یادداشت های غزه (۹۳)

«اتحادیه اروپا، مادام بوواری است»

رامی ابو جاموس یادداشت های روزانه خود را برای «اوریان ۲۱» می نویسد. او که بنیانگذار «غزه پرس» - دفتری که در ترجمه و کارهای دیگر به روزنامه نگاران غربی کمک می کند- است، ناگزیر شده با همسر و پسر دو سال و نیمه اش ولید، آپارتمان خود در شهر غزه را تحت فشار ارتش اسرائیل ترک نماید. پس از پناه بردن به رفح، رامی و خانواده اش مجبور شدند مانند بسیاری از خانواده ها که در این منطقه فقیر و پرجمعیت گیر افتاده بودند، مجددا به تبعید داخلی خود ادامه دهند.. او رویداد های روزانه خود را در این فضا برای انتشار در «اوریان ۲۱» می نویسد.
رامی برای این گزارش‌های محلی، جایزه مطبوعات نوشتاری و جایزه Ouest-France را در کادر جایزه Bayeux برای خبرنگاران جنگ دریافت کرد. این فضا از ۲۸ فوریه ۲۰۲۴ به او اختصاص یافته است.

مردی با کلاه ایمنی در راهروی ویران یک بیمارستان قدم می‌زند، دیوارها آسیب دیده و کف پر از آوار است.

هفته گذشته باید برای تزریق واکسن رمزی، پسر ۳ ماهه ام می رفتم. شروع به جستجو کردم. شنیدم که در بخش دولتی بهداشت دیگر واکسنی نمانده، بعد یک نفر به من گفت: «شاید در ”اونروا“ داشته باشند. آنها در یکی از مدرسه هایشان یک مرکز واکسیناسیون دارند». پیش از رفتن به آنجا خیلی تردید کردم، چون مثل همه غزه ای ها می دانم که مدرسه های تبدیل شده به مرکز پذیرش جابجا شده ها، هدف ارتش اشغالگر قرار گرفته و هرروز بمباران می شود. اگر هم به خود بگویی: «این مدرسه یک مرکز تزریق واکسن به کودکان است و آن را دیگر بمباران نمی کنند»، نشانه این است که ذهنی متوهم داری.

به هرحال تصمیم گرفتم خطر را پذیرقته و به آنجا بروم. به صباح گفتم: «با سرعت عمل می کنیم، اگر عده زیادی در آنجا بودند برمی گردیم. نباید مدتی طولانی در آنجا ماند. خیلی خطرناک است». درواقع، با رسیدن به آنجا دریافتیم که یک مدرسه قدیمی است که مثل موسسه های دیگر «اونروا» به پناهگاه جابجا شده ها تبدیل شده است. صدها و شاید هزاران تن در همه جا بودند و حتی در محوطه حیاط چادرهایی برپا شده بود. طبقه های همکف و اول پر از مردان، زنان و کودکانی بود که درهم می لولیدند. در همه جا روی بندها رخت آویزان بود. این لباس ها شسته نشده بود چون آب و مواد شوینده وجود ندارد. مردم لباس ها را در هوای گرم روی بند آویزان می کنند تا کمی خشک شود. این همه کاری است که می توانند بکنند.

به بسیاری از کودکان اصلا واکسن زده نشده است

پرسیدم درمانگاه کجا است، گفته شد: «باید به طبقه دوم بروی». در آنجا یک کلاس تبدیل به مطب پزشکی شده بود. بر کاغذی روی در نوشته شده بود که «پزشک عمومی» است. روی در کلاس دیگری هم «داروخانه» نوشته شده بود و افراد زیادی دربرابر آن صف کشیده بودند. اما واکسن؟ گفته شد که «روی پشت بام است». به پشت بام رفتیم که در آن چادر و سرپناه هایی دیده می شد و محل تزریق واکسن هم بود. در انجا هم عده ای صف بسته بودند و این صف تزریق واکسن بود.

می خواستم بدانم آیا انتظار کشیدن به زحمتش می ارزد. مردی که صف را اداره می کرد از من پرسید چه نوع واکسنی می خواهم. گفتم: «برای نوزاد ۳ ماهه». بلافاصله پاسخ داد: «تمام شده است». با این حال با نشان دادن دفترچه واکسیناسیون رمزی از پرستار پرسیدم و او گفت: «متاسفم، تمام شده است، به خود زحمت جستجو نده، در سراسر نوار غزه یافت نمی شود».

درعین حال هم تسکین یافتم و هم مبهوت شده بودم. از این تسکین یافتم که نباید با انتظار کشیدن خطر کشته شدن در یک بمباران را بپذیرم و درعین حال مبهوت بودم که برای کودک نوزاد خود نمی توانم واکسن پیدا کنم. به رمزی تاکنون دو بار در یک هفته و یک ماهگی واکسن تزریق شده است. بسیاری از کودکان از این بخت برخوردار نبوده و هیچ واکسنی به آنها زده نشده است.

کمک انسان دوستانه فقط غذا و آب نیست

بی گمان پسر من نمونه ای از میان صدهاهزار مورد دیگر است: مردمی که از بیماری های مزمن، به ویژه سرطان و بیماری های قلبی و بیماری های دیگر رنج می برند و نیاز به درمان مداوم، دارو و مواد مخصوص دارند. بیمارانی که نیاز به دیالیز منظم دارند و براثر فقدان درمان می میرند. تنها موسسه ای که بخش زنان و زایمان داشت، بیمارستان ترک بود که در راهرو دالان نتساریم واقع شده بود. ارتش اشغالگر آن را تخریب کرد. بیمارستان اروپایی هم می توانست این خدمت را عرضه کند ولی از یک ماه پیش بمباران و عملکرد آن مختل شده است.

درمورد دارو هم وضع به همین ترتیب است. عملا دیگر دارویی در داروخانه های بخش خصوصی یا بخش دولتی یافت نمی شود. مجروحان دیگر نمی توانند درمان شوند. در شمال تقریبا دیگر بیمارستانی وجود ندارد. یکی از آخرین های هنوز درحال کار، بیمارستان العودا، تحت اداره یک انجمن غیرانتفاعی بود که پریروز تخلیه شد. بیمارستان شفا در شهر غزه هم دیگر کار نمی کند و در کنار خرابه های آن یک بیمارستان کوچک صحرایی برپا شده که تنها می تواند به ۱۰ درصد از بیمارانی که در این موسسه بزرگ درمان می شدند، خدمات عرضه کند. مرکز بیمارستانی مهم دیگر، بیارستان باتیست است که با ۲۰ درصد از امکانات معمول خود کار می کند. بیمارستان های صحرایی برپاشده توسط موسسه های غیردولتی هم دچار کمبود مواد و دارو هستند.

کمبود دارو بر ما هم اثر گذارده است. همسرم صباح به بیماری آسم مبتلا است و نیاز به وسیله ای به نام «فاستر» دارد که نایاب شده است. دود تنور سفالی ای که روی آن آشپزی می کند هم مزید بر علت شده، به ویژه که رمزی را نیز شیر می دهد. مارین ولائوویچ، دوست عزیز ما به مدد تماس های خود می توانست «فاستر» را برای ما بفرستد. او دیگر در این دنیا نیست. امیدوارم جایش در بهشت باشد. من همواره با احترام از او یاد می کنم. مارین برای من پرتوی از خورشید بود که هیچ گاه خاموش نخواهد شد.

درحال حاضر، از کمک های انسان دوستانه برای غزه و مراکز توزیع غذای تحت اداره موسسه آمریکایی که در جنوب نوار غزه در حال گسترش است زیاد حرف زده می شود، اما این امر مانع از این نمی شود که ارتش اسرائیل از موقعیت برای جذب غزه ای هایی که به آن نزدیک می شوند استفاده کند. اما، کمک انسان دوستانه فقط غذا و آب نیست.

اروپا و فرانسه اگر به راستی بخواهند کاری بکنند، می توانند

اما، با گفتن همه این حرف ها، ناگفته نماند که وضعیت غزه محدود به موضوع انسان دوستانه نبوده و یک مشکل سیاسی است. از ۲ یا ۳ هفته پیش، صداهایی درباره تغییر گفتمان رهبران کشورهای اروپایی به گوش می خورد. نمی دانم آیا آنها سرانجام بیدار شده و متوجه آنچه که به طور کلی در غزه و فلسطین می گذرد شده اند یا نه. به هرحال، مواضع و به تبع آن گفتار و واژگان آنها هم تغییر می یابد. هنوز درباره نسل کشی چیزی گفته نمی شود، اما کلمات جدیدی مثل «غیرقابل قبول» شنیده می شود.

آیا ۲۰ ماه جنگ لازم بوده تا آنها بیدار شوند؟ آنها مرا به یاد رمان مادام بوواری می اندازند که در دوران دبیرستان مطالعه کرده بودم. خاطره ای گنگ از آن دارم اما تحت تأثیر داستان این زن مرفه شهرستانی قرار گرفتم که در دنیایی خیالی بسر می برد و سرانجام با واقعیتی روبرو می شد که هیچ کنترلی بر آن نداشت. اتحادیه اروپا یک مادام بوواری است، اما در نهایت هیچ وقت برای انتقاد از نسل کشی خیلی دیر نیست.

در رسانه های فرانسه هم تغییری می بینم. آنها بیش از پیش درباره غزه حرف می زنند. از خود می پرسم آیا رسانه ها منتظر چراغ سبز دولت ها هستند یا برعکس، خود آنها هستند که بر دولت ها اِعمال نفوذ می کنند؟ به هرحال، امروز گرایش به حرف زدن درباره غزه زیاد شده و این امر مورد علاقه من است. چنان که پی یر- امانوئل باره، طنز پرداز در رادیو نووا که هنگامی که ارتباط برقرار است به آن گوش می کنم می گوید: «امروز گیوم موریس به رادیو نووا نخواهد آمد» (۱). البته این کافی نیست.

اگر اروپا و فرانسه به راستی بخواهند کاری بکنند، می توانند. حتی مادام بوواری هم اگر می پذیرفت که لباس های زیبایش در برخورد با واقعیت ها کثیف شود، می توانست کاری بکند. این به منزله برنده شدن نیست. برای اِعمال مجازات ها لازم است که در کمیسیون اروپا اتفاق نظر ایجاد شود و این زمان می برد. باید یک موضع متحد اروپایی به وجود آید. باید، باید، باید... و گویی برحسب تصادف، هنگامی که حرف بر سر فلسطین است، به زمان زیادی نیاز است. درحالی که برای اوکراین، این کار بیش از ۳ یا ۴ روز زمان نمی برد. اما، در سطح دوجانبه بدون رجوع به کمیسیون اروپایی می توان کارهای زیادی انجام داد. به عنوان نمونه، می توان سفیر خود را فراخواند یا سفیر اسرائیل را اخراج کرد. به علاوه، تعدادی از کشورهای اروپایی قبلا اعلام کرده اند که حکومت فلسطین را به رسمیت می شناسند و اسپانیا یک قرارداد فروش اسلحه به اسرائیل را لغو کرده است.

چرا می توان اسرائیل را به گرسنگی دادن به ما متهم کرد، اما نمی توان آن را به ارتکاب نسل کشی متهم نمود؟

اما، تکرار می کنم که این فقط یک بحران انسانی نیست. ما کبوتران در قفسی نیستیم که فقط باید به آنها دانه داده شود. علیه قحطی کارهایی انجام می شود، ولی شکنجه، کشتار و سلاخی ها چنان صورت می گیرد که گویی عادی است. چرا می توان اسرائیل را به گرسنگی دادن به ما متهم کرد، اما نمی توان آن را به ارتکاب نسل کشی متهم نمود؟ من نمی دانم که سیاستمداران چرا نسبت به این واژه حساسیت دارند. قبلا در تاریخ موارد زیادی از نسل کشی وجود داشته و این واژه مختص یک ملت خاص نیست.

ما از سال ۱۹۴۸ کشتار می شویم و تحت اشغال هستیم و این امروز هم در غزه ادامه دارد. در کرانه باختری رود اردن وضع بدتر هم هست چون اسرائیل دارد کم کم آن را به خود ملحق می کند. هنگامی که فلسطینی ها به خواست محو اسرائیل متهم می شوند، مثل آن است که گربه ها متهم شوند که می خواهند همه شیرهای درنده را از بین ببرند. هیچ کس نمی خواهد به این توجه کند که این شیرهای درنده هستند که نه تنها می خواهند گربه ها را از بین ببرند، بلکه می خواهند آنها را از سرزمین کوچک خود نیز بیرون کنند.

موضوع فقط همین نیست. اسرائیلی ها نه تنها می خواهند سرزمین خود را تا اردن گسترش دهند، بلکه خواهان توسعه آن تا رود فرات هم هستند. آنها دیگر این را پنهان هم نمی کنند، در نشانه ها و نقشه های خود هم می آورند و کسی هم نمی گوید که این نوع گفتمان مصداق تروریسم و غیرقابل قبول است. این درحالی است که مایی که می خواهیم در سرزمین اشغال شده خود آزاد زندگی کنیم، تروریست خوانده می شویم.

درست است که ما درحال مردن از گرسنگی هستیم، اما بمباران و گلوله ها نیز ما را می کشد. به این اشغالگری پایان داده، فلسطین را آزاد نموده و راه حل دو حکومت را بپذیرید. هنگامی که توافق تقسیم سرزمین فلسطین مطرح شد، همه اسرائیل را به رسمیت شناختند اما درمورد فلسطین چنین نشد و دنیا وجود یک حکومت بدون مرز را پذیرفت. چه کسی می تواند بگوید که مرزهای اسرائیل در کجا است؟ قوانین بین المللی؟ سازمان ملل متحد؟ اتحادیه اروپا؟ یا حتی خود اسرائیلی ها؟ شما زیاد حرف می زنید اما فقط چیزهایی را می گویید که به سودتان باشد. هیچ کس از عدالت و انصاف حرف نمی زند.

۱- گیوم موریس، که به دلیل شوخی در مورد «پوست ختنه‌گاه نتانیاهو» از فرانس اینتر اخراج شد، اکنون در این ایستگاه رادیویی مستقل مشغول به کار است.