آیا آزادی فلسطین چیزی است که ایران در حقیقت دنبال می کند ؟

چیزی که بیش از حمایت از فلسطین، سیاست تهران در خاور میانه را تعیین می کند، در وهله اول مخالفت جمهوری اسلامی با دگرگونی و باز سازی منطقه توسط اسرائیل و ایالات متحده است، چیزی که می تواند به انزوا و به حاشیه رانده شدن این کشور، که در عین حال سعی در بهبود روابط خود با کشورهای خلیج فارس دارد، بیانجامد.

این تصویر نشان‌دهنده یک نشست یا جلسه در ایران است. در پس‌زمینه، پرچم ایران و تصویری از یک مقام ارشد دیده می‌شود. چندین فرد به صورت گروهی نشسته‌اند، برخی با لباس رسمی و دیگران با لباس‌های سنتی. به نظر می‌رسد که این افراد شامل مقامات دولتی و دیگر شخصیت‌های مهم کشور باشند. فضای اتاق به‌طور سنتی و رسمی چیده شده و فرش بزرگی زیر پای آن‌ها پهن شده است.

سفر یاسر عرفات به تهران در تاریخ ۱۷ فوریه ۱۹۷۹، چند روز پس از سقوط رژیم سلطنتی، ضربه ای بر اسرائیل محسوب می شد. ایران به عنوان متحد ایالات متحده، عضوی اساسی از « حلقه دوم» کشورهای غیر عرب ( همراه با اتیوپی و ترکیه) بود که ورای همسایگان متخاصم اسرائیل ، نفت آنرا تامین می کرد، در حالی که موساد همکاری مؤثری با ساواک ، تشکیلات پلیس سیاسی محمد رضا شاه، داشت.

کسب قدرت در تهران، توسط ائتلافی از لیبرال ها، مارکسیست ها و به خصوص اسلام گرایان، که همگی به فلسطینی ها نزدیک بودند، نظم قدیمی منطقه را در همه زمینه ها متزلزل کرد. سفارت اسرائیل در تهران به دفتر نمایندگی الفتح، و فلسطین به یک نماد و ابزار و حتی گذرنامه ای برای ایران شیعه، به منظور صدور انقلاب خود در خاور میانه ای با اکثریت عرب و سنی مذهب، تبدیل می شود. با وجود این، آیت اله خمینی که خصومت وی با اسرائیل حد و مرزی نمی شناخت، با تآکید بر این نکته که « آرمان فلسطینی وجود ندارد، بلکه فقط یک آرمان اسلامی واقعیت دارد»، برای حامیان خود که در اردوگاه های فلسطینی در لبنان و سوریه، آموزش دیده بودند، جایی برای ابهام باقی نگذاشت. به دنبال آن مسائل داخلی و ایدئولوژیک جنگ ایران و عراق ( سالهای ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۸)، تمام منازعات دیگر، از جمله درگیری بسیار محلی فلسطین را تحت الشعاع قرار داد.

«راه قدس از کربلا می گذرد»

در عمل، فراتر از سخنرانی های آتشین، جمهوری اسلامی در برابر جنبش های فلسطینی مثل سازمان آزادی بخش فلسطین (الفتح) که دارای بینش ملی گرایانه و نه چندان مذهبی بود، با احتیاط عمل می کرد. زمانی که اسرائیل به دنبال اشغال لبنان، یاسر عرفات را به پناهنده شدن در تونس وادار کرد، آیت اله خمینی با این گفتمان که « راه قدس از کربلا می گذرد»، از اعزام مبارزان مسلحی که خواستار «آزاد سازی بیت المقدس» بودند، ممانعت کرد. دفاع از سرزمین ملی که از سوی عراق صدام حسین مورد تهاجم قرار گرفته بود، در اولویت قرار می گرفت.

از آن زمان، ایران از به وجود آمدن حزب اله، جنبش شیعه لبنانی، که می توانست با اسرائیل و متحدان غربی آن مبارزه کند، فعالانه حمایت کرد. و در همان حال با سوریه که تنها متحد عرب ایران در منطقه محسوب می شود، همکاری نمود. سیاست واقع گرایانه(realpolitik) تل‌آویو از جمله باعث شد که اسرائیل به ایران تسلیحات تحویل دهد ( ۱ )، و در انهدام نیروگاه هسته ای Osirak با تهران همکاری کند. عراق در آن زمان تنها دشمن مشترک واقعی اسرائیل و ایران به شمار می رفت.

در پی آن، تهران از حمایت خود از جهاد اسلامی و جنبش مقاومت اسلامی ( حماس)، که در سال ۱۹۸۸ دفتر خود را در تهران افتتاح کرد، دریغ نکرد. اما جمهوری اسلامی علیرغم حضور مستشاران نظامی سپاه پاسداران در سوریه و لبنان، نقش عمده ای در انتفاضه های اول و دوم ( ۱۹۸۷- ۱۹۹۳، و ۲۰۰۰-۲۰۰۵) ایفا نکرد. اولویت عمده جمهوری اسلامی تقویت حزب اله لبنان بود، که در سیاست منطقه ای آن، برای مقابله با اسرائیل، و به خصوص ایالات متحده و متحدان اروپایی آن و همچنین کشورهای عرب سنی مذهب در منطقه، از جایگاه ویژه ای برخوردار است.

انتخاب محمد خاتمی، رئیس جمهور اصلاح طلب ( ۱۹۹۷-۲۰۰۵)، که به مسائل لبنان آگاهی داشت، و از آرمان فلسطین حمایت می کرد، نقطه عطفی به شمار می رفت. او با را ه حل هایی که به مصالحه با اسرائیل منتهی شود، مخالف نبود. وی پس از توافقنامه اسلو در سال ۱۹۹۳، می گفت « نباید بیش از فلسطینی ها فلسطینی بود». این نگرش مسالمت جویانه و حمایت از تشکیل دولت فلسطین، با مخالفت علی خامنه ای، رهبر و جناح های محافظه کار مواجه شد، و با پیش آمدن « تهدید هسته ای ایران» از سال ۲۰۰۲، به خاموشی گرائید.

مترسک هسته ای

کشف برنامه هسته ای ایران در سال ۲۰۰۲، چیزی که تا آن زمان مخفی مانده بود، بحث ها، مجادلات، نشست ها، کنفرانس ها، نوشتارها، فیلم ها، سخنرانی ها، در بالاترین سطوح دولت ها، و همین طور جمعیت هایی که با آن سر و کار داشتند، را بر انگیخت. همه مسائل دیگر مرتبط با خاور میانه ، فرعی و جانبی عنوان شدند. جمهوری اسلامی به عنوان مهم ترین خطر برای اروپای غربی و همچنین اسرائیل معرفی می شود. ایران جانشین اتحاد جماهیر شوروی شد، که به تازگی مضمحل شده بود. موقعیتی، شاید، نا متناسب برای کشوری که در مقام مقایسه با اسرائیل با ۳۰۰ کلاهک هسته ای، و زراد خانه ۵ قدرت بزرگ هسته ای، بیش از چند گرم اورانیوم غنی شده در اختیار نداشت.

در حالی که اسرائیل همواره به راز داری در مسائل دفاعی خود مشهور بود، با شگفتی دریافتیم که «تهدید هسته ای ایران» موضوع گزارش ها و بحث های پرشور در مطبوعات و رسانه های اسرائیلی به شمار می رفت. در چنین شرایطی سخنان محمود احمدی نژاد، رئیس جمهور ایران در ۲۶ اکتبر ۲۰۰۵، که گفته بود « اسرائیل باید از روی زمین محو شود»، دلیلی بر لزوم ریشه کن کردن این تهدید، به عنوان یک اولویت برای اسرائیل بود. فلسطین محصور شده در یک چهار دیواری، مشکل عمده ای محسوب نمی شد. در حالی که بنیامین نتانیاهو در سازمان ملل متحد، با حمایت غربی ها، ایران را متهم می کرد، اسرائیل بدون واهمه از باز خواست، به شهرک سازی در نوار غزه ادامه می داد.

توافقنامه برجام برنامه راهبردی جامع اقدام مشترک JCPOA ، که در تاریخ ۱۴ ژوئیه ۲۰۱۵ در وین امضا شد، چارچوبی برای کنترل استفاده غیر نظامی از انرژی هسته ای ایران، در برابر لغو تدریجی تحریم ها را تعیین می کرد. این توافق توسط کشورهای معروف به پنج به اضافه یک ( ۵ کشور عضو دائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد، که آلمان هم به آن افزوده شد) و همچنین اتحادیه اروپا، امضا شده بود. اما در سال ۲۰۱۸، پرزیدنت دونالد ترامپ، تحت فشار اسرائیلی ها تصمیم گرفت از این پیمان خارج شود. با وجود این که ارتش اسرائیل این توافق را پیشرفت قابل توجهی در زمینه تآمین امنیت ارزیابی کرده بود، اما برای دولت نتانیاهو، این خطر وجود داشت که لغو تحریم ها به « عادی سازی» روابط با ایران منجر شود. نگرانی نا گفته این بود، که ایران با جمعیت زیاد و تحصیل کرده اش در کوتاه مدت و میان مدت ، به قدرتی منطقه ای تبدیل شود، که می تواند جاه طلبی های منطقه ای اسرائیل برای تغییر دادن منطقه به سبک و سلیقه خود را به چالش بکشد.

این خصومت همچنین به «جاه طلبی هژمونیک ایران» مرتبط می شد: حمایت از نیروهای غیر دولتی متعددی که به در گیری با اسرائیل و همین طور عربستان سعودی، مشغول بودند ؛ مبارزه با سازمان دولت اسلامی OEI در عراق و سوریه و یا پشتیبانی از رژیم سوریه. این موضوع باعث هماهنگی و اجماع بین کشورهای غربی و اسرائیل شد و فلسطین را از اولویت های بین المللی خارج کرد.

دولت دونالد ترامپ در سال ۲۰۲۰، با امضای توافقنامه ابراهیم، گام قاطعی را در چشم انداز رویارویی به منظور ریشه کن کردن « تهدید ایران» برداشت. به رسمیت شناختن اسرائیل توسط چند کشور مسلمان، از جمله امارات متحده عربی نشان دهنده تمایل و اراده آمریکا و اسرائیل برای در محاصره قرار دادن جمهوری اسلامی بود. چشم انداز پیوستن عربستان سعودی به این پیمان می توانست به جاه طلبی های ملی و اجماع جناح های مختلف حاکم در ایران برای « تبدیل شدن به یک قدرت منطقه ای» ضربه بزند.

چین با احتیاط خود را تحمیل می کند

در شرایطی که عربستان سعودی و ایران، دو «ژاندارم خلیج» فارس، در آستانه وقوع جنگ بودند، در تاریخ ۱۰ ماه مارس ۲۰۲۳، چین برقراری مجدد روابط بین این دو کشور را به آنها تحمیل کرد. به این ترتیب مرحله جدیدی در ژئو پلیتیک خاور میانه آغاز شد. علیرغم سخنرانی های رایج، برنامه هسته ای ایران، دیگر در مرکز بحث و گفتگو ها قرار ندارد. در حال حاضر، بحث بر تقابل بین دو چشم انداز در ارتباط با تحولات خاور میانه متمرکز است : همراه و همگام با اسرائیل و ایالات متحده، و یا با استقلال بیشتر زیر چتر ایران و عربستان سعودی، با حمایت کشورهای جنوب و اعضای بریکس BRICS ( برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی).

این خواست و اراده از سوی ایران پس از انتخاب حسن روحانی به ریاست جمهوری در سال ۲۰۱۳، و به دنبال امضای توافقنامه برجام، و عادی سازی روابط بین المللی کشور، آشکار بود. ایران ، با موافقت رهبر معظم، ترجیح داد، روابط خود با تمام کشورهای همسایه، که همچون عراق در سال ۱۹۸۰ ، یا امارات متحده عربی در سال ۲۰۱۵، می توانستند تهدیدی برای کشور تلقی شود، عادی سازد. برقراری روابط مسالمت آمیز با ریاض در اولویت قرار گرفت. میانجی گری چین موجب شد تا مذاکرات غیر مستقیمی که از مدتها قبل برای پایان دادن به بحران های محلی بیشمار به ویژه در ارتباط با یمن جریان داشت، به نتیجه مطلوب برسد.

در میان هزار مسآله ای که می باید حل شود،چنین به نظر می رسد که در یک مورد همه به اجماع رسیده اند : ضرورتٍ یافتنٍ سریع راه حلی عادلانه و پایدار برای «مسئله فلسطین»، که تمام منطقه و حتی تمام جهان اسلام را به خود مشغول می کند. هر طرح و پروژه ای برای تغییر و تحول منطقه، تا زمانی که این بی عدالتی ادامه داشته باشد، یک توهم خواهد بود. پروژه مرتبط با «بازگشت» فلسطین، در بدترین شرایط با خشونت حمله شاخه نظامی حماس در هفتم اکتبر ۲۰۲۳، و در پی آن جنگ بر علیه غزه و لبنان، رقم خورد.

فریفته اغوا گری نشوید

در اینجا به باز گویی این وقایع بر نمی گردیم، جز این که به این نکته اشاره کنیم، که ایران تلاش کرد از کشیده شدن به درگیری « محلی» اسرائیل و فلسطین، اجتناب کند. جمهوری اسلامی به طور قطع می خواست از حزب اله و زرادخانه قدرتمند آن به عنوان ابزار بازدارندگی در برابر اسرائیل، و حفظ پتانسیل خود برای نفوذ در لبنان، محافظت کند. اما در عین حال نمی خواست تسلیم اقدامات تحریک آمیز اسرائیل شود، چیزی که می تواند به جنگی گسترده منجر شود، که ایالات متحده را در گیر می کند.

ایران توان نظامی کافی برای پیروزی در جنگ با اسرائیل ، که ۱۲۰۰ کیلومتر از آن فاصله دارد، را ندارد. علاوه بر این در صورت وقوع چنین جنگی ، امید هایش برای تبدیل شدن به یک قدرت منطقه ای، در کنار عربستان را از دست می دهد. این درگیری همچنین می تواند به تغییرات بنیادی در ساختار جمهوری اسلامی منتهی شود، که پس از ۴۵ سال قدرت، به خاطر شکاف ها و اختلافات داخلی و ترس از شورش های مردمی، و بحران اقتصادی بی سابقه فرسوده شده است. اولویت دولت جدید اصلاح طلب مسعود پزشکیان، با حمایت رهبر معظم، همچنان رفع تحریم های اعمال شده مجدد از سال ۲۰۱۸، و عادی سازی روابط با ایالات متحده اعلام شده است. در حال حاضر، با وجود مخالفت های شدید جناح های داخلی، سیاست در های باز همراه با احتیاط، همچنان به طور مداوم دنبال می شود.

تهران از متحدان محور مقاومت فاصله می گیرد، و حزب اله را ملزم می کند که حملات گسترده اش به شمال اسرائیل را متوقف کند، چیزی که می توانست با مجبور نشدن به استفاده از قدرتمند ترین موشک ها از سوی حماس، به دنبال کشته شدن حسن نصراله، به این تشکیلات در غزه کمک کند. در مراسم نماز جمعه ۵ اکتبر ۲۰۲۴، رهبر شجاعت جنگجویان حماس و حزب اله را که نشان داده اند پس از این به تنهایی قادر به دفاع از خویش هستند، مورد تحسین و احترام قرار داد. به دنبال کشته شدن یحیی سٍنوار رهبر حماس، اطلاعیه ای که از سوی ایران منتشر شد، اعلام می کرد که مسئول حمله پهپادی به مقر اقامت نتانیاهو در تاریخ ۱۹ اکتبر نبوده، و حزب اله مسئولیت این اقدام را به عهده می گیرد.

حمله به اسرائیل با بیش از ۳۵۰ پهپاد و موشک از سوی ایران ، در تاریخ ۱۳ آوریل ۲۰۲۴، نقطه عطف تاریخی، در استراتژی جدید حکومت ایران در دفاع از منافع ملی و سرزمین خود محسوب می شود. این نمایشٍ از پیش اعلام شده، برای نشان دادن این بود، که ایران به تنهایی و بدون حمایت نیابتی‌ها‌یش، از توان مقابله با دشمنان خود برخوردار است. واکنش اسرائیل به این حمله بیشتر نمادین بود، در حالی که حمله هوایی گسترده انجام شده در تاریخ ۲۶ اکتبر، اولین نمایش قدرت اسرائیل در برابر ۱۸۰ موشک پرتاب شده از سوی ایران، در اول اکتبر محسوب می شد. اسرائیل - بدون آسیب رساندن مهم – توانمندی های قابل توجه نیروی هوایی خود، و نقاط ضعف ایران در برابر چنین حملاتی را نشان داد. دو دشمن ثابت کردند که یک درگیری گسترده پوچ و بی معنی خواهد بود.

جالب ترین و قابل توجه ترین موضوع قابل ذکر، فشار آمریکا که تحت تآثیر مبارزات انتخاباتی دوران سکون و رخوت را از سر می گذراند، نسبت به خودداری اسرائیل از بمباران مراکز نفتی و هسته ای ایران نبود، بلکه نگرش و سیاست جدید کشورهای عرب بود، که با پرواز بمب افکن ها و موشک های اسرائیلی بر فراز آسمان های خود مخالفت کردند. همه این کشورها – حتی مصر، اردن و بحرین - از « تجاوز به کشور ایران » اظهار تآسف نموده یا آن را محکوم کردند. به طور قطع، این تغییر نگرش و سیاست نسبت به ایران، نتیجه اقدامات دیپلمات های ایرانی است، اما مورد تردید قرار گرفتن جدی روابط اسرائیل با ایالات متحده نیز در آن نقش دارد. در شرایطی که سیاست سرزمین سوخته اعمال شده از سوی اسرائیل در غزه و لبنان، حمایت بدون قید و شرط کشورهای غربی از اسرائیل را مورد سؤال قرار می دهد، عربستان و مصر در نشست بریکس BRICS که در اواخر ماه اکتبر در کازان روسیه برگزار شد، شرکت کردند. در این راستا، چشم انداز سامان دادن و باز سازی سیاسی منطقه، با مشارکت ایران، با تحمیل راه حلی عادلانه برای فلسطین، معتبر به نظر می رسد. « پیروزی» که علاوه براین از حمایت مردم جهان عرب و مسلمان ها برخوردار خواهد بود.

جاه طلبی ملی

جنگ غزه توازن قدرت را تغییر داد. ایران با مخالفت مستقیم با اسرائیل، به عنوان یک دولت با دولت دیگر، به احساسات ناسیونالیستی مشترک بین ۹۰ میلیون ایرانی و غرور جمعیت های مسلمان ارج می گذارد، و این جاه طلبی ملی کسب قدرت می تواند بر دفاع از فلسطین تقدم داشته باشد. از سوی دیگر، تحریکات اسرائیل علیه ایران، و گفتمان هایی که بار دیگر خطر برنامه هسته ای ایران را برجسته می کند، در پی آن است تا اروپا و کشورهای پادشاهی عرب را همچون سال های ۲۰۰۰، بر علیه این کشور بسیج کند، و موضوع فلسطین را به فراموشی بسپارد. محافظه کار ترین جناح های سیاسی در ایران، به ویژه در پارلمان با تاکید بر این خطر، بحث مجهز شدن تهران به توان هسته ای نظامی در برابر اسرائیل را از سر گرفته اند.

با پایان گرفتن نمایش قدرت نظامی، ایران زین‌پس اقدامات سیاسی را ترجیح می دهد. جمهوری اسلامی با تکیه بر این واقعیت که عملکرد افراطی اسرائیل در غزه و لبنان، وجهه آن به عنوان کشور« دموکراتیک و سنگر تمدن» را از اعتبار انداخته، خود را به عربستان سعودی و پادشاهی های نفتی نزدیک کرده است . تهران بدین ترتیب خود را طالب صلح معرفی می کند.

اصلاح طلبان که از ماه ژوئن ۲۰۲۴ با حمایت رهبر، علی خامنه ای به قدرت باز گشته اند، تلاش می کنند تا همچون سال ۲۰۱۵ به عنوان یک طرف مذاکره سیاسی معتبر از سوی « جامعه بین المللی» و در آغاز توسط کشورهای عرب همسایه، برای کمک به باز سازی سیاسی منطقه، پذیرفته شوند. کوششی که تا کنون بی نتیجه بوده است. اسرائیل با اعتبار بخشیدن به رویاروئی اش با ایران ، به دنبال منحرف کردن توجه از سیاست استعمار گرانه خود در فلسطین اشغالی است . تلاش های دولت ایران نیز- شاید در وهله اول ؟- وسیله ای برای کسب زمان لازم است. اولویت دوگانه ناسیونالیستی و ایدئولوژیک تهران، می تواند یک بار دیگر فلسطین دوردست را به حاشیه براند.

۱- این تسلیحات توسط واشنگتن در سال ۱۹۸۵ برای تامین مالی... ضد انقلابیون نیکاراگوئه (contras) فروخته شد. این امر در نهایت باعث رسوایی ای در ایالات متحده به نام ایران گیت گردید.