نشست. گروه مداخله ژاندارمری ملی (GIGN) به آن حمله کرد و مانع از آن شد که به هدفش که برخورد با برج ایفل بود دست یابد. شارل پاسکوا، وزیر جدید کشور از سیاست سلف سوسیالیست خود فاصله گرفته بود که برهمکاری هایی که گروه مسلح اسلامی (GIA) درخاک فرانسه با مخالفان حکومت الجزایر داشتند چشم می بست. او عملیاتی برای سرکوب ترتیب داد و تعقیب و بازداشت خانگی علیه کسانی که در خفا از GIA حمایت می کردند را تشدید کرد و آنان را واداشت که فرانسه را به مقصد سوئیس یا بلژیک ترک کنند.
بین ماه های ژوئیه و اکتبر ۱۹۹۵، موجی از ۸ سوء قصد فرانسه را فراگرفت. مرگبارتراز همه در ۲۵ ژوئیه در ایستگاه سن میشل خطوط سریع پاریس بود که ۸ کشته و ۵۵ مجروح به جا گذاشت. این سوء قصد ها که به GIA نسبت داده می شد، درپی موضع گیری پاریس دربرابر جنگ داخلی الجزایر بود. ژاک شیراک، رئیس جمهوری جدید، که درسال ۱۹۹۵ انتخاب شده بود، پیام را کاملا درک کرد و درمورد الجزایر، هم نسبت به رئیس جمهوری لیامین زروال و هم اسلام گرایان دست به عقب نشینی زد.
در ژانویه ۲۰۱۵، کمتراز پنج ماه پس از آغاز بمباران های فرانسه درعراق، پاریس ازنو به خون کشیده شد. با آن که دو مهاجم «شارلی ابدو» بیانگر عدم تحمل مذهبی بسیار افراطی بودند، آمدی کولیباری، که به سوپرمارکت کاشر در پورت دو ونسان حمله کرد، مدعی انتقامجویی به خاطر قربانیان مداخله فرانسه درکشورخود مالی بود. در ۱۳ نوامبر، کمتر از ۳ ماه پس از گسترش بمباران ها به سوریه، داعش مسئولیت کشتار مرگبار شرق پاریس با ۱۳۰ کشته و بیش از ۴۰۰ مجروح) را به عهده گرفت.
تغییر جهت سیاست پاریس
چنان که دیده می شود، سوء قصدها، هرقدر که درخور محکوم کردن باشد، تنها در چهارچوب سیاسی و دیپلوماتیک می تواند درک (و برآن غلبه) شود. پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، و به ویژه جنگ اعلام شده ایالات متحده علیه عراق درماه مارس ۲۰۰۳، خاک اروپا از نو هدف قرارگرفت: دو سوء قصد عمده درماه مارس ۲۰۰۴ در مادرید و درژانویه ۲۰۰۵ در لندن انجام شد. هدف این سوء قصدها، نه «شیوه زندگی» غربی، بلکه دو کشوری بود که جزء فعال ترین کشورها در ائتلافی بودند که عراق را تخریب کردند. بی تردید فرانسه از جمله به خاطر سخنان ضدجنگ ۱۴ فوریه ۲۰۰۳ وزیر امورخارجه، دومینیک دو ویلپن در شورای امنیت سازمان ملل، از این حملات درامان ماند.
نفرتی که دنیای مسلمان نسبت به غرب دارد، درحدی زیاد از گروه های افراط گرا فراتر می رود و نمی توان میزان آن را اندازه گرفت. صدها هزار کشته، میلیون ها پناهنده، شکنجه های زندان ابوغریب، «آسیب های جانبی»، حملات هواپیماهای بدون سرنشین – که همه برروی کشورهای مسلمان متمرکز است – همگی تبلیغات داعش را تغذیه می کند که مدعی «جنگ صلیبی» علیه اسلام و بدون مجازات ماندن ناروا و یک جانبه است. هیچ یک از مسئولان آمریکایی فاجعه عراق محاکمه نشده اند و حتی دادگاه جزایی بین المللی به سراغ آنها نیز نرفته است.
درخاور نزدیک، صدای فرانسه ویژگی موسیقی واری که خاص آن بود را ازدست داده است. پاریس پس از سال ۲۰۰۳، درسال های آخر ریاست جمهوری جرج دبلیو بوش، به دنباله روی از ایالات متحده پرداخت، اشغال عراق را به رسمیت شناخت و در لیبی، مالی، جمهوری آفریقای مرکزی و سرانجام عراق و بعد سوریه به دخالت نظامی پرداخت. از ویران کردن یمن توسط عربستان سعودی – بدون مخالفت عمومی ابراز شده – حمایت کرده و به این کشور تسلیحات می دهد. هیچ قدرت غربی دیگر، به استثنای ایالات متحده، این چنین در قلمرو اسلام حضور نظامی ندارد و هنگامی که پاریس به بیان تفاوت خود می پردازد، برای انتقاد از رئیس جمهوری باراک اوباما است که به نظرش در پرونده هسته ای نرمش به خرج داده و ازدید فرانسه در سوریه به قدر کافی دخالت نکرده است.
موضع گیری نرم فرانسه در درگیری اسرائیل – فلسطین را نیز نباید از یاد برد. پس از سرکوب شدید انتفاضه دوم توسط تانک های اسرائیلی در سال های ۲۰۰۳ – ۲۰۰۲ افکار عمومی، غالبا به طور مستقیم، ناظر حملات وسیع علیه غزه درسال های ۲۰۰۸، ۲۰۱۲ و ۲۰۱۴ بوده است. هربار، دولت فرانسه، اعم از راست یا چپ، به عنوان «حق اسرائیل به دفاع از خود» این اعمال را تائید کرده است. وزارت امورخارجه، مانند شماری از روشنفکران، چگونه می تواند مدعی شود که خشم علیه غرب و فرانسه ناشی از فاجعه فلسطین نیست؟ دیوید پترائوس، ژنرال آمریکایی که پیشتر فرمانده مرکز فرماندهی نیروهای آمریکایی بود (۲)، با روشن بینی بیشتری می گوید: «تنش های بین اسرائیل – فلسطین غالبا به خشونت و رودررویی مسلحانه درسطح بالا منجر می شود. این درگیری ها، به خاطر جانبداری ایالات متحده از اسرائیل، برانگیزاننده احساسات ضد آمریکایی است. خشم عرب ها درمورد مساله فلسطین نیرو و عمق روابط ما دراین منطقه را محدود می کند و موجب تضعیف مشروعیت رژیم های میانه رو در دنیای عرب می شود. القاعده و دیگر گروه های شبه نظامی ازاین خشم برای تجهیز خود بهره برداری می کنند».
به فراموشی سپردن ارتباط بین سیاست خارجی اعمال شده در دنیای عرب و توسعه جهادگرایی سبب نابینایی ای می شود که بیانگر ۱۵ سال شکست در «جنگ علیه تروریسم» است. این نادیده انگاری اندیشه راهبردی را دچار فلج می کند و فرانسه را به «چرخه ای دوزخی» می کشاند که نمی تواند بهای سنگین آن را بپردازد. *این مقاله در مجله اينترنتي شرق بيست و يکم منتشر شده است