تجزیه و تحلیل

در شرق سوریه، قبایل به کانون قدرت باز می گردند

قبایل با قدرت به عرصه سوریه باز می گردند و این درحالی است که دیگر دست اندرکاران جنگ تضعیف شده اند. درواقع، ساختار های قبیله ای امکان کنترل مردم را به وجود آورده است. در «تشکیلات اداره خودمختار شمال و شرق سوریه» (AANES)، اکنون رهبران قبایل حضوری همه جانبه دارند و این امر بدون بروز مشکلات نیست.

در این تصویر، یک فرد در حالتی نزدیک به دوربین قرار دارد. او کلاهی بر سر دارد و چهره‌اش جزئیاتی را نشان می‌دهد که به او ظاهری خاص می‌دهد. لباسش نیز شامل یک روپوش است که الگوهای خاصی دارد. در پس‌زمینه، افرادی دیگر نیز دیده می‌شوند. جو تصویر احتمالاً جدی و نظامی است.

به نقش خاص قبایل در جنگ سوریه خیلی کم پرداخته شده است. از نظر ایدئولوژیک، از دید بیشتر بازیگران جنگ، اعم از ملی گرایان عرب، اسلامی های جهادگرای شورشی یا شاخه های سوری حزب کارگران کرد ترکیه (PKK) (۱) قبیله گرایی به عنوان مانعی در راه اجرای برنامه های اجتماعی تلقی می شود. با این حال، در شرایط از هم پاشیدن نهادهای حکومتی و وجود رقابت بین گروه های مسلح، قبایل به صورت ابزاری اساسی برای تجهیز و کنترل مردم درآمده اند.

برای درک این که ساختار قبیله ای چگونه دستخوش تغییر شده، مورد استفاده قرار گرفته و نقشی کلیدی در تحول جنگ ایفا کرده، منطقه دره فرات به نحوی خاص نمونه ای روشن است. مبارزه علیه بازیگران شورشی، سپس تا امروز، رودررویی ها و مبارزات کسب نفوذ بین «سازمان حکومت اسلامی» (داعش)، نیروهای کرد، حکومت سوریه و شبه نظامیان تحت حمایت ترکیه، قبیله گرایی را در کانون بازی قرا داده است.

[حزب] بعث، سازنده قبیله گرایی بدون رییس

در زمانی که جنبش انقلابی در سوریه شکل گرفت، سلسله مراتب قبیله ای، براثر چندین دهه سیاست حزب بعث درهم شکسته و تضعیف شده بود.

ساختار قبایل خاور نزدیک مانند عروسک های روسی تو در تو و اتحادی از قبایل بزرگ متشکل از قبیله ها، شاخه ها و خاندان ها است. به این ترتیب، در رقه، اکثریت مردم از قبیله بوشعبان هستند که خود به قبایل متعدد که مهم ترین آنها افدلا است تقسیم می شوند. این قبیله نیز خود به ۶ شاخه تقسیم می شود که یک شاخه هفتم نیز اخیرا به آن افزوده شده است. سلسله مراتب قبیله ای ساختاری پیچیده از مشایخ قبیله ای شامل روسا (شیخ ها) دارد. این مشایخ قبیله ای از برخی از خانواده ها (بیت المشایخ) هستند که ساختاری پیچیده دارد که خالی از وجود رقابت بین خانواده ها برای رسیدن به ریاست قبیله نیست.

به قدرت رسیدن حزب بعث باعث تخریب قدرت سلسله مراتب سنتی در سطوح مختلف شد: اصلاحات ارضی روسای قبایل را از امتیاز زمین دار بزرگ بودن محروم کرد و برقراری یک قدرت امنیتی قوی، درگیری های بین قبیله ای و فرهنگ جنگجویی قبیله ای را متوقف نمود. سرانجام، بهره گیری از حمایت اعضای قبیله باعث ایجاد رقابت داخلی برای ریاست هر قبیله شد.

در آستانه قیام مردمی در سال ۲۰۱۱، منظر قبیله ای سوریه نشان دهنده قدرتمندی قبیله ها ولی سلسله مراتب آن درهم شکسته و از نیروی بسیج کمتری برخوردار بود. به این ترتیب، خانواده های شیخ ها در سطوح مختلف بیش از آن که نماینده اقتدار سیاسی یا اقتصادی باشند، جنبه حیثیتی و اقتدار اخلاقی داشتند. با آن که روسای اصلی قبایل سنتی از سِمت هایی دارای منزلت (سفیر، نماینده در مجلس دمشق) برخوردار بودند، ولی این سِمت ها بیشتر افتخاری و اعطایی و شخصی بود. در عوض، حکومت برای سِمت های اداری و امنیتی (دارای قدرت محسوس بیشتر) از شیخ های قبایل درجه دو استفاده می کرد و با این کار تنشی بین رهبری سنتی و رهبری ناشی از تعلق به حزب بعث ایجاد می کرد.

در سال ۲۰۱۱، حکومت سوریه خیلی به ندرت توانست برای برهم زدن بسیج مردمی یا سرکوب اعتراضات روی شبکه قبیله ای حساب کند. بسیج نیرومند مردم در برخی از مناطق قبیله ای، از درعا در جنوب تا دیر الزور و مناطق روستایی حمص و حلب انجام شد و این به رغم مداخله روسای قبایل نزدیک به حکومت بود که تضعیف شده بودند.

بازی داعش

در حالی که قیام داخلی سال ۲۰۱۱ به جنگ داخلی تبدیل می شد، پیدایش گروه های وابسته به نیروهای مسلح شورشی، که در بین خود نیز در کشمکش بودند، رقابت های قبیله ای پیشین را احیاء کرد. در درجه اول، شورش مسلحانه که به صورتی کاملا منطقه ای شکل گرفته بود، به تشکیل شبه نظامیان کم و بیش وابسته به «ارتش آزاد سوریه» (ASL) منجر شد. از راه رسیدن گروه های قدرتمند خارجی ای که پایگاه اجتماعی مستحکمی نداشتند (احرار الشام، جبهه النصره، داعش) تعادل قبیله ای در شرق کشور را برهم زد.

بی تردید، افشاگرانه ترین مورد این پدیده، پیروزی داعش دربرابر نیروهای شورشی در استان دیرالزور بود. این امر بیش از آن که یک تصرف ساده سرزمینی باشد، می تواند تاحدی توضیح گر درک دقیقی باشد که داعش از رقابت های قبیله ای داشت. تا تابستان سال ۲۰۱۴، استان دیرالزور در دست گروه های مختلف شورشی بود و داعش نمی توانست در آن جای پا محکم کند. قبایل مختلفی که داعش کوشید با آنها اتحاد برقرار کند تن به این کار ندادند. اما زمانی که رقیب آن، جبهه النصره کوشید که بر دیگر گروه های شورشی غلبه یابد، و این کار را منحصرا با اتکاء به یک قبیله شهر شوهیل انجام داد، بسیاری از قبیله های رقیب احساس خطر کرده و به اتحاد – یا گفتگو درباره بی طرفی- با داعش پرداختند.

داعش به نوبه خود، کوشید که در دام قبیله گرایی نیفتد. اعم از دیرالزور یا قبیله های بوخیر و بریِج، که به آن امکان داده بود در رقه مستقر شود، داعش توانست از قبیله های به حاشیه رانده شده بخاطر شورش، استفاده نموده و درعین حال مانع از آن شود که آنها نیرویی سازمان یافته تشکیل دهند. زمانی که ناحیه تصرف شد، داعش ترتیبی داد که قبایلی که با حمایت آنها به قدرت رسیده بود نتوانند از موقعیت خود در دستگاه امنیتی سازمان به نفع امور قبیله ای بهره ببرند. داعش با آن که با برخی از شیخ های قبیله ها مشورت می کرد، به ندرت آنها را در تصمیم گیری ها مشارکت می داد.

راهبرد حزب کارگران کرد ترکیه (PKK)

تصرف دره فرات توسط «نیروهای دموکراتیک سوریه» (FDS) (۲) در چهارچوب جنگ علیه داعش این جنبش کرد را با مشکل الزام به بسیج گروه های عرب برای کنترل و آرام نگهداشتن مردم منطقه ای که با حضور آن مخالف بودند رودررو کرد. کردها ناگزیر شدند که با مهارت با محیط قبیله ای بازی کنند. آنها در عین حال هم روی برخی از قبایل مخالف حضور داعش و هم تکیه بر قبایلی که به نظر می رسید متحدان اصلی آن باشند حساب کردند. جذب اینها به نظام امنیتی کردها موجب اجتناب از اقدامات انتقامجویی جمعی و ایجاد چرخه ای از قطب بندی شد که زمینه ای بود که داعش می توانست در آن عضو گیری کند.

زمانی که «نیروهای دموکراتیک سوریه» (FDS) رقه را در سال ۲۰۱۷ از دست داعش گرفت، تعداد زیادی از اعضای قبیله بریِج را در نیروهای خود جذب کرد که بخش مهمی از نیروهای محلی را تشکیل می دادند. جنگجویان بریِج با نیروهای داعش در کشتار شبه نظامی های کرد (از جمله زنان و کودکان) در کوبانی در ژوئن ۲۰۱۵ شرکت کرده بودند و این امر عمیقا در ضمیر مردم زنده مانده است.

هنگام کارزار نظامی دیرالزور (۲۰۱۹)، که درگیری های قبیله ای بسیار خشن تر و پیچیده تر از رقه بود، هدف نیروهای کرد به خدمت گرفتن جنگجویان عرب مخالف داعش و درعین حال اجتناب از امکان بروز یک جنگ قبیله ای بود. به این ترتیب، «نیروهای دموکراتیک سوریه» (FDS) عضو قبیله رقیبِ بوخیر را به سمت ریاست شورای نظامی منصوب کردند که به نظر می آمد تاحد زیادی مورد حمایت داعش بوده است. نیروهای کرد، با اتکای همزمان به قبیله های شایتات و بوخیر توانستند جلوی اقدام به انتقامجویی های جمعی شایتات علیه بوخیر را بگیرند.

نقش قبایل در اداره و ثبات منطقه

بین سال های ۲۰۱۶ و ۲۰۱۹، نیروهای کرد توانستند، بدون آن که به رغم نداشتن پایگاه اجتماعی با مخالفت های بزرگی روبرو شوند، بر داعش غلبه نموده و بخش مهمی از دره فرات را تصرف کنند.

در چنین زمینه ای، نیروهای کرد اساسا بر شیخ های قبیله ها متکی هستند. این شیخ ها در شوراهای مدنی که بیشتر در زمان آزاد سازی سرزمین های عربی ایجاد شده و نیز در نهادهای امنیتی ای حضور دارند که روسای قبیله ها در آنها ضامن آن هستند که قبیله هایشان دربرابر امکان بازگشت، خروج از زندان، عضو و حتی جذب شدن در ساختارهای غیرنظامی و نظامی «نیروهای دموکراتیک سوریه» (FDS) با آن همکاری کنند.

با این همه، «نیروهای دموکراتیک سوریه» در قطب بندی قبیله ای دیرالزور به دام افتاده اند. در یک مورد FDS به زحمت توانست دربرابر قبیله گرایی در نهادهای غیرنظامی و نظامی خود مقاومت کند و این کار با پذیرش این خطر انجام شد که برخی از خاندان ها به قدرت برتر دست یافتند و برخی دیگر بخاطر مخالفت با این نهادها از قدرت بی بهره ماندند. قبیله بقره (غرب دیرالزور) بیش از حد لازم در نهادهای غیرنظای منطقه حضور دارد، درحالی که قبیله بوخیر (در شمال) و شایتات (در شرق) در نهادهای نظامی و امنیتی دست بالا را دارند. منطقه موسوم به «وسط» که در میان این ۳ ناحیه قبیله ای قرار دارد، با فاصله زیاد خطرناک ترین منطقه شمال شرق سوریه است (۳). کردها عملا در آن پایگاه محلی ندارند و نمی توانند هسته های داعش را ازبین ببرند. البته، قطب بندی قبیله ای به تنهایی توضیح گر بی ثباتی این منطقه نیست، اما سلطه قبایل رقیب بر منطقه «وسط» در آن نقشی بزرگ دارد.

شیخ های فن سالار

محدودیت های راهبرد قبیله ای «نیروهای دموکراتیک سوریه»، در ساخت نهادهای مدنی نیز به چشم می خورد. شخصیت های قبیله ای درجه ۱ و ۲ به این باور رسیده اند که باید در اداره امور محل مشارکت نموده و نقش راهنمای کردها در مناطق عرب و قبیله نشین که بکر و دست نخورده باقی مانده را بازی کنند. انتخاب شیخ های قبایل مهم نقش اطمینان بخشیدن و جلب کردن قبیله های دیگر را دارد، درحالی که در میان مشایخ قبیله ای افرادی دانش آموخته و قادر به تصدی مشاغل مدیریتی یا «شیخ های فن سالار» وجود دارند. کردها با مهارت بین قبایل تعادل ایجاد نموده و دوره های ریاست چرخشی ایجاد می کنند. آنها همچنین با دادن سِمت های رسمی کم اهمیت به افراد حس نمایندگی شدن را می دهند، بدون آن که در اداره دولت نقش داشته باشند.

این امر موجب می شود که به ظاهر حس نمایندگی شدن در محل وجود داشته باشد، بدون آن که این نماینده ها نقشی در اِعمال قدرت داشته باشند. شیخ های قبایل به غیرسیاسی بودن و تفرقه داشتن شهرت دارند و در رقابت های سیاسی خطری محسوب نمی شوند. درواقع، نهادهای اداره محلی همواره تحت سرپرستی مشاوران سیاسی کردها است و این امر در میان نخبگان سیاسی قبایل و نیز فن سالاران آنها ایجاد حس محرومیت و بی تعهدی فزاینده می کند.

در عین حال، زیاد شدن تعداد شخصیت های قبیله ای نه چندان مهم از نظر نظام قبیله ای، موجب پیدایش «شیخ هایی» فرصت طلب و نه چندان قدرتمند شده که به عدم شفافیت و چند دستگی در سلسله مراتب قبیله ای می افزایند. اگر قصد کاستن از خطر تبدیل شدن قبیله های مهم به نیروئی ضد قدرت بود ، با میدان دادن به چند دستگی و ایجاد رقابت داخلی بین آنها (چنان که پیشتر حکومت سوریه می کرد)، نتیجه به دست آمده ایجاد فاصله بین شخصیت هایی است که هنوز مهم محسوب می شوند و کسانی که دانش آموخته و حرفه ای تر هستند، و در شکل گیری شوراهای مدنی نقش داشته اند .

ازبین رفتن حلقه های امنیتی

بنابراین، در دفاتر «تشکیلات خودمختار شمال و شرق سوریه» (AANES) (۴) تناقضی مشاهده می شود. از یک سو، حضور همه جانبه رهبران قبایل، در عرصه هایی دیده می شود که پیشتر در آنها مداخله نمی کردند، بنابراین نقشی آشکار در حوزه عملکرد و تاثیر در دستگاه اداری نداشت، از سوی دیگر، این واقعیت که به صورت مداوم قدرت از دستشان به در می رود و وزن اجتماعی شان نیز بخاطر انتخاب افراد بدون مشروعیت کاهش می یابد و دستگاه دولتی به وعده های ارائه خدمات به مردم عمل نمی کند و عملا سلسله مراتب قبیله ای را زیر سئوال می برد.

نیروهای کرد، با استقرار در سرزمین های عرب دره فرات، راهبردی در پیش گرفته اند که هدف آن ایجاد آرامش از راه انتخاب شخصیت های قبیله ای بدون قدرتی است که در ایجاد حس محرومیت و بی تعهدی و در نهایت رسوخ تدریجی در حلقه امنیتی تاکنون فعال، نقش داشته اند. در دیرالزور و صحرای مرزی عراق، این از بین رفتن حلقه امنیتی شکلی شورشی به خود می گیرد که آمیخته با اقدامات مافیایی و بازگشت داعش است.

درعوض، در منبیج موجی از اعتراض (اعتصاب عمومی و شورش) در ژوئن سال ۲۰۲۱ موجب پیدایش بازیگرانی جدید و جوان تر شد که موفق شدند در عین حال خود را بر جامعه قبیله ای و مقامات کرد به عنوان مخاطبانی با مطالبات سیاسی تحمیل کنند. این شکل از کار سیاسی، با آن که هنوز حاشیه ای است، می تواند امکان تحمیل خود به عنوان اپوزیسیون نظام سیاسی استقرار یافته توسط کردها را داشته باشد. این موضوع برای اهالی قبایل عرب مترادف با داشتن قدرت ایفای نقش سیاسی، در ورای نمایندگی بدون قدرت در نهادهای تحت کنترل کردها و ازبین رفتن خشونتبار همراه با دیگر بازیگران جنگ سوریه است.

۱- حزب اتحاد دموکراتیک (Partiya Yekîtiya Demokrat، PYD) شاخه سوریه ای PKK است.

۲-«نیروهای دموکراتیک سوریه» (FDS) در سال ۲۰۱۵ توسط یگان های حفاظت خلق (Yekineyên Parastina Gel, YPG) با حمایت ائتلاف بین المللی و با هدف فتح مناطق تحت کنترل داعش ایجاد شد. اکثریت نیروهای دموکراتیک سوریه جنگجویان عربی هستند که در این مناطق استخدام شده اند. FDS تحت رهبری کردها باقی می مانند.

۳-بر اساس تقسیم بندی کنونی خاک سوریه، اصطلاح «شمال شرقی سوریه » برای تعیین مناطق تحت کنترل نیروهای دموکراتیک سوریه به کار می رود، یعنی تمام مناطق در ساحل چپ فرات و همچنین شهر رقه و منطقه منبج. از زمان تسلط نیروهای کرد بر مناطق عربی تحت تصرف داعش، اصطلاح «شمال شرقی سوریه» جایگزین واژه «روژاوا» شده است، از جمله در اسناد رسمی محلی که به مناطق مسکونی کردها اشاره دارد.

۴- AANES نهادهای حاکمیت مدنی را در مناطق تحت کنترل «نیروهای دموکراتیک سوریه» (FDS) گرد هم می آورد. این نهادها، از جمله در سرزمین های عربی، تحت کنترل حزب اتحاد دمکراتیک(سوریه) باقی می مانند.