شکست ناصر در اين درگيري نظامي، يک پيروزي سياسي و رواني براي او بود. با هاله اي نوراني حول چهره اش، او در قاهره، بغداد، بيروت و دمشق تا عرش تقدس سياسي صعود کرد. کاريزماي او توده ها را مسحور و فکر اتحاد عرب براي استقلال و پيشرفت را تحميل کرد.
مرزهاي ملت عرب
تحت تاثير متفکر مسيحي ارتدکس، ميشل عفلق، دمشق تصميم گرفت به قاهره نزديک شود. براي سوريه نزديکي به ناصريسم نه انتخابي از سر ناچاري بلکه تمايلي واقعي براي ثبات و وحدت بود. در واقع، از زمان استقلال کشور در سال ١٩٤٦، کشور شاهد ٤ کودتا و استعفاي رئيس جمهور بوده است. بعلاوه بخشي از نخبگان از وحشت قدرت گرفتن حزب کمونيست به ناصر روي آوردند.
از سال ١٩٥٦، ژنرال عبدالحکيم عامر، يکي از نزديکان ناصر، فرمانده کل قواي سوريه و مصر شد. اين پيوند و يگانگي نظامي در چارچوب اراده مشترک در مبارزه با امپرياليسم و اسرائيل بود. براي ناصر اينکار وسيله اي بود براي تحميل نگرش اش بر خاورميانه. رئيس شروط خود را مطرح کرد: غيرسياسي شدن ارتش سوريه، انحلال تمام اشکال فعاليت سياسي به نفع يک حزب واحد، تغيير سيستم سياسي و اقتصادي سوريه بر اساس الگوي مصر. پس از بحث و گفتگوهاي زياد بالاخره رئيس جمهور سوريه، شکري القوئلي، پيمان اتحاد را امضا کرد: «جمهوري متحد عربي» در اول ژانويه ١٩٥٨ بوجود آمد. اين جمهوري از يک بخش شمالي(سوريه) و يک بخش جنوبي(مصر) تشکيل شده بود. يمن شمالي نير به جمهوري ضميمه شد اما با وضعيت حقوقي پائين تري.
سپس منطقه وارد دوراني از آشفتگي ها مي شود. جنگ داخلي اي در لبنان بين طرفداران «جمهوري متحد عربي» و حاميان رئيس جمهور طرفدار غرب، کميل شمعون، در مي گيرد.دخالت امريکا به درگيري هاي پايان مي دهد و از پيوستن لبنان به «جمهوري متحد عربي» جلوگيري مي کند. از سوي ديگر، عراق نزديک به غرب، به تلاش بي ثمري براي اتحاد با اردن در سال ١٩٥٨ دست مي زند تا در مقابل پروژه هاي ناصر تعادل ايجاد کند . اما کودتاي ملي گراي ١٤ ژوئيه، افسراني را برسر کار مي آورد که يادآور به قدرت رسيدن نظاميان در قاهره است. بنطر مي آيد که عراق آماده پيوستن به «جمهوري متحد عربي» است. اما رهبر جديد عراق، عبدالکريم قاسم که او نيز خود را رهبر جهان عرب مي بيند و حزب کمونيست قدرتمند که در ميان کردها و شيعيان نفوذي عميق دارد، به الگوي تابعيت از مصر بي اعتمادند. قاهره حزب کمونيست را ممنوع اعلام کرده است.
سرخوردگي اميدي عظيم
« عرب ها به توافق رسيدند که به توافق نرسند»، اين جمله ابن خلدون، جامعه شناس قرن شانزدهم، به خوبي بخشي از مشکلات «جمهوري متحد عربي» را خلاصه مي کند. مصر بخش اساسي عملکردهاي رهبري را از جمله در سوريه در دست مي گيرد و به سوريه اي ها نقش هاي دست دوم سپرده مي شود. با تحميل سياست هاي ملي کردن، گروهي از بورژوازي به غرب و يا لبنان مهاجرت مي کند. بعلاوه، سنگيني اثرات اصلاحات جديد و عدم مشاوره، گرايش هاي تجزيه طلبانه را در دمشق افزايش مي دهد. در ٢٨ سپتامبر ١٩٦١، ژنرال هاي ارتش سوريه دست به کودتا مي زنند و به تجربه کوتاه پيوند پايان مي دهند. مصر تا سال ١٩٧١، نام «جمهوري متحد عربي» را حفظ مي کند.
با آنکه تجربه اي کوتاه بود، «جمهوري متحد عربي» موجب اميدي عظيم در ميان خلقهاي خاورميانه شد. اما ناصر به پيچيدگي پروژه اتحاد و تفرقه نيروهاي سياسي عرب کم بها داده بود. پنجاه سال پس از مرگ او در ٢٨ سپتامبر ١٩٧٠ و در آستانه شکل گرفتن دوراني با ويژگي جايگزيني پان عربيسم با فرقه و نزديکي به اسرائيل ، گفتمان او انعکاسي دلتنگانه دارد.