دوست من، اوري آونري

روزنامه نگار متعهد اسرائيلي · اوري آونري در ٩٥ سالگي در تل آويو درگذشت. فقط چند روز پيش از مرگش، او مقاله اي عليه «قانون مليت» در روزنامه «هآرتص» منتشر کرد.

اوري فقط بهترين روزنامه نگاري نبود که اسرائيل به خود ديده است؛ او همچنين پايه گذار روزنامه نگاري در اسرائيل و به ويژه روزنامه نگاري جستجو گر (تفحصي) بود. پيش از او، روزنامه نگاري مترادف با تبليغات، پشتيباني بي قيد و شرط از اجماع مورد نظر قدرت حاکم و بلندگوي احزاب سياسي گوناگون بود. روزنامه « ها اولام ها زه» (اين جهان) که امتيازش را در سال ١٩٥٠ خريده بود، اين جسارت را داشت که آن چه را که همه مخفي مي کردند، حاشا بگويد و پرده از اسرار مسئله هاي بزرگي بردارد که سانسور (قدر قدرت آن زمان) بر آن ها سرپوش مي گذاشت. در مقابل آن، اوري راهي يافته بود، به اين صورت که واقعيت را به شکل قصه بيان مي کرد و کافي بود که کليد حل معما را بيابي تا بر آن چه آنان سعي مي کردند پوشيده بماند، آگاه شوي.

بدين ترتيب بود که به برکت هااولام هازه، مردم از کشتار کفرقاسم (١) يا دستگيري شبکه موساد که براي سقوط جمال عبدالناصر تلاش کرده بود، مطلع شدند. شبکه يادشده با روشي غيرمسئولانه و ناشيانه، يهوديان مصري را براي بمب گذاري در مکان هاي عمومي و در نتيجه بي ثبات کردن رژيم، سازمان داده بود(٢). آونري در مقاله هايش يک « عمليات الِکسيس » ساخته و پرداخته و يونان و ترکيه را جايگزين اسرائيل و مصر کرده بود. نسل هاي آينده با استفاده از نام « امر کثيف »، که آونري به اين عمليات ناموفق داده بود، ميراث او را منتقل کردند و امروز نيز اين نکته در همه کتاب هاي تاريخ مورد استفاده قرار مي گيرد.

« بدون ترس و بدون جانبداري »

همه سياست پيشگان و نيز همه شهرنشينان هااولام هازه را مي خواندند و اغلب درخفا، زيرا اين روزنامه نماد مخالفت با قدرت (و در آن زمان قدرت مطلق) حزب کار در اسرائيل بود. تعريف مي کردند که بن گوريون، روزهاي چهارشنبه بي درنگ آن را از اول تا آخر مي خواند ولي حسابگرانه از تلفظ نام آن خودداري مي کرد و « هفته نامه » خطابش مي کرد.

هيچ کس مثل اوري به سياست اسرائيل، بازيگران ... و اسرار آن آشنا نبود. همه روزنامه نگاران خوب اسرائيل در سال هاي دهه ١٩٧٠ و ١٩٨٠ در هااولام هازه تجربه آموخته اند. شاه بيت آن روزنامه ، « بدون ترس و بدون جانبداري » بود. گزينش عنوان ها، صفحه بندي دقيق تا کوچکترين جزئيات و نقطه گذاري ها و البته صفحه نخست طوري تنظيم شده بود که تکان دهنده باشد. اوري هيچ موردي را سرسري نمي گرفت و حرفه سردبيري را در مطبوعات اسرائيل پايه گذاشت.

او فرهنگ آلماني داشت (او وخانواده اش در سال ١٩٣٣ پس از روي کار آمدن هيتلر از آلمان فرار کردند) و در بين هم نسلان اسرائيلي او کمتر کسي بود که جهان و به ويژه دنياي عرب را به خوبي او بشناسد. اين شناخت، سرمقاله هاي هفتگي او را غني تر مي کرد. همچنين، اين نکته موجب شد که او موقعيت گريزناپذير سازمان آزادي بخش فلسطين (ساف) را تاحدودي سريع درک کند. زيرا اگر چه او از پيشگامان شناسائي «ساف» بود، برخلاف روايت او در زندگي نامه اش، سال ها ضروري بود تا اين مسئله را بپذيرد و در اين مدت، حمله هاي شديدي به چپ افراطي ضدصهيونيست (ماتزپن) مي کرد که از همان زمان مدافع مقاومت فلسطين بود، چرا که اوري در آن زمان هنوز غرق در شور ناسيوناليستي پس از سال ١٩٦٧ بود. مثلا در دوران جنگ ژوئن ١٩٦٧، « سرمقاله » هااولام هازه به تسخير دمشق فرامي خواند . اونري پس از پيروزي اسرائيل، به عنوان نماينده مجلس به الحاق بيت المقدس شرقي راي داد

افول در ١٩٦٧

ده ها سال بعد، وزير پيشين آموزش، شولاميت آلوني در انتقاد از خود به خاطر راي دادن به اخراج فعالان اسلاميست در دوران نخست وزيري رابين (١٩٩٢)، از «افول ذهني و اخلاقي» صحبت کرد. يادآوري کنيم که اوري نيز «افول» خود را در ١٩٦٧ داشت، اما او زود به خود آمد و بسيار زود از موضع تخليه زمين هاي اشغالي در سال ١٩٦٧ و ايجاد دولت فلسطين مستقل در اين سرزمين ها دفاع کرد. او نخستين اسرائيلي بود که در سال ١٩٨٢، در بيروت در محاصره، همراه با آنات ساراگوستي (عکاس) با ياسر عرفات ديدار کرد.او در مدت ده سال نمايندگي مجلس، نماينده نمونه اي بود و لايحه هاي زيادي را براي تصويب در مجلس پيشنهاد کرد، از جمله درباره آزادي مطبوعات، عليه قانون بازگشت، براي خلع سلاح هسته اي در خاورميانه. آخرين نبرد سياسي او، مبارزه با قانون ظالمانه ملت بود که به تازگي به تصويب مجلس رسيد. به عقيده او، اين قانون به معني پايان دموکراسي در اسرائيل بود، و به من مي گفت که «به رغم همه کجروي هاي ساختاري و حتي ژنتيکي» دمکراسي در اسرائيل مي خواهد به آن باور داشته باشد.

در دوران پيمان هاي اسلو بود که ما به همکاري سياسي پرداخته و کم کم دوست شديم، به صورتي که اوري مي توانست احساساتش را بيان کند. با همکاري يکديگر در ايجاد بلوک صلح (گوش شالوم) شرکت کرديم تا کمبود فعاليت « صلح، اکنون» را جبران کنيم که گمان مي برد با امضاي پيمان هاي اسلو صلح ميان اسرائيل و فلسطينيان به واقعيتي تبديل شده است. مناسبات من با اوري و به ويژه راشل، همسر او در جريان کنفرانس هاي متعددي در اروپا که مشترکا سخنراني مي کرديم، مستحکم تر شد. اوري به خوراک گوشت خوب علاقه داشت و من هنر آشپزي اروپا را خوب مي شناختم، به طوري که دور خوراک بيف استروگانوف يا اسکالوپ نرماندي ، ساعت ها تبادل نظر مي کرديم، امري که به خاطر ديابت او، راشل از آن زياد راضي نبود.

اوري احساساتش را خوب مي پوشاند، البته اين گفته به اين معني نيست که او فاقد آن بود: در جريان سفرهاي متعدد در اروپا، دريافتم که چقدر راشل را دوست دارد، هرچند هرگز شاهد اظهارات عاشقانه نسبت به او نبودم. سپس، يک روز اين بخت را داشتم که در اتاق آن ها، عکسي از اوري با مادرش را ببينم. پيدا بود که « روباه سامسون» داراي احساسات بسيار لطيف بود...

پاورقي ها:

١ – روز ٢٩ اکتبر ١٩٥٦، در آستانه تجاوز نظامي اسرائيل به صحراي سينا (مصر) در جريان عمليات مشترک برنامه ريزي شده با فرانسه و انگلستان، يک واحد اسرائيلي ٤٧ کشاورز فلسطيني شهروند اسرائيل را هنگام بازگشت از مرزعه از پاي درآورد(در بين آن ها ١٥ زن و ١١ کودک ٨ تا ١٥ سال وجود داشت). آن ها از برقراري حکومت نظامي بي اطلاع بودند.

٢ – در کنار هدف هاي ديگر، اسرائيل قصد داشت به غربي ها نشان دهد که رژيم ناصر مترادف با هرج و مرج بوده و تهديدي ست عليه حضور آن ها در مصر است (ماموران استخدامي موساد به نهادهاي فرهنگي آمريکائي و بريتانيائي بمب انداخته بودند). پس از برملا شدن ماجرا، سرانجام داويد بن گوريون، بنيانگذار اسرائيل مجبور به ترک قدرت شد.

٣ – آونري در جنگ ١٩٤٨ در گردان گيواتي شرکت کرده بود که نام مستعار آن ها “روباه هاي سامسون” بود.