پنجشنبه ۱۲ سپتامبر ۲۰۲۴
بیش از پیش خبرهای بد می رسد. روز چهارشنبه عبدالباسط برادر صباح به ما تلفن زد تا بگوید که پسر ۴ ساله اش یوسف در حالت بین زندگی و مرگ بسر می برد. یوسف به همراه برادر ۷ ساله اش زین از خانه عمه شان – خواهر عبدالباسط و صباح- واقع در البریج (در مرکز نوار غزه)، که خانواده در آن پناه گرفته اند، خارج می شوند تا از بقالی واقع در چندصد متری آن بیسکویت بخرند. در همان زمان بمباران شدیدی انجام می شود.
کودکان چند صد متر روی زمین کشیده شدند. مادرشان وقتی صدای انفجار را شنید به سرعت بیرون دوید. او کودکانش را در میان مجروحان ندید و بی درنگ با شوهرش عبدالباسط شروع به جستجو در بیمارستان ها کردند. نزدیک ترین بیمارستان ال- عودا بود و در آنجا به آنها گفته شد که دو کودک ۴ و ۷ ساله – که نامشان معلوم نبوده- در آنجا پذیرش شده و بعد به بیمارستان شهداء الاقصی در دیر البلح، که امکانات بیشتری دارد، منتقل شده اند. ال- عودا همه مرکز نوار غزه از حمله البریج، نصیرات، مغازی و... را پوشش می دهد، اما از آنجا که یک بیمارستان خصوصی است، از پذیرش مجروحانی که وضعیتی وخیم دارند بیم دارد.
مجروح غالبا به معنی یک مرده است
یوسف در حالت ایست قلبی به بیمارستان رسید. موفق به بازگرداندن او به زندگی شدند اما بسرعت در کما فرورفت. از ناحیه سر و ریه ها مورد اصابت قرار گرفته بود. روز پنجشنبه او همچنان در وضعیتی وخیم بود.
وخامت جراحات زین کمتر بود. او بلافاصله به بیمارستان ناصر در خان یونس منتقل شد چون بیمارستان شهداء الاقصی دستگاه اسکنر ندارد. خوشبختانه خونریزی داخلی نداشت، اما شوک وارده باعث شده بود بخش هایی از حافظه اش را از دست بدهد و دندان هایش هم شکسته بود.
بیمارستان لبریز از بیمارانی است که حتی در راهروها هم روی هم انباشته می شوند. واحد مراقبت های ویژه تنها ۵ تخت دارد و پزشکان ناگزیرند مجروحان را غربالگری نموده و اولویت را به جوان ترها بدهند.
یوسف و زین تنها دو نمونه از هزاران کودک غزه هستند. بمباران شده اند چون رفته اند بیسکویت بخرند. هیچ ربطی با حماس نداشته اند. نه «تروریست» و نه یک خطر برای «امنیت اسرائیل» بوده اند.
وضعیت آنها نشانگر نظام سلامت و بهداشت در نوار غزه است. پیش از این جنگ هم، بخاطر تحریم های اسرائیل، نظام سلامت وضعیت چندان مناسبی نداشت و از نظر وسائل و مواد مورد نیاز کمبودهای بسیاری بود. بدیهی است که امروز وضع بدتر هم شده است. هنگامی که اسرائیلی ها حمله می کنند، نخستین هدف آنها بیمارستان است. آنها بیمارستان های الشفا و کمال عدوان در شمال را تخریب کرده اند. آنها هم زیرساخت های دولتی و هم خصوصی را از بین می برند. هدفشان نابود کردن زیرساخت نظام سلامت است. بیمارستان های الشفا، ناصر و نیز بیمارستان اروپائی که در شرق رفح قرار دارد، همه تخریب شده اند. مجروح غالبا به معنی یک مرده است. درمورد همه چیز از جمله لوازم و دارو کمبود وجود دارد.
غیردولتی (ONG) کردن بیمارستان های دولتی
هدف اسرائیل این است که هم شاخه غیرنظامی و هم شاخه نظامی حماس – و در نتیجه خدمات دولتی- را از بین ببرد. از دید آنها، بیمارستان ها توسط حماس اداره می شوند. امروز بیمارستان های صحرایی بسیاری وجود دارد که توسط موسسه های غیردولتی (ONG) بین المللی برپا شده است. این بیمارستان ها عمدتا در مناطقی است که توسط اسرائیل، به ویژه در المواصی، انسان دوستانه معرفی شده است. در خان یونس، دیر البلح، نصیرات و حتی الزوایده هم موسسه های کوچکی وجود دارد.
در بیشتر موارد، مجروحان به این بیمارستان های صحرایی برده می شوند. اگر پسرم به درمان نیاز داشته باشد، او را نه به بیمارستان دولتی بلکه به یکی از این موسسه ها می برم. هنگامی که ابتصام، خواهر همسرم صباح به شدت مجروح شد، او را به بیمارستان کمیته بین المللی صلیب سرخ (CICR) بردند. در آنجا آنها امکانات رادیوگرافی، عمل های جراحی پیچیده و دارو دارند. به علاوه، این موسسه ها توسط ONG هایی اداره می شوند که پزشکان بیمارستان های دولتی فلسطینی را جلب می کنند. من این را هر روز می بینم. پزشکان در این موسسه ها ۳ یا ۴ برابر بیمارستان های دولتی حقوق می گیرند.
وضعیت پزشکان در غزه فاجعه بار است. باید دانست که تنها زمینه های همکاری بین حماس و فتح یعنی حکومت خودگردان فلسطین (AP) در ساحل غربی رود اردن، درمورد آموزش و سلامت است. حتی پس از به قدرت رسیدن حماس در غزه، حکومت خودگردان به تأمین مالی بیمارستان ها و مدارس ادامه داد ولی پزشکان و معلمان دیگری هم توسط حماس استخدام شدند که حقوقشان به طور منظم پرداخت نمی شود. بسیاری از پزشکانی که امکانات داشته اند، غزه را به همراه خانواده خود ترک کرده و از این نسل کشی جان بدر برده اند.
پزشکان دیگر به بیمارستان های خصوصی موسسه های غیردولتی رو می آورند. این کار نه فقط بخاطر حقوق بیشتر، بلکه برای امکاناتی است که برای کار کردن در اختیارشان گذاشته می شود. خدمات دولتی بخش سلامت هم در حال از بین رفتن است. حتی بیمارستان های دولتی تخریب شده یا خسارت دیده توسط اسرائیل را این موسسه های غیر دولتی (ONG) بین المللی بازسازی و اداره می کنند. در آنها بند نافی از مدیریت فلسطینی وجود دارد اما مدیریت واقعی به عهده ONG ها است. من خیلی خوب می دانم که قصد اینها چنگ انداختن بر نظام سلامت فلسطین نیست و به راستی قصد این را دارند که در رفع نیازها بکوشند. اما این موسسه ها وابسته به اسرائیلی ها هستند چون امکانات دارو و بیهوشی را برایشان فراهم می کنند، در حالی که در بیمارستان های دولتی چنین امکاناتی وجود ندارد.
جابجا کردن دولتی با بین المللی
متاسفانه، فکر می کنم که از حالا تا پایان جنگ و حتی پس از آن، بخش دولتی در عرصه سلامت وجود نخواهد داشت. فکر نمی کنم که این بیمارستان های صحرایی موقتی باشند و تصور می کنم که باقی خواهند ماند. به باور من، این امر به عرصه های دیگر، مثل کمک های انسان دوستانه هم تسری خواهد یافت. قصد اسرائیلی ها این است که وزارت خانه های امور اجتماعی، سلامت و بهداشت، آموزش و... را حذف کنند و جای آنها را به ONG هایی بدهند که کار کردن با آنها برایشان آسان تر است.
اسرائیلی ها به حماس و حکومت خودگردان فلسطین (AP) اجازه بازسازی و اداره مدرسه ها را نخواهند داد. بی تردید مدارس فرانسوی، آمریکایی و غیره با مدیریت ONG ها وجود خواهد داشت. همه اینها به صورت «انسان دوستانه» خواهد بود چون حدود ۶۲۰ هزار دانشجو و دانش آموز وجود دارد که برای دومین سال پی درپی از تحصیل بازمانده اند. این مدرسه ها نیز در ابتدا صحرایی خواهند بود و به تدریج همیشگی خواهند شد. بار دیگر تأکید می کنم که شک ندارم که ONG ها قصد سویی ندارند و کارهایی بزرگ انجام می دهند اما اسرائیلی ها از حسن نیت انها استفاده می کنند تا برنامه های خود را اجرا کنند. از نظر اسرائیل، واژه «دولتی» باید از بین رفته و جای خود را به «بین المللی» بدهد و ما به این یا آن صورت توسط نهادهای «بین المللی» اداره شویم. به این ترتیب، دیگر نیازی به دولت یا حکومت خودگردان (AP) وجود نخواهد داشت و آنچه خواهد بود یک دستگاه اداری کوچک است که روابط بین موسسه های غیردولتی (ONG) و اشغالگر را هماهنگ می کند.
به این ترتیب، غزه ناحیه ای خواهد بود که در آن فقط می شود زنده ماند. بازماندگان این نسل کشی، حکومت، دولت و حتی خودگردانی نخواهند داشت. این چیزی است که وقتی که برای دیدن یوسف به بیمارستان رفتم دیدم و حس کردم. من تصمیم پزشکانی که از غزه رفته اند را درک می کنم و از کسانی که تابحال مانده اند تشکر می نمایم. کسانی که کار خود را ترک نکرده و در اینجا مانده اند تا ایثار کنند. اینها به راستی سربازان گمنام هستند. از آنها خیلی حرف زده نمی شود اما کار بزرگی انجام می دهند و به راستی از جان مایه می گذارند. به رغم یک سال جنگ و انبوه مجروحان، عمل های جراحی و کشته شده های روزانه، آنها همچنان سر کار خود هستند. من به اینها احترام می گذارم و از آنها تشکر می کنم. عده ای از این پزشکان، هنگامی که اسرائیلی ها وارد بیمارستان الشفا شدند، بازداشت و برخی از آنها هم کشته شدند. عدنان ال- بورش، جراح و رئیس بخش ارتوپدی این بیمارستان در زندان اسرائیلی ها زیر شکنجه کشته شد. پزشکان دیگری بازداشت ولی بعد به دلیل ارزشمند بودن کارشان آزاد شدند و کار خود را از سر گرفتند. از همه اینها سپاسگزاری می کنم. امیدوارم که بخش دولتی همیشه پایدار بماند و ما بتوانیم زیرساخت ها، چه در آموزش و چه سلامت و بهداشت، را بازسازی کنیم. همچنین، امیدوارم که همیشه فلسطینی هایی باشند که در بخش دولتی کار کنند و یک روز بتوان گفت: «این یک بیمارستان فلسطینی است». سرانجام، امیدوارم که یک روز بتوانیم از این نسل کشی پایان ناپذیر رها شویم.