یادداشت های غزه (۵۳)

«برای توصیف رخدادها، واژه ای جز “غزه کشی” نمی یابم»

رامی ابو جموس یادداشت های روزانه خود را برای «اوریان ۲۱» می نویسد. او که بنیانگذار «غزه پرس» - دفتری که در ترجمه و کارهای دیگر به روزنامه نگاران غربی کمک می کند- است، ناگزیر شده با همسر و پسر دو سال و نیمه اش ولید، آپارتمان خود در شهر غزه را تحت فشار ارتش اسرائیل ترک نماید. پس از پناه بردن به رفح، رامی و خانواده اش مجبور شدند مانند بسیاری از خانواده ها که در این منطقه فقیر و پرجمعیت گیر افتاده بودند، مجددا به تبعید داخلی خود ادامه دهند.. او رویداد های روزانه خود را در این فضا برای انتشار در «اوریان ۲۱» می نویسد:

در این تصویر، کودکی در حال دویدن زیر باران شدید است. او یک کیسه یا پارچه‌ای به سر دارد که به عنوان محافظ استفاده می‌کند و در دستش یک ظرف آب یا شیر می‌گیرد. قطرات باران به شدت به زمین می‌ریزند و محیط اطرافش را همراه با نور و سایه‌های مختلف تحت تأثیر قرار داده‌اند. خیابان کمی خیس است و در پس‌زمینه، خودروهایی دیده می‌شوند که در حال حرکت هستند. جوّ تصویر حس همدلی و مبارزه با شرایط نامساعد را منتقل می‌کند.

پنجشنبه ۲۶ سپتامبر ۲۰۲۴

چند روز است که در غزه، به ویژه در دیر البلح در جنوب، که ما چادر خود را در آن برپا کرده ایم، باران خیلی شدیدی باریده است. پاییز شروع می شود و درپی آن نوبت زمستان می رسد که فصل هایی است که در سرزمین ما باران زیاد می بارد.

در نیمی از روز بارانی سیل آسا بارید و دچار سیل زدگی شدیم. آب از هرسو به «ویلا»ی ما – که نامی است که به چادرمان داده ایم-، سرازیر شد و آشپزخانه و توالت موقتی که کنده ایم را فراگرفت. با این همه، نسبت به دیگران بخت با ما یار بود چون قطعه زمینی که چادر را در آن برپا کرده ایم، مسطح و چادرمان هم تقریبا نو است و ۶ ماه پیش آن را خریده ایم. سیل تمام عیار نبود اما از یک سال پیش تقریبا ۱.۷ میلیون تن زیر چادر و سرپناه زندگی می کنند و آب به این پناهگاه های کهنه و فرسوده در اثر تابش آفتاب و درجه حرارت آسیب زده است.

قیمت یک چادر: ۱۰۰۰ تا ۱۴۰۰ یورو

در محل های زیادی هم موج دریا آب را بالا آورده است. قفس ۲۷ کیلومتر مربعی ای که ارتش اسرائیل ما را در آن روی هم انباشته و آن را «منطقه امن» می نامد، در کنار دریا قرار دارد. بیشتر چادرهایی که در ساحل بوده غرق در امواج بلند دریا شده و بسیاری از جابجا شده ها بی سرپناه مانده اند. وقتی از «سرپناه» حرف می زنم، منظورم چند تکه پلاستیک است که برای یک اتاقک ۳ در ۴ متری ۲۰۰ تا ۲۵۰ یورو خرج برمی دارد. هزینه یک چادر ۴ یا ۵ برابر این رقم می شود و به ۱۰۰۰ تا ۱۴۰۰ یورو می رسد. هیچ کس قادر به پرداخت این پول نیست. معمولا، سرپناه ها باید توسط سازمان ملل متحد یا سازمان های غیردولتی (ONG) داده شود. در آغاز جنگ چنین بود اما برای یک دوره حد اکثر ۶ ماهه تدارک دیده شده بود. پس از این بارش باران من صدها تماس تلفنی از دوستان، آشنایان و همسایه ها داشتم. همه می خواستند بدانند آیا من در این یا آن انجمن کسی را می شناسم که بتوانند از او یک چادر یا سرپناه بگیرند.

این باران تنها آغاز کار بود. در نیمی از یک روز، سیل همه جا را فراگرفت. تصورش را بکنید که در زمستان که هوا سرد است و یک هفته پیاپی در ۲۴ ساعت شبانه روز باران می بارد، چه رخ خواهد داد. تصور کنید که مردم و کودکان چگونه زندگی خواهند کرد!

هنگامی که بارش باران شروع شد، پسرم ولید تعجب کرد. پیشتر، زمانی که هنوز در آپارتمان خود در شهر غزه زندگی می کردیم. باران برای او یک رویداد دلپذیر بود. من او را در آغوش می گرفتم و به بالکن می بردم. چشم اندازی گسترده داشتیم و از گرمای خانه بارش باران در غزه را تماشا می کردیم. او دستش را برای گرفتن قطره های باران دراز می کرد و از این کار غرق شعف و شادی می شد.

این بار برای نخستین بار او به راستی باران را حس کرد. بارانی که خیلی تند بود و من نمی توانستم به او بگویم که در حال غرق شدن در سیل هستیم و او دیگر جایی برای خوابیدن نخواهد داشت چون تشک ها و پتوها هم خیس شده بود. نمی توانستم بگویم که این وضع پایان نمی یابد و همه را مریض می کند و ناگزیر توضیح دادم که در حال بازی و تفریح هستیم و از او در زیر باران فیلم برداری کردم. او جست و خیز کنان می گفت: «بابا، بابا، باران را ببین!» در حالی که من می دانستم که او فردا مریض می شود چون فقط یک شورت و تی شرت به تن داشت. نمی توانستم به ولید توضیح دهم که این هم یک تحقیر و وضعیتی است که کاری از انسان برنمی آید و ناگزیر باید زندگی غرق در آب را تحمل کرد.

هدف این است که همه ما تبدیل به پناهنده شویم

ولید فقط یک نمونه کوچک است. هزاران کودک دیگر سرپناه و جایی که بتوانند زیر آن بسربرند ندارند. هزاران بلکه صدها هزار تن بی سرپناه و غرق در آب، بدون پتو یا هر وسیله دیگری خواهند شد. دیگر سرپناه به نوار غزه وارد نمی شود. مدتی است که اسرائیلی ها ورود کمک های انسان دوستانه به غزه را متوقف کرده اند و سرپناه و چادر بخشی از این کمک ها است. در آغاز جنگ، اسرائیلی ها دنیا را متقاعد کردند که ۱.۲ میلیون چادر در اختیار جابجا شده ها می گذارند. این چیزی جز یک دروغ نبود. تصویر چادر تنها نمادی برای تحقیر و تبدیل ما به پناهنده در سرزمین خودمان بود. و حالا، داشتن چادر به صورت یک امتیاز و رویا برای کسانی در آمده که سرپناهی ندارند. اسرائیلی ها علاوه بر چادر بسیاری از چیزهای دیگر را هم ممنوع کرده اند. ورود همه محصولات بهداشتی و هرآنچه که مربوط به نظافت باشد ممنوع است. آنها حتی ورود کیسه های زباله را هم ممنوع کرده اند. نه تنها می خواهند که ما در خیابان بمانیم، بلکه می خواهند که دربرابر باران هم سرپناه نداشته باشیم. آنچه که در انتظار همه ما است را تصور کنید. در این پاییز و بعد زمستان، همه در خیابان و گِل و لای خواهیم ماند، مریض خواهیم شد و حتی امکان شستن دست هایمان را هم نخواهیم داشت چون صابون نداریم. این یک تحقیر تمام عیار است. من ارتباط آن با هدف اعلام شده این اشغال که «از بین بردن حماس» است را نمی فهمم.

هیچ لباس گرمی ندارم

هدف واقعی اسرائیلی ها چیست ؟ این است که از ما مرده هایی متحرک بسازند. مردمی بدون سرپناه، غذا و وسیله شستشو. می خواهند ما را به دوران قرون وسطی و حتی غارنشینی پس برانند. ما دیگر لباس نداریم، چون ورود لباس هم ممنوع شده است. من فقط یک شلوار دارم که نیمی از آن هم پاره شده و همیشه آن را می پوشم. عصرها، وقتی از کار برمی گردم، آن را می شویم و می گذارم کمی خشک شود. ۳ تی شرت هم دارم که به تناوب آنها را می پوشم. اما، همه اینها لباس های تابستانی است. هوا دارد سرد می شود و من هیچ لباس دیگری ندارم. ولید هم همین طور.

خوشبختانه ما چند پتو داریم. به محض این که ولید می گوید: «بابا، سردم است» پتو را رویش می کشم. این کار را به صورت یک بازی انجام می دهم تا نفهمد پتو به جای لباس های گرمی به کار می رود که توان خریدن آنها را نداریم. برای پیچیدن او در پتو می گویم: «دست ها بالا، توزندانی هستی!».

اما، درحین این بازی من واقعیت را به خوبی می دانم که پسرم سردش است و من نمی توانم لباس برایش تهیه کنم. این درحالی است که من توان خرید لباس حتی به قیمت خیلی گران را دارم اما در بازار چیزی پیدا نمی شود. برای همسرم صباح و فرزندان او هم وضع به همین ترتیب است. آخرین لباس هایی که از خارج دریافت کردیم کهنه و فرسوده شده است. می دانید، لباس های کودکان را باید هرروز شست و از این رو زود کهنه می شود. در نتیجه، هرروز همان لباس ها را می پوشیم که مثل لباس زندانی ها است. این چیزی است که اسرائیلی ها درپی آن هستند. از هرکجا که شروع کنیم، بازهم به همان موضوع یعنی تحقیر می رسیم. من رابطه ممنوعیت واردات لباس با «از بین بردن حماس» را نمی فهمم. دلیل ممنوعیت ورود پوشک بچه را نمی دانم. برای ولید به قیمت های گزاف پوشک می خرم. بسیاری از جابجا شده های دیگر به روش هایی منسوخ رو می آورند و از تی شرت های کهنه و تکه پارچه هایی که بارها شسته می شود استفاده می کنند... به نظر من اسرائیلی ها یک هدف دارند که من آن را بارها تکرار کرده و میکنم و ان تحقیر کردن ما است. می خواهند ما را وادار به زندگی کردن در فلاکت و کثافت کنند.

ما دیگر یک زندگی معمولی نداریم. انجام همه کارها چه از نظر جسمانی و چه از جهت روانی سخت است. سختی ترس، سختی شرایط بهداشت و سلامت، سختی رابطه با انسان ها، زندگی، درخت ها، طبیعت و همه چیز. سعی می کنم واژه ای مناسب برای توصیف رخدادها بیابم و تنها واژه «غزه کشی» است. آنها می خواهند سراسر نوار غزه را از مردم آن ، یا آنچه از آن باقی مانده پاکسازی کنند. بازماندگان این نسل کشی یا این «غزه کشی» می باید تا زمانی که تصمیم به ترک این سرزمین بگیرند و آن را برای اسرائیلی ها بگذارند، تحقیر شوند.