مصاحبه

ژرژ کورم (Georges Corm )، رهگذار یک روشنفکر لبنانی

ژرژکورم، متولد سال ١٩۴٠، یک حقوقدان، سیاست شناس، اقتصاد دان و وزیرپیشین اقتصاد ودارائی لبنان میباشد که شاهد چندین دهه پرتلاطم خاورمیانه بوده است. هم اکنون استاد علوم سیاسی در دانشگاه سنت ژوزف بیروت، او آثاربسیاری درباره تاریخ منطقه وکشمکش هائی که درآن شکاف ایجاد کرده اند نوشته است.

Sylvain Mercadier : چه عوامل، وقایع وجریان های فکری درمدت تحصیلات برشما اثر گذاشته اند؟

Georges Corm : اولین قدم، آموزش متوسطه با کیفیت خوب درمیان ژزوئیت های قاهره وسپس تحصیلات من درانستیتوی مطالعات سیاسی پاریس ودانشکده حقوق وعلوم اقتصادی میباشد. من با نشأت گرفتن از فرهنگ فرانسوی و تفکرات فلسفی اروپائی وبعدا بسیاری از متفکرین اصلاح طلب عرب بزرگ شده ام.

پس از اتمام تحصیلاتم درپاریس وبازگشت به لبنان، تصمیم گرفتم به مطالعه ریشه های تاریخی پدیده تقسیم قومی قدرت درلبنان بپردازم واینکار را در مدت چهارسال مطالعاتم برای مدرک دکترا به پایان رساندم. این پژوهش مرا به زمانهای گذشته کشاند، ازعهد رژیم های «بت پرست» تاریخ باستان، که خدایان چند گانه داشتند، تا پیروزی سه مذهب تک خدائی پی در پی که بت پرستی را اغلب اوقات با توسل به زور ازمیان برداشتند. بعدها، آثاریواکیم مبارک، متخصص بزرگ ادیان موسوم به ابراهیمی وبویژه کتاب « پنج فصل اسلام- مسیحی » او را کشف کردم. مبارک همچنین آگاهی سرشاری در باره تاریخ اولین کلیسا ها داشت. مبارک، متفکرسنت شکن درمقایسه با محافظه کاری کلیسای شرقی کنونی، بخاطرحمایتش از جنبش آزادی فلسطین، ازدیگران متفاوت بود. درسال ١٩٦٩، به هنگام برگزاری کنگره مسیحیان برای فلسطین به همت ژرژمنتارو، مسیحی چپ گرا ومدیرهفته نامه معروف « گواهی مسیحی» (Témoignage Chrétien) دربیروت، که من هم به آن دعوت شده بودم، امکان آنرا یافتم تا با مبارک وهمچنین پیرشوله، عضوبرجسته جبهه آزادی بخش ملی دیدارکنم.

آثارکارل پوپر و اقامه دعوایش برعلیه تفکرتمامیت خواه، که بنظر او ریشه هایش را باید درنزد افلاطون، هگل وکارل مارکس جستجو کرد، تاثیر بسیاری درتحول ذهنی من داشته اند. نظریات هانا آرنت وبویژه تحقیقات او درباره امپریالیسم وخیانت به انقلاب آمریکا وهمچنین مطالعه فشرده آثارمتفکرین منتقد عرب وازجمله ابن خلدون نیزدرافکارمن نفوذ کرده اند.

با توجه به اینکه من در سال های ١٩۵٠ درمصر زندگی میکردم، نسبت به جریان فکری ناشی ازنظریات ناصراشتیاق بسیاری داشتم. من شدیدا مجذوب گفتمان ضد امپریالیستی جمال عبدالناصربودم وتهاجم مشترک ٢٦ ژوئیه ١٩۵٦ فرانسه - بریتانیا واسرائیل به مصر پس ازملی کردن شرکت کانال سوئز مرا واقعا منقلب کرد. من واقعیت امپریالیسم، خشونت ها وبدکرداری های آنرا به چشم دیدم. اضافه براین، جای تاسف است که جنبش های ترقی خواه، خودمختاری طلب ولائیک آنزمان قربانی سیاست های «بازاسلامی» کردن جوامع عرب، که غرب آنها را درجریان جنگ سرد برای پایان دادن به پیشرفت اشکال مختلف ملی گرائی اشتراکی سازعربی تشویق کرد، شده اند.

S. M. – شما درکتاب « تفکر وسیاست درجهان عرب » اندیشه ها ومطالعات متفکرین عرب را انعکاس میدهید. چگونه میتوان ناشناختگی آنان درغرب را توضیح داد؟

G. C. – من آنان را «ناشناخته» نمی خوانم. برخی از آنان همچون سمیرامین اقتصاد دان مصری ویا عبداله لاروی مراکشی، که به گونه ای متفاوت وتحسین برانگیز تحولات آگاهی تاریخی دنیای عرب را تحلیل کرده است، درسطح جهانی شناخته شده هستند. همچنین باید از متفکر مارکسیست لبنانی مهدی عامل، که در سال ١٩٨٧ به قتل رسید، ویا یاسین الحافظ سوریه ای نیز یاد کرد. یاسین الحافظ درمقایسه ای با فداکاری های ویتنامی ها ومقاومت پیروزمندانه آنها دربرابر امپریالیسم اروپائی، روحیه شکست پذیری حاکم برجوامع عرب پس ازمغلوب شدن ارتش های عربی در ژوئن ١٩٦٧ را به باد انتقاد گرفت. درآنزمان، این متفکرین تاثیر عمیقی برجوانان عرب ضد امپریالیسم وطرفدارفلسطین میگذاشتند. شرق شناسان اروپائی نیز آنان را به خوبی می شناختند.

ویژگی آخرین سال های جنگ سرد دردهه ١٩٨٠ ازیکسو بسیج سه مذهب تک خدائی درغرب برعلیه تفکر مارکسیستی وازسوی دیگراظهاروجود بی طرفی مثبت کشورهای عضو جنبش عدم تعهد، که در سال ١٩۵۵ به ابتکاررئیس جمهوریوگسلاوی ژوزف تیتو، رئیس جمهور مصرجمال عبدالناصر واحمد سوکارنو رئیس جمهوراندونزی در باندونگ اندونزی تشکیل شده است، میباشد. درجهان عرب ومسلمان، ابتدا بریتانیا و سپس ایالات متحده ازوهابیت سعودی وافراط گرائی مذهبی آن « مدلی» برای اسلام می تراشند وآنهم درحالیکه این نظریه خشونت بار و یاوه گو ازهمان ابتدای ظهورش دراوائل قرن نوزدهم درسرتاسردنیای اسلامی همچون ارتداد محسوب میشود. آنها معتقدند که این بهترین شیوه برای عقب راندن تفکرات مارکسیستی، ملی گرا وترقی خواه دراین گوشه جهان، که آنروزها جهان سوم خوانده میشد، است.

بدین طریق، ضدیت غرب با کمونیسم به روی خوش نشان دادن به نظریه های ارتجاعی اسلام گرا نظیروهابیت وجهادگرائی انجامید که امروزه روبه گسترش هستند وجایگزین نفرت عمیق ملی گرائی های مختلف عربی ضد امپریالیسم با جهت گیری لائیک شده اند.

S. M. – درباره تجربه شما درحوزه اقتصاد وبویژه مسائل توسعه اقتصادی چه میشود گفت؟

G. C. – من مشاغل مختلفی درعرصه اقتصادی ومالی درلبنان والجزایر داشته ام. من مشاور بسیاری از سازمان های بین المللی وازجمله بانک جهانی، اتحادیه اروپا وبرخی سازمان های تخصصی سازمان ملل بوده ام. به عهده داشتن این وظایف سبب شدند که من شناسائی عینی در باره انبوهی از کشورها کسب کنم که به نوبه خویش برای من بسیارآموزنده بودند. اضافه براین، روابط بسیارنزدیک با الجزایرواقعا برای من دستاورد بسیاری داشتند. این کشوروطن دوم من شده است.

یکی ازنتایج تجربیات من درعرصه اقتصادی این است که رانت ناشی ازفروش مواد اولیه ومخصوصا انرژی، ناگزیربه معلولیت تبدیل میشود. برای دست یابی به فن آوری، بایستی جامعه احتیاج به آنرا احساس کند. اما درجامعه ای متکی به رانت، چنین چیزی نمی تواند روی دهد.

S. M. – شما مرتبا مطالعات موئلفین غربی را به خاطر تمرکز بیش از حد برمسائل مربوط به اسلام مورد انتقاد قرار میدهید...

G. C. – حق با شماست. وسواس در باره اسلام مد تازه ای شده است. درزمان جوانی من، به هنگام تحصیلات در انستیتوی مطالعات سیاسی وبعدا درزمان مطالعات دکترا، اثری از این چیزها به چشم نمی خورد. چهره های سرشناس روشنفکری ژان پل سارتر وریموند آرون بودند. ژنرال دوگل دوباره قدرت را در دست گرفته بود. این ساموئل هانتینگتون است که در پایان قرن گذشته مسائلی را دوباره رایج میکند که بیشتراز یک قرن پیش از آن ارنست رنان با مطرح کردن « کند ذهنی سامی ها»، که به قول او مشخصه اعراب است، درباره آن اظهار نظر کرده بود.

پیش از هانتینگتون، نسل کاملی ازشرق شناسان آگاه وجود داشت که درخشیدند. من بویژه به ماکسیم رودینسون فکر می کنم که دراثری برجسته، «جذبه اسلام»، آوارگی نظری غربی ها درباره اسلام را تحلیل میکند. درآن زمان، که وهابیت هنوز به شکل غالب اسلام تبدیل نشده بود، جریان چیز دیگری بود. اما عربستان سعودی، پس ازصاحب شدن درآمدهای حیرت انگیز نفتی وازاین رو منابع مالی عظیم، براحتی توانست دیدگاه افراطی خویش در باره اسلام را درسرتاسر جهان بسط داده وشبکه بین المللی وسیعی ازسازمان های اسلامی را ایجاد کند. اما به آسانی میتوان تشخیص داد که عربستان تنها بازیچه ای در دست ایالات متحده بیش نیست.

همچنین آثار بسیاری توسط جامعه شناسان فرانسوی ودیگر ملیت های غربی، وبویژه آمریکائی، تالیف شده اند که تنها هدفشان بی اعتبار کردن تفکر ترقی خواه وملی گرای عربی است. آنها درپدید آمدن احساسات مخالف دیکتاتورهای ملی گرا در افکار عمومی غرب نقش قابل توجهی ایفاء کرده اند اما برعکس، عملا هیچگاه برعلیه نفت- پادشاهی های خلیج (فارس)، متحدین راهبردی غرب در خاورمیانه وهمان اندازه مستبد که دیکتاتورهای لائیک گذشته، بسیج نشده اند.

ازسوی دیگر، ادوارد سعید متفکربزرگ فلسطینی، درکتابش درباره شرق شناسی، روابط غرب با اسلام وشرق را تحلیل کرده و شرق شناسی وارونه ای در پیش میگیرد ومیتوان گفت که به نوعی نظریه برخورد تمدن ها را قبل از دیگران ارائه میدهد. برعکس، کتاب بعدیش «فرهنگ وامپریالیسم» اثر بسیاربزرگی است که نبوغ عمیق اورا نشان میدهد.

S. M. – چرا دربسیاری ازتحلیل ها درباره درگیری ها درخاورمیانه توجه اصلی برروی مذهب اسلام متمرکزشده وهویت عربی نادیده گرفته میشود؟

G. C. – این انحراف ناشی از جنگ سرد است که حتی پس از فروپاشی شوروی ادامه دارد. زیرا بلوک غربی وناتو ازاسلام برعلیه دشمنان خود بهره میگیرند ودراین باره من مخصوصا ترکیه مد نظرم است که شورشیان جهاد گرا در سوریه را هدایت کرده وسازمان دهی میکند اما فرانسه وبریتانیا هم دراین ماجرا شریکند. اسلام ستیزه جوی عربستان سعودی آنچنان تسلط یافته است که اغلب اوقات بسیاری آنرا اسلام واقعی می پندارند. دکترین آمریکائی ایجاد سد در برابر نفوذ شوروی دیرزمانی است که ابزاری کردن سه مذهب ابراهیمی را شدت بخشیده است : اسلام ستیزه جو ( مجاهدین، طالبان، اسلام پاکستانی)، مسیحیت (بویژه درلهستان) ویهودیت ( درشکل سیاسی شده صهیونیسم ستیزگر) برای مقابله با ایدئولوژی لائیک مارکسیستی واشکال مختلف ملی گرائی عربی.

با وجود این، جنبش شکوهمند قیام های عربی سال ٢٠١١ دراصل یک حرکت شهروندی کاملا سکولارشده است. ودراین باره آیا ممکن است نقش برجسته اصلاح طلبان ومتفکرین بزرگ عرب قرن های نوزدهم وبیستم، که من در کتابم « تفکروسیاست درجهان عرب» مفصلا درباره نظریات آنان صحبت کرده ام، را از یاد برد.

ازسوی دیگر، من هیچ کشوری را نمی شناسم که بدون استبداد وخشونت توسعه یافته باشد. شاید بریتانیا، گرچه زیاد مطمئن نیستم، چرا که شرایط توده های کارگری درآنجا مطلقا وحشتناک بودند. رونق ایالات متحده آمریکا هم حاصل برده داری، نسل کشی ساکنان اولیه آن وهمچنین انضمام بخش های وسیعی ازمکزیک است. که امروزه این ویا آن رژیم عربی مورد انتقاد قرارگیرد به خودی خود مسئله ای نیست اما دراینصورت بایستی ازحکومت های شبه جزیره عربستان نیزانتقاد کرد. به همین دلیل است که من هرگونه دخالت خارجی درامورداخلی کشورهای عربی را محکوم کرده وچنین مداخلاتی را آنهم بنام حقوق بشرنفرت انگیزمیدانم.

سرانجام، من یادآوری میکنم که یک کشور برای جبران عقب ماندگی توسعه خود، محتاج هدایت گری قدرتمند است ونظریه حقوق بشردراین باره کمک چندانی نمی کند. پروس، روسیه ویا سنگاپور که نمونه های صنعتی شدن دیرهنگام هستند تائیدی براین امر میباشند. مردم سالاری، برخلاف آنچه که اقتصاد دان آمارتیا سن در کتاب خود « توسعه یعنی آزادی » به دروغ وانمود میکند، پایان روند توسعه است ونه آغاز آن.

S. M. – شما امروزه چه نگاهی به کشمکش درسوریه ودخالت های خارجی، که جنگ داخلی را تشدید کردند، دارید؟

G. C. – نگاهی به نتایج دخالت های خارجی درچند سال اخیر بیندازیم: سومالی، عراق، لیبی وسوریه ویران وغرقه درخون هستند چرا که این دخالت ها حکومت های موجود دراین کشورها را بی ثبات کردند. من ازرفتاررژیم سوریه انتقاد کردم زیرا درست قبل از قیام های عربی، برنامه نادرست طراحی شده لیبرالی کردن اقتصاد وبویژه بخش کشاورزی، که درآن زمان درگیرخشک سالی بلند مدتی بود، را آغازکرده بود. فوریت امروزی، بازسازی وحدت سوریه وخاتمه دادن به دخالت های خارجی، بویژه از سوی ترک ها، آمریکائی ها وفرانسوی ها، است که آشوب بی همتائی ایجاد کرده اند وارتش سوریه با کمک روسیه (وهمچنین ایران) فعلا درحال پایان دادن سریع به آن میباشد. آنهائی که ساده لوحانه فکرمیکردند که جنگ جدید اسپانیا درجریان است دراشتباه بودند چرا که مخالفین حکومت سوریه درعمل کاملا اسلام گرایانه شده ومخالفان سیاسی مدنی اغلب اوقات محتاطانه در خارج از کشورباقی ماندند. ازاین رو، منفعت به اصطلاح فدراسیون شمال سوریه درآن است که به مذاکرات درباره الحاق مجدد آن درسوریه را ادامه داده وبکوشد در حد امکان بخشی از خود مختاری خود را حفظ کند. اما تبدیل به ابزارشدن آن در دست ایالات متحده، یک باردیگر خطر بالکانی شدن منطقه را نشان میدهد.

درحال حاضر، مسئله اصلی سوریه ترکیه میباشد که با اتکاء به شبه نظامیان اسلام گرا کنترل مناطق وسیعی از سوریه را دراختیار گرفته است. اضافه بر این، حضور نیروهای نظامی فرانسه وآمریکائی را نیزباید محکوم کرد. فرانسه، در زمان قیمومت برسوریه نیزطرحی برای بالکانی کردن این کشور بر اساس اعتقادات مذهبی ارائه کرد که همه مفاد آن از سوی اهالی سوریه رد شد. این اشغالگر(فرانسه)، با بمباران کردن دمشق وکوهستان دروز درزمان قیمومیت سوریه براساس مصوبه جامعه ملت ها ( جد سازمان ملل کنونی) خاطرات بسیاردردناکی برای سوریه باقی نهاده است. واین، بی آنکه بخواهیم ازواگذاری منطقه انتاکیه، ازمناطق مقدس منشاء مسیحیت، به ترکیه درسال ١٩٣٩ازسوی فرانسه، ملقب به « دختربزرگ کلیسا»، سخن گوئیم وآنهم برای خرید بی طرفی ترکیه درجنگ جهانی که درحال آغاز بود. تمامی این ها واقعا رنج آوراست.