متنی که اغلب در بحث مربوط به چشم انداز استعماری برای درک صهیونیسم مورد استناد قرار می گیرد، مقاله ی « دیوار آهنی» نوشته ی زیو ژابوتینسکی(Zeev Jabotinsky) است ، که در سال ۱۹۲۳ انتشار یافت و سر آغاز جریان مشهور به تجدید نظر طلبی به شمار می رود. تز اصلی بر این اصل استوار است که صهیونیسم می باید اقدامات خشونت آمیزی را علیه ساکنان عرب فلسطین انجام دهد. ژابوتینسکی ضرورت اعمال خشونت را از ورای این واقعیت به دست می آورد، که این پروژه ی استعماری به دنبال ایجاد حاکمیت یهودی در سرزمین فلسطین به زیان جمعیت بومی آن است. او ادامه می دهد : مردم بومی به طور گسترده ای با این پروژه مخالفت خواهند کرد. این متن در تضاد با ارگان های رسمی جنبش ( صهیونیستی) قرار می گیرد، که تلاش می کرد این بعد استعماری و خشونت آمیز را نفی کند یا پنهان نگاه دارد.
این اولین باری نبود که این موضوع در جنبش مطرح می شد. شانزده سال پیش از آن ، در سال ۱۹۰۷، نامه ای در روزنامه Ha- Olam(« دنیا») ارگان رسمی سازمان صهیونیسم جهانی ( OSM ) منتشر شد، که در خلال آن پتانسیل خشونت آمیز صهیونیسم ، در آن زمان مورد بحث قرار گرفته بود. درست سه سال پس از مرگ تئودور هرزل در سال ۱۹۰۴، ده سال پس از برگزاری اولین کنگره صهیونیستی در شهر بال سوئیس، و تقریبآ سی سال پس از آغاز مهاجرت صهیونیست ها به فلسطین ( اولین موج مهاجرت از سال ۱۸۸۱ تا ۱۹۰۳) و تشکیل اولین کلونی های کشاورزی یهودی پتاه تیکوا و گوی اونی. دورانی که در پی عدم پذیرش « طرح اوگاندا» توسط جنبش صهیونیستس، و تآکید مجدد بر فلسطین، دنبال می شود.
نسل دوم مهاجران
نسل دوم جنبش صهیونیستی با قتل عام یهودیان توسط امپراتوری روسیه و همچنین واکنش های بین المللی و تظاهرات صورت گرفته در حمایت از یهودیان شکل گرفته است. صهیونیسم آنها در گفت و گو با سایر جریان های سیاسی به ویژه سوسیالیست ها و انقلابیون که یهودیان جوان را مجذوب می کند، ساخته و پرداخته شده است. برای این نسل جدید گسست از دین پذیرفته شده و گفتمان و شیوه ی رفتار مرتبط با آن منسوخ تلقی می شود، به ویژه به این دلیل که آنها شرایط و وضعیت تبعید را طولانی می کنند، در حالی که صهیونیست ها به طور آشکار به دنبال ایجاد حاکمیت ملی هستند. صهیونیسم « مهاجرت دوم» ( ۱۹۰۳-۱۹۰۴) نسبت به « مهاجرت اول» جنبه ی فعال تری دارد و در برابر اعمال خشونت گرایش بیشتری نشان می دهد ، همان طور که از جمله با بنیان گذاری سازمان « Ha - Shomer» ( نگهبان به عبری) آ ن را بروز می دهد.
پروژه استعماری تکامل یافته و مشخص می شود. در سال ۱۹۰۸ در لندن شرکت توسعه ی سرزمین فلسطین ( PLDC) که نام عبری آن به معنی « آماده سازی برای سکنی پذیری» است، گشایش می یابد. این شرکت توسط آرتور روپین ، جامعه شناس تحصیل کرده در آلمان که اصول سازمان دهی کا ر مدرن و روش های آماری را مورد استفاده قرار می دهد ، اداره می شود. همان طور که محقق اسرائیلی، اٍتان بلوم نشان داده است، روپین نگرانی جمعیتی، یعنی نیاز جنبش صهیونیستی به فراهم کردن یک اکثریت یهودی در قلسطین، در یک سیستم نژاد پرستانه، با الهام از روش اصلاح نژادی اعمال شده در آلمان آن زمان را مد نظر قرار می دهد (۱). این امر نه تنها در مورد اعراب فلسطینی، بلکه در ارتباط با مهاجران یهودی یمنی ، که در سالهای ۱۹۲۰ به عنوان کارگران با دستمزد کم به فلسطین فرا خوانده شده اند، نیز صدق می کند. هدف اعلام شده شرکت به مدیریت روپین، کمک به یهودیانی است که به ویژه از اروپای شرقی آمده اند، تا به عنوان دهقان و کشاورز در فلسطین مستقر شوند. این شرکت زمین ها را می خرد و در آنها مزارع ایجاد می کند. علاوه بر این، در همان زمان، شکل های دیگر سکونت زایی به غیر از کلونی های روستایی از طریق طرح اهوزات بایت (Ahuzat Bayit) به طور رسمی در سال ۱۹۰۹ پایه ریزی شد، و اولین منطقه تل آویو شکل گرفت.
در این مدت خلع ید و تملک زدایی فلسطینی ها با روش های اقتصادی که قانونی تلقی می شد صورت می گیرد. زمین ها از بزرگ مالکانی که غالبآ در محل حضور ندارند و در لبنان یا سوریه اقامت دارند خریداری می شود، و دهقانان عرب به زور و گاهی از اوقات با غرامت مالی وادار به ترک سرزمین خویش می شوند.
همچنین دوران ایده آل های صهیونیستی « محافظت یهودی» و « کار یهودی» است. از پیروزی در کار گفته می شود : یهودیان جوانی که از اروپای شرقی می آیند به رقابت با کارگران فلسطینی شاغل در کلونی های کشاورزی می پردازند. همچنین در این دوره است که زبان عبری مدرن و به روز شده در خدمت جنبش ملی قرار می گیرد و به زبان رسمی تبدیل می شود. رنسانس زبانی، با هدف مدرن کردن زبان کتاب مقدس و نوشتار های خاخامی، بر اساس معیار های فلسفی و دستور زبان اروپایی آن زمان، بخشی از رنسانس ملی محسوب می شد.
نامه ای به یک دوست مارکسیست
سال ۱۹۰۷، همچنین با انتشار روزنامه Ha - Olam ( دنیا) مصادف می شود. سردبیر این روزنامه ناهوم سوکولوف، وارث ( تئودور ) هرزٍل به عنوان دبیرکل سازمان جهانی صهیونیسم ( OSM) است. در بخش ادبی این روزنامه، در بهار سال ۱۹۰۷ در چهار شماره متوالی مجموعه ای از ۲۶ نامه منتشر می شود. عنوان این سری از نامه ها « یک بسته نامه از یک کارگر جوان با ذهنی آشفته» است. در زیر عنوان این جمله در داخل پرانتز درج شده است : « نوشته شده توسط کارگری از سرزمین اسرائیل». نویسنده ای که نا شناس مانده است ، به دوست دوران کودکی خود به نام داوید، یک روشنفکر مارکسیست شهرنشین که در اروپا مانده است، می نویسد.
این مجموعه از نامه ها را می توان مانند طرح کلی یک رمان آموزشی صهیونیستی خواند. نامه ها سیر تکامل روحی و جسمی نویسنده، مهاجری جوان از گروه « مهاجرت دوم» را دنبال می کند، از لحظه ی ورود و احساس خلاء و پوچی تا کشف « خودی جدید» : یک دهقان جنگجو، که « گاو آهن را به شمشیر و بیل را به نیزه» تبدیل می کند (۲). در آخرین نامه، نویسنده نتیجه ی تحول خود را توصیف می کند :
می توانی مرا نزدیک سندان بیابی، در حالی که مشغول پتک زدن و تبدیل گاو آهن ( داس) به شمشیر، و بیل به نیزه هستم، .... در آن لحظه می توانی از بلندی کوهها مرا نظاره کنی من ایستاده ، تکیه داده به قنداق تفنگم، در انتظار، در کمین... به خاطر داشته باش ، من یک دهقانم! و تو در بودنت همچون یک کشاورز شخم زن باش، و خون شهامت در رگهایت جاری باشد!
نامه های پیش از آن به توصیف زندگی نویسنده در فلسطین می پردازد. سفرهایش به کلونی ها، و رؤیاهای وی برای حاکمیت یهودی. در یک زمان، همراه با دوستانش در بلندی های کوه تابور در گالیله مشغول قدم زدن است، و از آنجا به دره ی حاصل خیز جزرعیل که در آن دوران هنوز به سازمان های صهیونیستی تعلق نداشت، خیره می شود. او به وضوح می بیند که این دره مسکونی و زیر کشت است، و از این که متعلق به صهیونیست ها نیست ، تآسف می خورد ( صهیونیست ها از اواخر قرن نوزدهم برای تصاحب این بخش از سرزمین فلسطین تلاش کرده بودند)، او چنین توصیف می کند :
دره مانند فرشی رنگارنگ، با مزارعی بسیار با شکوه در برابر ما گسترده شده بود. هر مزرعه ی کوچکی که با دستان ماهری کشت شده بود، همچون دسته گلی از دور دست می درخشید... در بالای کوه با تماشای این منظره ی شگفت انگیز، دردی در وجودم بیدار شد... اندوه و دلتنگی وحشتناک. دوست می داشتم تمام دره را ببلعم، آن را در آغوش یگیرم و به عنوان هدیه ای به مردم ما که به همان اندازه دره یزرعیل شگفت انگیزند، تقدیم کنم... می بینی چقدر به ما نزدیک است ... چرا در اختیار و تملک ما نیست؟ چرا من این تصاویر تاریک گله های بادیه نشین ها را در دوردست می بینم؟ با وجود این که هیچ کس جز ما هیچ حقی بر آن ندارد.!
جنگ نابودی و بر اندازی علیه هٍرٍروها Héréros* و ناما ها Namas*
در نامه ای که در پی این نامه به تاریخ ژوئن ۱۹۰۷، نوشته شده ، بخش بسیار جالبی وجود دارد که در آن به نسل کشی هٍرٍروها و ناما ها که توسط نیروهای ( امپراتوری) آلمان بین سال های ۱۹۰۴ تا ۱۹۰۸ ، در قلمروی نامیبیا ی کنونی صورت گرفت ، اشاره می شود، کلمه ی نسل کشی به کار برده نشده است. اما خشونت استعماری آلمان در چارچوب رابطه ی جنبش صهیونیستی با اعراب فلسطینی مورد اشاره قرار گرفته است. از آن زمان به بعد، بسیار پیش از کشتار و اخراج فلسطینی ها که به نکبت معروف است، پتانسیل نسل کشی جنبش صهیونیستی به طور علنی در ( دنیا) روزنامه رسمی جنبش مورد بحث قرار گرفت ، و بلافاصله به عنوان موضوعی که بهتر است از آن اجتناب شود، مورد تآکید قرار گرفت.
در این نامه به بحثی که بین کارگر جوان و یک شهرک نشین آقای ج « یک مرد بسیار جالب، با موهای بلند، که مدعی انسان دوستی است و علاقمند است در مورد انسانیت گفتگو کند» اشاره می شود. بحث در مورد اعراب است : به نظر کارگر نویسنده نامه، آقای ج بیش از حد به رفاه و کیفیت زندگی آنها اهمیت می دهد. نویسنده ی نامه رنج آنها را در رابطه با اهمیت پروژه ی صهیونیستی در نظر می گیرد : ساختن پناهگاهی برای اسکان دادن میلیون ها یهودی تحت آزار و اذیت. آقای ج در پاسخ وی چنین می گوید :
در پاسخ من گفت « بله، با این عذر و بهانه و این جملات زیبا آشنايیم اما قتل، قتل است حتی اگر آرمان گرایانه باشد. چه تفاوتی بین ما و آلمانی هایی که هم اکنون در آفریقا علیه سیاه پوستان می جنگند وجود دارد؟ در آنجا نیز می توانی بشنوی که با افتخار می گویند که سیاه پوستان در قربانگاه حسکالا Haskalah* ( روشنگری یهودیان) کشته می شوند.
این گفتمان خشم کارگر جوان را بر می انگیزد، کلمات توهین آمیزی به زبان می آورد و در پایان به صورت میزبان خود تف می اندازد و خانه ی وی را ترک می کند :
یهودی! - با عصبانیت به او گفتم – می شنوی چی از دهانت بیرون میاد ؟ جنگ در آفریقا و بازگشت به صهیون ! آلمانی ها! می دانی چرا آلمانی ها به این جنگ .... می آیند؟ به خاطر سیر بودن تا حد استفراغ کردن، از سر اشباع، به خاطر حرص و طمع، میل به تسلط و حکومت کردن، از بین بردن ملت ها. ولی ما، حتی اگر فرض کنیم که کمی بی عدالتی در حق افراد اعمال شده باشد، آیا می دانی این بی عدالتی از چه چیزی ناشی شده است؟ ..... آیا زیر زمین های تاریک ، کپک زده و کثیفی که هزاران خانواده در آن زندگی می کنند ، را دیده ای؟ اینها همان کسانی هستند که تو آنها را جلاد و ستمگر خطاب می کنی ..... تو چه می خواهی ؟ مایلی که اگر در مسیرمان با موانعی روبرو شدیم ، متوقف شویم، بی آن که آنها را ز سر راه خود برداریم ؟ ..... خود من با شرکت در این جنگ، هیچ گونه عیب و نقصی در انسانیتم حس نمی کنم. مثل شیری که هنگام گریختن از برابر آزار دهنگان خویش بوته های خاردار سر راهش را خرد می کند. و آقا چرا این زیاده روی در انسان دوستی ، این اتلاف وقت؟ آیا می خواهی انجمن دلدادگان عرب را راه بیندازی؟ خیلی ایدآلیستی است!.
مجادله ای که بیشتر در مورد کلمات است تا واقعیت
در ماه نوامبر ۲۰۲۳، دیدیٍه فاسًن(Didier Fassin) مقاله ای با عنوان « شبح یک نسل کشی در غزه» در رسانه ی AOC ( روزنامه ی آنلاینی که محققین، روشنفکران، نویسندگان و روزنامه نگاران در آن می نویسند م) ، به نسل کشی هٍرٍروها و ناما ها می پردازد (۳). هدف از این فراخوان، که توسط روشنفکران دیگری مثل اندیشمند و فعال اجتماعی کانادایی نائومی کلاین نیز دنبال می شد، به صدا در آوردن زنگ خطر بود : شباهت های ساختاری بین این دو وضعیت نشان می دهد که حملات اسرائیل به غزه می تواند بخشی از یک دینامیک و پویایی نسل کشی باشد، و بنابراین فراتر از استدلال حق دفاع از خویشٍ اعلام شده از سوی اسرائیل است.
در فرانسه کنار هم قرار دادن و مقایسه کردن این دو موقعیت توسط بسیاری از روشنفکران به شدت مورد انتقاد قرار گرفت و بی ربط تلقی شد (۴). به ویژه نقد اوا ایلوز که در تاریخ ۱۵ نوامبر ۲۰۲۳ در مجله ی K منتشر شد (۵) ، یاد آوری می کند که برای برخی بحث کمتر در مورد حقایق است، تا نحوه برخورد با آنها . او نتیجه می گیرد که « در دوران آشفته ای که زندگی می کنیم، انتخاب کلمات درست یک وظیفه ی اخلاقی و فکری است». به نظر می رسد همین نگرانی در مصاحبه ای که در تاریخ ۱۹ آوریل ۲۰۲۴ در روزنامه ی « لو موند» تحت عنوان « چپ ها دیگر نمی دانند چگونه در مورد آنچه در خاور میانه اتفاق می افتد صحبت کنند» منتشر شد، بیان شده است. گویی بحث در مورد کلمات از فوریت بیشتری نسبت به واقعیت بر خوردار است. چنین به نظر می رسد ، که چون در «دورانی ملال آور» زندگی می کنیم، تحلیل انتقادی می باید با شرایط محیطی سازگار شود. در حالی که دقیقآ ماهیت تفکر انتقادی بر این اصل استوار است که باید در هر شرایطی ابراز شود و مناطق امن و آسایش را به تحرک در آورد.
یادداشت های مترجم
Héréros * و Namas قبایلی در نامیبی ( جنوب غربی قاره آفریقا) که امپراتوری آلمان بین سالهای ۱۹۰۴ تا ۱۹۰۸ در این قبایل مرتکب نسل کشی شد و طی آن ۶۵ هزار از قبیله هٍرٍرو و ۲۰ هزار نفر از قبیله ناما به قتل رسیدند.
* Haskalah نهضت فکری یهودی که در قرون ۱۸ و ۱۹ تحت تآثیر جنبش روشنگری پدید آمد، و به مدرنیزه کردن بینش یهودی در آلمان و سپس بقیه اروپا و همچنین آفریقای شمالی و به دنبال آن در اوایل قرن بیستم همزمان با گسترش استعمار در کشورهای مسلمان توسط انگلستان و فرانسه، در بین جامعه ی یهودیان این کشورها کمک کرد.
۱-
Etan Bloom, Arthur Ruppin and the Production of Pre-Israeli Culture, Brill, 2011.
۲- تقریباً ۴۰ سال بعد، در سال ۱۹۴۵، آگنون این مدل فراگیری را در رمان استادانهاش Thmol Shilsom ساختارشکنی کرد.
۳- Didier Fassin, « Le spectre d’un génocide à Gaza », AOC, 1er novembre 2023.
۴- Bruno Karsenti, Jacques Ehrenfreund, Julia Christ, Jean-Philippe Heurtin, Luc Boltanski et Danny Trom, « Un génocide à Gaza ? Une réponse à Didier Fassin », AOC, 13 novembre 2023. Voir aussi la réponse de Didier Fassin : « Ne pas renoncer à penser — réponse à Bruno Karsenti et al. », AOC, 14 novembre 2023.
۵- Eva Illouz, « Génocide à Gaza ? Eva Illouz répond à Didier Fassin », K.la revue, 15 novembre 2023.