شنبه ۱۱ مه ۲۰۲۴
در ماه مه ۲۰۲۴ هستیم و شهر رفح کمی به آنچه که در ماه مه ۱۹۴۰ در فرانسه، بخصوص در شمال پاریس گذشت، شباهت دارد که هزاران تن از بمب ها و آنچه که «ترومپت ژریکو» خوانده می شد فرار می کردند (۱).
رفح، به ویژه شرق آن، به صورت یک شهر اشباح درآمده و ترس در قلب مردم، به ویژه کودکان و زنان، رسوخ کرده است. همه آماده جابجایی اند، همه، به ویژه آنها که پیشتر از شمال نوار غزه به اینجا رانده شده اند، در حال رفتن اند. من به سهم خود تصمیم گرفته ام تا زمانی که اسرائیلی ها اعلامیه های فرمان حرکت از این بخش را صادر نکرده اند، در همین اتاقی که داریم بمانیم. ساک ها و چادر آماده است، اما ما می خواهیم تا حد امکان این تحقیر جدید اجبار به زندگی در زیر چادر را به تعویق بیندازیم.
منطقه انسان دوستانه ای... که مدام بمباران می شود
رفتن، اما به کجا ؟ این پرسش همگان است: کجا باید سکونت کنیم ؟ مردم این را نیز از خود می پرسند که مرحله بعدی چه خواهد بود. در آغاز جنگ ارتش گفت که باید شمال نوار غزه را با رفتن به شهر غزه ترک کرد. مردم این کار را کردند. سپس، ارتش از آنها خواست شهر غزه را با رفتن به سوی جنوب ترک کنند. بعد از مردم خواستند که به خان یونس بروند و مردم به سوی این شهر رفتند و زمانی که ارتش اسرائیل گفت که به رفح در نزدیکی مرز مصر بروند، حدود ۱.۵ میلیون تن به آن پناه بردند.
حالا، اسرائیلی ها به همان مردم می گویند باز به جای دیگر بروند، و بعد ؟ ترس من از این است که این امر به انتقال مردم منجر شود. ارتش می گوید مردم به سوی بخش «گسترش یافته» منطقه المواسی بروند. این منطقه ای در کنار دریا است که از شرق به جاده ساحلی، رفح تا شمال خان یونس و نصیرات محدود می شود و در محور افقی کمی به خیابان صلاح الدین – که شمال و جنوب نوار غزه را به دو نیمه تقسیم می کند- منتهی می گردد.
به گفته اسرائیلی ها این یک «منطقه انسان دوستانه» خواهد بود ، در حالی که نه انسان دوستانه و نه امن است. این منطقه مرتب بمباران می شود. روز شنبه یک چادر در وسط سرپناه های با عجله سرهم بندی شده هدف قرار گرفت و عده خیلی زیادی قربانی شدند. این نخستین بار نیست و یقینا آخرین بار هم نخواهد بود.
اگر زیر بمب نمیریم، از گرسنگی و تشنگی می میریم
دیگر جای امنی وجود ندارد و به هر صورت، در این منطقه المواسی دیگر جایی نیست. مردم رویهم انباشته شده اند. همه دوستان من که از رفح رفته اند، جایی برای ماندن نیافته اند. آنهایی که توانسته اند جایی بیابند فعلا در خودرو خود در انتظار این هستند که زمینی بیابند تا سرپناه خود را در آن برپا کنند. اما برای برپا کردن این سرپناه ها به چوب و پلاستیک نیاز است. قیمت این مواد به ۲۰ تا ۳۰ برابر بهای «عادی» رسیده است. فزون براین، با بسته شدن پایانه های رفح و کرم شالوم، دیگر مواد غذایی هم وجود ندارد. مردم بیش از خوردن و آشامیدن در فکر امنیت هستند. به هرحال، اگر از بمب ها هم نمیریم، از گرسنگی و تشنگی خواهیم مرد.
باقی می ماند مسئله «و بعد» ؟ نتانیاهو به رفح وارد می شود تا «حماس را ازبین ببرد». البته، نمی تواند آن را ازبین ببرد، چون حماس همچنان وجود دارد. من همیشه گفته ام که با نظامی گری نمی توان از پس حماس برآمد. درمورد مایی که در این مستطیل واقع شده از شمال به جاده نتساریم، راه قدیمی شهرک نشین ها که توسط اسرائیلی ها بازسازی شده و غزه را به دو قسمت شرقی- غربی تقسیم می کند-، ۱.۲ میلیون تن بهم فشرده و رویهم انباشته شده ایم. در جنوب هم وقتی که اسرائیل همه شهر رفح را اشغال کند، وضع به همین ترتیب خواهد بود. در شرق هم که آنها اکنون حضور دارند و همه جاده صلاح الدین را اشغال کرده اند همین وضع خواهد بود.
پیشتر غزه یک «زندان فضای باز» خوانده می شد. اکنون، ۱.۵ میلیون تن در یک قفس فضای باز و فاقد همه چیز اعم از فضا، غذا و به ویژه آب هستیم. تابستان فرامی رسد، هوا خیلی گرم می شود و نیاز به آب برای آشامیدن و مصارف دیگر افزایش می یابد. شوربختانه، در منطقه المواسی آب و زیرساخت های لازم برای نیازهای اساسی نیست. مردم غزه از راست، چپ، شمال جنوب و غرب و از سوی دریا توسط نیروهای دریایی اسرائیل زندانی اند.
آیا اسرائیلی ها با دیدن این که مصر با انتقال فلسطینی ها به صحرای سینا مخالفت می کند، راهبرد خود را تغییر داده اند ؟ آیا اکنون بیشتر به دریا و بندر شناور جدیدی که درحال ساخته شدن در حدود شهر غزه است فکر می کنند ؟ آیا انتقال از سوی دریا طبق معمول به دلایل «انسان دوستانه» آغاز می شود ؟ این روزها این عبارت را زیاد می شنویم. مسئله فلسطین تبدیل به مسئله «انسان دوستانه» شده، درحالی که این یک مسئله سیاسی، سرزمینی و بخصوص مردمی است که زمانی طولانی در اینجا زندگی کرده اند و یک اشغالگر سرزمین آنها – اعم از ساحل غربی رود اردن یا غزه – را اشغال کرده است.
اسرائیلی ها این سرزمین را می خواهند
هر روزه در ساحل غربی رود اردن زمین هایی به اسرائیل الحاق و هزاران واحد مسکونی ساخته می شود. چیزی که اسرائیلی ها می خواهند زمین است. آنها به جای صلح و پذیرش دو حکومت، می خواهند تعداد هرچه بیشتری از مردم غزه را بکشند و آنها که می مانند را به بیرون برانند و روایت جدیدی از «نکبه» سال ۱۹۴۸ ایجاد کنند. با این تفاوت که در آن زمان شبه نظامی ها این کارها را می کردند و امروز ارتش رسمی است که همان کارها را می کند.
تکرار می کنم، حالا به کجا خواهیم رفت. مردم دچار خفقان شده و در شرایطی غیر انسانی زندگی می کنند. در نهایت، مردم ناگزیر از رفتن می شوند و طبق معمول گفته خواهد شد که این رفتن ها «داوطلبانه» و همیشه «به دلایل انسان دوستانه» بوده است. بیشترین تعداد مردم کشته می شوند، زیرساخت ها تخریب می شود، رکن های اساسی مانند صنعت، نظام های بهداشتی و سلامت، آب و همه چیز از بین می رود و بعد گفته می شود، اگر بخواهید بروید، انتخاب خودتان است، کسی مجبورتان نمی کند و غربی ها هم این را تأیید می کنند.
اسرائیلی ها سراسر نوار غزه را گرفتند و کسی چیزی نگفت. آمریکایی ها در ابتدا گفتند «اسرائیل حق دارد از خود دفاع کند» ولی در مورد رفح از «بحران انسانی» حرف می زنند. روشن است که «بحران انسانی» بهتر از «نسل کشی» یا «پاکسازی قومی» است. بایدن تنها زمانی تکانی به خود داد که اسرائیلی ها اعلام کردند به رفح وارد می شوند. گویی که جنگ از رفح آغاز شده بود ولی تغییر رفتار به دلیل بسیج بزرگ جوانان آمریکایی است و منحصرا جنبه انتخاباتی دارد. بایدن تعلیق تحویل برخی از سلاح ها، و نه همه آنها، را اعلام کرده، مثل پدری که در حضور جمع پسر لوس خود را تنبیه می کند اما به طور خصوصی به او می گوید: «به تو افتخار می کنم، ادامه بده، باید تا آخر پیش رفت». درمورد اروپایی ها، آنها متأسفانه هیچ نمی گویند. به نظر انها، نسل کشی باید متوقف، پایانه ها باز و اجازه ورود سوخت داده شود که از جمله برای عملکرد بیمارستان هایی که هنوز کار می کنند و ایستگاه های شیرین کردن و تصفیه آب ضروری است و پرتاب کمک ها با چتر نجات هم ادامه یابد. همه این کارها باید در یک قفس کوچک انجام شود و همه اینها از روی انسان دوستی است. شاید این نیز به دلایل انسان دوستانه انجام شود که کشورهای اروپایی هریک ۲۰۰ هزار فلسطینی را بپذیرند و به این ترتیب ۲ میلیون جمعیت غزه بین ۶ یا ۷ کشور «توزیع» شوند. این درحالی است که راه حل خیلی آسان است. باید اشغال پایان یابد و یک حکومت فلسطینی تشکیل شود. اما اسرائیلی ها می خواهند کاری که در ۱۹۴۸ شروع کردند را تمام کنند. آنها حالا می خواهند مشکل را با حذف فلسطینی ها یا به فرار واداشتن آنها حل کنند.
مشکل اینجا است که اگر این موضوع در غزه عملی شود، در ساحل غربی رود اردن خیلی آسان تر انجام می گیرد چون اکثریت ساکنان این منطقه گذرنامه اردنی و خانواده هایی در این کشور دارند. من می دانم که در چنین صورتی بسیاری از مردم در ساحل غربی رود اردن آماده رفتن و زندگی در اردن می شوند چون می دانند در خانه خودشان دور دوم درگیری ها آغاز شده است.
غزه به راستی غیرقابل زندگی کردن شده است
درباره الحاق سرزمینی کم حرف زده می شود. وحشت آفرینی شهرک نشینان یهودی علیه فلسطینی هایی که در جوار شهرک نشین ها زندگی می کنند، حتی افزایش هم می یابد چون چند ماه است که همه نگاه ها متوجه غزه است. من کسانی را می شناسم که در حال انتقال شغل یا کسب و کار خود به اردن هستند و می کوشند در آنجا آپارتمانی برای سکونت بیابند. اگر ماشین جنگ در ساحل غربی رود اردن براه انداخته شود، اکثریت مردم از آنجا می روند. پاکسازی قومی ای که اسرائیلی ها انجام می دهند، برای گرفتن زمین فلسطینی ها به زور، کشتن آنها یا مجبور کردنشان به فرار است.
هنگامی که صحبت از رفح می شود، اسرائیلی ها از «عملیات محدود» سخن می گویند. اما آیا استقرار ۴۰۰ تانک، انتقال اجباری مردم و بستن پایانه ها را به راستی می توان «عملیات محدود» نامید ؟ گفته می شود که ۳۰۰ هزار تن رفته اند اما من فکر می کنم که تعداد آنها خیلی بیشتر است. اگر این «عملیات محدود» است، پس «عملیات بزرگ» چیست ؟ آنها دارند کار را به صورتی «نرم» پیش می برند و این کار زیر چشم های دنیا و آنهایی که می توانند کاری انجام دهند صورت می گیرد. کسانی که می توانند جلوی نتانیاهو را بگیرند اما این کار را نمی کنند و در نهایت این فلسطینی ها خواهند بود که گیر می افتند.
به قفس بازگردیم که همه با فشار به آن رانده می شوند. اسرائیلی ها چه می خواهند ؟ آنها چنان که تابحال کرده اند خواهند گفت که جنگجویان حماس در این قفس پناه گرفته و سلاح های خود را نیز مخفی کرده اند. این بازی موش و گربه ادامه خواهد یافت و در نهایت همه ما از نوار غزه رانده می شویم و کل آن به دست اسرائیلی ها می افتد. مشکل این است که نه فقط مردم در ترس و اضطراب زندگی می کنند، بلکه طاقتشان هم تمام شده است. خستگی در چشم های مردم خوانده می شود. خستگی از دربدری مداوم، جستجوی راه حل برای تأمین امنیت خانواده و این پرسش همیشگی که کجا باید رفت. آینده ای وجود ندارد.
آیا قرار است بمیریم ؟ مردم دیگر از مرگ نمی ترسند، چون فکر می کنند که دربدری مداوم شکلی از مرگ است. آنها از بی آیندگی می ترسند. نتانیاهو سراسر غزه از شمال تا جنوب را اشغال کرده و به خوبی می داند که گروگان ها آزاد نخواهند شد. هدف واقعی او ویران کردن نوار غزه و غیرقابل زندگی کردن آن است. برای انجام این کار باید گروگان ها ازبین بروند چون گروگان زنده بسیار گرانتر از گروگان مرده است. به این دلیل است که مردم اسرائیل در حال وارد کردن فشار به نتانیاهو برای آزادی گروگان ها هستند، اما او تا آخر ادامه می دهد چون می داند که پایان این جنگ، پایان زندگی سیاسی اش است.
بازسازی پس از پایان جنگ ؟ این هم برگی دیگر در بازی اسرائیلی ها است که سال ها طول خواهد کشید. دیگر از دانشگاه ها، مدرسه ها، زیرساخت ها، آب و برق چیزی باقی نمانده است. نتانیاهو با غیرقابل زندگی کردن نوار غزه، این جنگ را برده و ما در این قفس منتظر ساخته شدن بندر شناور ایالات متحده برای عرضه «کمک های انسان دوستانه» هستیم. حالا همه چیز «انسان دوستانه» شده، هم سیاست و هم بی عدالتی.
۱- این نامی بود که به دستگاههای نصب شده در بمبافکنهای آلمانی داده میشد، نوعی آژیر که هدف آن ایجاد وحشت در بین مردم بود.