«این ۱۱ سپتامبر اسراییل است. این ۱۱ سپتامبر اسراییل است و اسراییل هرکار بتواند می کند تا پسران و دخترانمان را به خانه برگرداند». اینها حرف های گیلعاد اردان، سفیر اسراییل در سازمان ملل متحد است که ۳ روز پس از حمله حماس و دیگر گروه های مسلح فلسطینی به اسراییل گفته شده و درس خوبی از بلاغت و شیوایی کلام است.
نخست این که این شبیه سازی شیوه ای «کهنه و منسوخ» است: ۱۱ سپتامبر نشانگر فروپاشی مادی و روانی اعتماد «غربی ها»، یادگار دردناک خشونت و فضاحت رسوخ بیگانه در خانه یک ملت بود. سپس، برای التیام بخشیدن این درد، لحن درعین حال پدرسالارانه و جنگجویانه حکومتی مطمئن از زور خود برای حفاظت از فرزندانش، دربرابر نیرویی خارجی است که نیازی به نام بردن از آن نیست، و آیا هرگز نیازی به آن بوده است ؟ آیا واقعا نیازی به شناسایی دشمنی که باید از بین برده شود هست ؟ از سال ۲۰۰۱، آنقدر بر مفهوم مبهم و دستمالی شده «تروریسم» تأکید شده که سفیر اسراییل در سازمان ملل متحد حتی آن را به کار نمی برد. واژه ای که چیزی درباره فاعل آن نمی گوید و تنها بیانگر احساسی است که در کسی که آن را بکار می برد ایجاد شده.
محکوم به اِعمال خشونت، برای مشروعیت بخشیدن به خشونت خود
در ورای عبارت پردازی، نخستین اطلاعات کلیدی ناشی از اظهارات سفیر اسراییل در سازمان ملل متحد این است که نیازی به حرف زدن از تروریسم برای بسیج دستگاه معنوی «جنگ جهانی علیه ترور» که جرج دبلیو بوش در سال ۲۰۰۱ براه انداخت نیست. سخن گفتن از «۱۱ سپتامبر اسراییل»، در عین حال هم محکوم کردن خشونت طرف مقابل و هم مشروعیت بخشیدن به خشونت خود است. توجیه اعلان جنگ است زیرا این دشمن بوده که دست به ترور زده است. پس از سال ۲۰۰۱، نویسندگان بسیاری از نظریه «شوک تمدن ها»، جنگ – علیه افغانستان و بعد عراق – سخن گفته اند که نتیجه اجتناب ناپذیر آن پیروزی ارزش های غربی بر اسلام در مبارزه برای دستیابی به برتری جهانی است.
این توجیه که با گفتمان های امنیتی، ضد مهاجرتی و اسلام هراسانه رهبران ما جایگزین شده، منشأ مشترک سنت های مسیحی و مسلمان و این که مخرج مشترک های آنها بیش از تقابل هایشان است را نادیده می گیرد. این نکته ای است که طلال اسد، مردم شناس متخصص اسلام در کتاب خود با عنوان «سوء قصد انتحاری، مسئله ای مردم شناسی» (۱) آن را واکاوی نموده و به تجزیه و تحلیل در باره ترور و واکنش نسبت به روایت تناقض های غیرقابل حل شوک تمدن ها می پردازد.
در این دوگانگی متضاد که بین اسلام گرایی و «غرب» به صورت امری معمول درآمده، طلال اسد بر ساز و کاری مبتنی بر تسلسل عقلانی جو امپریالیسم تأکید می کند که در سال ۲۰۰۱ به وجود آمده و در آن جنگ ( و امروز با مورد اوکراین مقاومت مسلحانه) به صورت امری مختص حکومت های غربی است که در اجرای عدالت آشتی ناپذیر هستند و خشم خود را مشروع می دانند. این جاذبه اخلاقی ناشی از روانشناسی ای است که به نظر نویسنده: برای این است که نشان دهد حکومت غربی از وجدان و آگاهی برخوردار است و تصمیم هایش مبنای عقلانی دارد. درحالی که، «تروریسم» مجموعه پراکنده ای از تحریکات ویرانگر است. انگیزه های سیاسی تروریست هرچه که باشد، به صورتی نامعقول دست به خشونت می زند و خود را به ویژه با انتحار، به سوی مرگ می راند.
طلال اسد که کتابش اخیرا در فرانسه ترجمه شده و تقریبا ناشناخته باقی مانده، در عین حال به عنوان یک مرجع ضروری مردم شناسی در قرن بیست و یکم درآمده و این کتاب کوچک منتشر شده در سال ۲۰۰۷، در فردای حمله حماس به اسراییل همچنان موضوعیتی مهم دارد. اسراییل به همسان پنداری عملیات ۷ اکتبر ۲۰۲۳ با سوء قصدهای انتحاری برج های دوقلوی «مرکز تجارت جهانی»، با مهارت مانوور می دهد تا خود را همچون یک قدرت غربی بنمایاند و با کنار نهادن متجاوز – که در اینجا از او نام هم برده نشده-، او را در موضع یک انگل تروریستی قرار دهد. اسراییل از خشونتی که در خاکش اِعمال شده شگفت زده است، درحالی که خود منشأ خشونتی نظام مند و تمام و کمال از استعمار و تبعیضی است که بر بنیان نهادهایش استوار است. تل آویو با دستیازی به جنبه های روانشناختی گفتمان درباره ترور، به شکلی معجزه آسا، سوابق اِعمال خشونت و استعمارگری هایش را می پوشاند.
به علاوه، ایده یک ۱۱ سپتامبر اسراییلی مفهوم این عامل اساسی حمله ۷ اکتبر ۲۰۲۳ را پوشیده می دارد که جنگجویان حماس قصد مردن نداشته و مانند سربازان یک گروه مسلح، سازمان یافته به صورت راهبردی و با هدف هایی در درجه اول نظامی عمل می کرده اند. عملیات با نشان دادن نیروی ۷ اکتبر متوقف نمی شود، بلکه در برنامه ای معقول از بازتسخیر سرزمینی است که می خواهد در آن عدالت و اخلاق حاکم باشد. در عمق، این موضوع که این سرزمین به فلسطینی ها تعلق دارد یا نه، اهمیت کمی دارد. واقعیت این است که دشمن اسراییل – حماس و دیگر گروه های مقاومت فلسطین که در عملیات شرکت کرده اند – و به طور کلی تر عرب های «دیگر» که در خاک اسراییل سکونت دارند، در حدی گسترده از مفهوم تنگ، اخلاق مدارانه و امپریالیستی «تروریسم» فراتر می روند.
احساسی به فراموشی سپرده شده
در گفتمان درباره ترور، گوینده سرانجام در همه مواردی که دشمن تروریستی را متهم می کند، مقصر است. او که درگیر درد و «ترور» خویش است، از عدالت جویان می خواهد که احساس خود را به دست فراموشی سپرده و حول چیزی گردآیند که اسد آن را «ضد اجتماع»ی می خواند که برپایه جنگ ضد تروریست بنا شده است. ذهنیت غربی چنین چیزی را ایجاب می کند و دیگر در حریف چیزی جز یک هیولای بدون نام و چهره نمی بیند که عملکردی جز این ندارد که در «غرب» ترس ایجاد کند. در این تخریب جایگزینی ذهنیت، گفتمان درباره ترور، چیزی شبیه درد و رنج ایجاد می کند، زیرا حساسیت حریف با درد «ضد اجتماع» بودن خود او محدود می شود. البته، جنگ ایجاد درد و رنج می کند، اما واکنش ضد تروریستی به کاربرد خشونت از طریق گفتمان های ضرورت انسانی مشروعیت می بخشد. در سال ۲۰۰۱، می باید «شیوه زندگی آمریکایی» نجات داده می شد. چنان که در سال ۲۰۲۳، حق اسراییلی ها به زندگی کردن به صورتی که می خواهند؛ یعنی در واقع «مستقر شدن در زمین هایی که به آنها تعلق ندارد» و جشن گرفتن در چند کیلومتری زندان تنگ و روبازی است که غزه نامیده می شود.
بنابر این، بصورتی هرمنوتیک درد و رنجی که ضد اجتماع ضد تروریستی ایجاد می کند منجر به گفتمانی متناقض می شود که به همان اندازه که خواهان خشونت است آن را محکوم می کند و در رسانه ها نزدیکی احتضار آمیزی با گفتمان کاملا احساسی و در عین حال نسل کشانه دارد. به علاوه، این یک بام و دو هوا در رادیو های دولتی (فرانس انتر) هم بیان می شود : در این برنامه الی بارناوی (۹ اکتبر) سفیر پیشین اسراییل در فرانسه با چشمانی اشکبار حاضر می شود و لئا سلامه با لحنی بغض آمیز، از این تاریخ دان و دیپلومات شاغل می پرسد: «شما می فهمید که چه می گذرد ؟»، درحالی که لیلا شاهد، سفیر پیشین فلسطین در اتحادیه اروپا، ناگزیر می شود ۳ بار اِعمال خشونت از سوی فلسطینی ها را «محکوم» کند. به این ترتیب، خشونتی که اسراییلی ها متحمل شده اند، به ملاحظاتی تقریبا احساساتی می انجامد، درحالی که به فلسطینی ها تنها از زاویه خشونتی که اِعمال کرده اند نگاه می شود.
این که لیلا شاهد می کوشد زمینه ۵۶ سال اشغال نظامی و تجاوزات به حقوق بین المللی تحمیل شده بر مردم خود را یادآوری کند، اهمیت کمی دارد زیرا با دیدن واکنش های فوری به حمله علیه اسراییل پس از سال های بی تفاوتی نسبت به شهرک سازی ها در فلسطین، تنها درد و رنج غربی ها یا اسراییلی ها به نظر می رسد موجب ایجاد خشونت شده باشد. این امر تا جایی است که زمانی که از مسئول پیشین اسراییلی خواسته می شود که با شیوه ای مشابه، کشته شدن زنان و کودکان فلسطینی را محکوم کند، دیپلومات پیشین با قائل شدن یک تفاوت «اخلاقی» غیر نظامیان غزه را «قربانیان جانبی» می خواند. به این ترتیب، کاربرد نظام مند اسراییل از گفتمان هایی درمورد ترور منجر به «بی اعتبار سازی هر شکلی از مقاومت دربرابر سرکوب» شده و محکومیت جنگجویان مسلح و غیرنظامیان را دربر می گیرد. باز هم باید در صورت ضرورت توجه داشت که بیان اخلاق مدارانه درمورد تروریسم گزینشی است و بنابر عملکرد ترکیبی آن درمورد مردم مسلمان مظنون به اسلام گرایی اِعمال می شود، درحالی که اوکراینی های جذب شده در «غربی ها»، برای مقاومت دربرابر مهاجم خود به «خشونت مشروع» دست می زنند.
درهم آمیختگی یهودیت و اسراییل
درپی رد نظریه «شوک تمدن ها» در فصل اول کتاب و پرداختن به ذهنیت «تروریست ها» و بیان دلائل انجام یک سوء قصد انتحاری، طلال اسد سومین و آخرین فصل کتاب خود را به «ترس» دربرابر تروریسم اختصاص می دهد. او این ترس را به ازدست دادن نشانه هایی که از حد گفتمان فراتر می رود نسبت می دهد. این ترس بر اثر درهم شکستن محدودیت های تحمیل شده توسط جامعه ، به عنوان نمونه، فوران مرگ خارج از فضا و آیین های مربوط به آن ایجاد می شود. نویسنده تأکید می کند که ترس عمدتا از راه افشای جنایت در تقابل بین تمدن و بربریت به وجود می آید که برای عامل جنایت هیچ امیدی برای رهایی باقی نمی گذارد.
به نمونه قاتلان دسته جمعی (masse shooters) در ایالات متحده توجه کنیم که کشتارهایی در مدارس براه می اندازند. کار ایشان نه سوء قصد بلکه تیراندازی نامیده می شود زیرا با توجه به این که آنها در فرهنگ غربی و ارزش های آن جذب شده اند، برایشان حتی درمورد اِعمال خشونت معقول حق قائل می شوند. آنها همچنین از این حق برخوردارند که پشیمان و بازپروری اجتماعی شوند. نمونه آن مردی است که در پایان دوره محکومیت 30 سال زندان خود بخاطر تیراندازی در یک مدرسه نیویورک در سال ۲۰۰۴، در شبکه اجتماعی تیک تاک ظاهر شد و با ساخت ویدیوهایی درمورد پیشگیری از خشونت مسلحانه به شهرت دست یافت. مقاومت فلسطینی ها که به خشونت خود تخریبگر و تروریسم انتحاری نسبت داده می شود، در گروه خشونت های غیرعقلانی ای طبقه بندی می شود که از آن هیچ گفتمانی نمی توان انتظار داشت. برحسب تصادف نیست که وزیر دفاع اسراییل آنها را مانند حیوانات – یعنی موجوداتی وحشی، نامعقول و بی منطق – می نامد.
فرانسه برای کاربرد تخیلی از تروریسم منتظر سخنان اسراییلی ها نشد. ۷ اکتبر ۲۰۲۳ [۱۱ سپتامبر اسراییلی] در گفتمان های رسانه ای و نیز سیاسی به صورت «بتاکلان» اسراییلی خوانده شد و اسراییل که از دیرباز به عنوان «مدل امنیتی» معرفی می شد، با از بین بردن تمایز بین جنگجویان و غیرنظامیان فلسطینی «امنیت سراسر جهان را تأمین می کند». به هر حال، اینها حرف های موریل اوآگین، رییس سازمان یهودی های اروپا است که می باید از خود پرسید تا چه حد به یهودیان اروپا خدمت می کند یا با تشویق آنها به درپیش گرفتن سیاستی برتری جویانه و محافظه کار که حاصل درهم آمیختگی یهودیت و برنامه ای استعماری از حکومت اسراییل است ، به آنها آسیب می رساند. برنامه ای که از واقعیت یهود ستیزی ای ناشی می شود که او مدعی مبارزه با آن است. او در ۹ اکتبر در شبکه BFMTV تجزیه و تحلیلی دقیق ارائه می کند: «حماس همان داعش است». این نشانه ای درخشان از عملکرد مغشوش بسیج دربرابر تخیل تروریسم و اعتبار نظریه طلال اسد است.
* تئاتر بتکلان در منطقه ۱۱ پاریس در جریان حملات ۱۳ نوامبر ۲۰۱۵ مورد حمله داعش قرار گرفت که منجر به کشته شدن ۸۹ نفر در آن شد.
۱- Ouvrage paru en traduction française chez Zone sensible en 2018, initialement publié en anglais sous le titre On Suicide Bombing, Columbia University Press, 2007.