«روحت را در دست گیر و برو» – صدای غزه

اکران سراسری فیلم در فرانسه: ۲۴ سپتامبر ۲۰۲۵ · بهار ۲۰۲۵، بخش سینمای مستقل جشنوارهٔ کن، Association du cinéma indépendant pour sa diffusion (ACID) اثری ویژه و منحصر به فرد از نظر قدرت تاثیرگذاری را به نمایش گذاشت. «روحت را در دستگیر و برو» ساختهٔ سینماگر ایرانی-فرانسوی، سپیده فارسی، سرشار از تصاویر غزه است. دیدار با کارگردان در پاریس.
دیدار با سپیده فارسی

تازه‌ترین فیلم سپیده فارسی پژواک صدای غزه است. حضور غزه در اثر، زادهٔ پیوندی صمیمی است که او با فاطمه حسونه، عکاس‌ـخبرنگار ۲۴ سالهٔ فلسطینی، برقرار کرده بود. نزدیک به یک سال، فاطمه محاصرهٔ شهرش را فیلم‌برداری کرد، زندگی روزانه‌اش را ثبت نمود و با وجود اینترنت ۲G ناپایدار و ارتباطاتی که اسرائیل مدام قطع می‌کرد، تصاویر، ویدیوها و روایت‌هایش را برای سپیده می‌فرستاد.از ۲۴ آوریل ۲۰۲۴ تا ۱۶ آوریل ۲۰۲۵، این دو بی‌وقفه در تبادل پیام بودند، با ویدیوها و پیام‌های صوتی و عکس‌ها، با تکه‌هایی از زندگی؛ رشته‌ای نازک که ناگهان گسست، آنگاه که موشک‌های اسرائیلی فاطمه و چند تن از اعضای خانواده‌اش را کشتند. از آن پس، مکالمات کوتاه و پراکنده با نزدیکان فاطمه حتی اگر به چند واژه محدود می‌شد، صدای او را در میان هیاهوی جنگ زنده نگاه می‌داشت.

سپیده فارسی می‌گوید: «فیلم را از آوریل ۲۰۲۴ آغاز کردم. در سفر بودم برای نمایش انیمیشن پری دریایی که دربارهٔ جنگ ایران و عراق ساختم، که حملات حماس در ۷ اکتبر رخ داد و در پی آن اسرائیل پاسخی سریع و گسترده داد؛ پاسخی که به‌سرعت از چارچوب دفاع مشروع فراتر رفت. همان‌جا حس کردم باید بفهمم در خاورمیانه چه می‌گذرد.» او تأکید می‌کند که این تصمیم تنها از روی کنجکاوی نبود: «من نیمی از جنگ ایران‌ـ‌عراق (۱۹۸۰ تا ۱۹۸۸) را در ایران زیسته‌ام. از هول و هراس جنگ آگاهم و می‌دانم که جنگ نه در تاریخی مشخص آغاز می‌شود و نه در تاریخی معلوم پایان می‌یابد.»

این پروژه همچنین از دل یک سرخوردگی سر برآورد: غیبت صدای فلسطینیان در رسانه‌های بزرگ.

«در همه‌جا تنها دیدگاه‌های اتحادیهٔ اروپا، ایالات متحده، قطر و اسرائیل شنیده می‌شد. صدای فلسطینی غایب بود، همان‌گونه که صدای ایرانیان نیز همواره از روایتهای غالب رسانه‌ها حذف می‌شود. من به‌عنوان یک ایرانی می‌دانم خاموش‌کردن صدا یعنی چه. همین اندیشه ذهنم را تسخیر کرد. می‌خواستم این صدا را زنده نگه دارم و به گوش برسانم.»

سپیده فارسی در آغاز می‌خواست از گذرگاه رفح، از سوی مصر، وارد غزه شود؛ اما گذرگاه بسته بود. در آن زمان، تنها شمار اندکی از فلسطینیان می‌توانستند با پرداخت هشت هزار دلار به ازای هر نفر از غزه خارج شوند. چون دسترسی مستقیم به غزه ناممکن بود، او راهی قاهره شد تا در میان پناهندگان فلسطینی، روایت‌های آنان را بشنود و گرد آورد.

در این بستر بود که او را با فاطمه حسونه، دختری از شمال غزه، آشنا کردند. دیداری که هر چند از راه دوربود، اما پیوندی ژرف و بی‌درنگ شکل گرفت. «او زندگی روزانه‌اش را برایم روایت می‌کرد، تصاویر و ویدیوها و داستان‌هایش را می‌فرستاد. خیلی زود دل‌بستهٔ یکدیگر شدیم. شوق دیدار بر صفحهٔ کوچک، برای هر دوی ما بی‌اندازه بود.» فیلم‌برداری از ۲۴ آوریل ۲۰۲۴ آغاز شد، بر بستری لرزان از اینترنت 2G که بارها به‌دست اسرائیل قطع می‌شد. و آنگاه، در ۱۶ آوریل ۲۰۲۵، همه‌چیز خاموش شد. سپیده خبر مرگ فاطمه را شنید. او بر آن شد که تسلیم اندوه نگردد. در فیلم، این واقعه تنها در قالب جمله‌ای سپید بر زمینه‌ای سیاه و بی‌هیچ موسیقی نمودار می‌شود. این غیبت است که همه‌چیز را می‌گوید. فیلم به یادمانی زنده بدل شد.

فیلم‌برداری از یک پیوند

ابزار کار، حداقلی است، اما نیرویی نادری در خود دارد. گفت‌وگوهای ویدیویی میان سپیده و فاطمه، جوهر خام روایت‌اند. قطع برق‌ها، تصاویر پیکسلی، صدای اعلان‌ها و سکوت‌های مکالمه، جزئی جدانشدنی از ساختار داستان می‌شود. عکس‌های فاطمه عصارهٔ زندگی در محاصره را به نمایش می‌گذارد: کودکانی که در ویرانه‌ها بازی می‌کنند، آیین‌های تدفین فی البداهه، جابه‌جایی خانواده‌های فلسطینی، اشیای ناچیز که همچون گنج پاس داشته می‌شود. روزی، بیرون از قاب دوربین، فاطمه موهایش را برای سپیده آشکار می‌کند؛ حرکتی صمیمانه و منحصراً برای او. آن لحظهٔ خاموش و نامرئی برای تماشاگران، به‌سان رازی مشترک باقی می‌ماند، نشانی از اعتمادی عمیق. رویکرد فیلم از نمایش‌های پرزرق‌وبرق می‌گریزد و به زمان ممتد، به حضوری شکننده و به نّفّس مجال می‌دهد. هر سکوت معنایی تازه می‌آفریند؛ هر قطع ارتباط یادآور شکنندگیِ پیوندها و عظمت هولناک رنجی است که در میانه‌اش زنی را بازمی‌شناسیم. آرامش او، وقارش، نور چهره و تبسم فروتنانه‌اش عمیقا درک می‌شود. او عددی در آماری بی‌روح نیست، انسانی است کامل و یکتا.

کارگردانی فیلم در گفت‌وگویی سرسخت، در شکیبایی سکوت‌ها و در صرفه‌جویی تصویرها شکوفا می‌شود. موسیقی، تدوین و فیلم‌برداری در هم می‌آمیزد و نوعی از گریز کند، تکرارشونده و سماجت‌بار پدید می‌آورد. تماشاگر با این احساس بازمی‌گردد که چیزی فراتر از تصویرها را لمس کرده است. پیوندی شکننده، اما حیاتی.

PUT YOUR SOUL ON YOUR HAND AND WALK de Sepideh Farsi - Bande-annonce - YouTube

علیه فراموشی

از همان آغاز گفتگوها، سپیده فارسی و فاطمه حسونه واژه‌ای را به کار بردند که بسیاری از به زبان آوردن آن پرهیز می‌کردند: «نسل‌کشی». سپیده فارسی می گوید: «امروز خیلی ها این واژه را بکار می برند، اما استفاده از آن برای ما از همان ابتدا بدیهی بود». در فضایی سرشار از تبلیغات رسانه ای، این انتخاب زودهنگام رنگ یک حرکت سیاسی پر توان را برخود گرفت.

«از آن زمان اوضاع وخیم‌تر هم شده است: قحطی در غزه، الحاق تدریجی کرانهٔ باختری، ریشه‌کن‌کردن ۱۸ هزار درخت زیتون توسط ارتش اسرائیل برای محو هویت فلسطینی، پیشروی همزمان ارتش اسرائیل در شهرک‌ها به شکل غیرقانونی و اکنون اسرائیل حملاتش را به چند کشور گسترش داده است، لبنان، سوریه، یمن، ایران، قطر و حتی عراق.»

در جریان گفت‌وگو، بحث از محدودهٔ صرفاً سینمایی فراتر می‌رود و به ابعاد سیاسی مناقشه و بازتاب‌های آن در ایران کشیده می‌شود. سپیده فارسی توضیح می‌دهد که در ایران، ابراز همبستگی با مردم فلسطین همچنان دشوار است، زیرا بسیاری بیم آن دارند که این حمایت توسط حکومت مصادره شود. بااین‌حال، هر روز صداهای بیشتری به محکوم‌کردن اسرائیل برمی‌خیزند؛ هرچند گروهی از ایرانیان، به‌ویژه در میان دیاسپورا، از اسرائیل دفاع کرده و حتی با پرچم‌های این کشور به خیابان می‌آیند. با وجود این، صداهای مستقل نیز حضور دارند و فیلم مورد بحث را می‌توان در همین فضای بدیل جای داد. سپیده فارسی در این زمینه از ترانه علیدوستی یاد می‌کند؛ بازیگری که از معدود چهره‌های سینمایی داخل ایران بود که بیانیهٔ «هنرمندان برای فاطمه» را امضا کرد تا سکوت غالب سینمای ایران در برابر نسل‌کشی اسرائیل را بشکند؛ اقدامی که فارسی آن را «یگانه و شاخص» می‌خواند.

دربارهٔ تهدید از سرگیری خصومت‌ها علیه ایران، سپیده فارسی تأکید می‌کند که آغازگر جنگ ۱۳ ژوئن ایران نبود؛ جنگی دوازده‌روزه که اسرائیل با ابتکار عمل نظامی و پشتیبانی ایالات متحده و چند قدرت اروپایی به راه انداخت. او یادآور می‌شود که همین قدرت‌ها به نام دفاع از دموکراسی سخن می‌گویند، حال آن‌که از کشوری حمایت می‌کنند که هرگز به معاهدهٔ منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای (ان‌پی‌تی) نپیوسته است، در حالی‌که ایران عضو آن است. او سپس تاریخ نزدیک در افغانستان، عراق و لیبی را به خاطر می‌آورد - در لیبی با حمایت مستقیم فرانسه - و یادآوری می‌کند که هیچ‌یک از این مداخلات ثمری جز ویرانی در پی نداشت و دموکراسی را به همراه نیاورد. به باور او، جنگ دوازده‌روزه نه‌تنها سرکوب رژیم ایران علیه مخالفان را سنگین‌تر کرده، بلکه اخراج‌های گسترده و غیرانسانی هزاران پناهجوی افغانستانی را نیز شدت بخشیده و مردم ایران را در تنگنایی جان‌فرسا میان تحریم‌ها، تهدید جنگ و حکومتی که همچنان مطالباتشان را فرو می‌نشاند، گرفتار ساخته است.

فارسی بر این باور است که حقوق بین‌الملل، به‌ویژه در غزه، به‌کلی لگدمال شده و باید رعایت شود، چرا که این مداخلات پیمان‌های جهانی را سست و سازمان ملل را بی‌اعتبار می‌سازد. او یادآور می‌شود که در برابر جنگ‌ها و خشونت‌های دولتی، دفاع از حقوق بین‌الملل ضرورتی مطلق و یگانه امکان برای پاسداری از صلح در جهان است.

اکران جهانی فیلم

این نگاه سیاسی بر اثرگذاری فیلم او می‌افزاید؛ فیلمی که اکنون در کشورهای گوناگون روی پرده می‌رود. پس از آن‌که در جشنوارهٔ کن با استقبال پرشور روبه‌رو شد، از ۲۲ اوت ۲۰۲۵ سینماهای بریتانیا را درنوردید و سپس از ۴ سپتامبر در هلند به نمایش در آمد وموفقیتی چشمگیر یافت، «روحت را در دست گیر و برو» از ۲۴ سپتامبر ۲۰۲۵ در سینماهای فرانسه اکران می شود. پانزده کشور دیگر نیز تعهد به نمایش آن داده‌اند. سپیده فارسی خستگی‌ناپذیر در پی آن است که صدای فاطمه را به گوش ‌جهانیان برساند: در تاریکی سالن‌های سینما، در گفت‌وگوهای عمومی، از خلال مقاله‌ها و دیدارها. او می‌خواهد فاطمه همچنان دیوارها را درنوردد، در میان سکوت‌ها سُر بخورد و در ژرفای تاریک‌ترین شب‌ها بارقه‌ای از امید به زیستن را بیدار کند. برای سپیده فارسی، زندگی انسان‌ها در اعداد خلاصه نمی‌شود. «مهم این است که پیام او زنده بماند. ما فاطمه را از دست دادیم؛ اما صدایش را نه.» آن شجاعت در میان جنایت‌های غیرانسانی پیرامونش نباید به فراموشی سپرده شود، همان‌گونه که عشق به زیستن که هنوز برمی‌انگیزد.

هنگامی که سپیده فارسی را ترک کردم، پژواک ابیاتی از دهخدا، شاعر آغاز سدهٔ بیستم ایران، در ذهنم زنده شد. نفَس آن اشعار، برخاسته از زمانی دیگر، به نظرم پاسخی بود به نفَس فاطمه، به استقامتش و به صدایی که هنوز دیوارها را درمی‌نوردد. این سطرها، برگرفته از «مرغ سحر»، همان نوید سپیده‌دمی را داشتند که او در دل شب می‌دمید :

ای مرغ سحر! چو این شب تار
بگذاشت ز سر سیاهکاری
وز نفحه‌ی روح‌بخش اسحار
رفت از سر خفتگان خماری
بگشود گره ز زلف زرتار
محبوبه‌ی نیلگون عماری
یزدان به کمال شد پدیدار
و اهریمن زشت‌خو حصاری
یادآر ز شمع مرده یادآر