آمریکا، ایران و عواقب کشتن [قاسم] سلیمانی

مجلس عراق روز يکشنبه ٥ ژانويه رأي به پايان حضور همه نيروهاي خارجي (نه فقط آمريکايي) داد. اين تصميم درپي قتل سردار ايراني، قاسم سليماني گرفته شد که به دستور دونالد ترامپ رئيس جمهوري آمريکا انجام شده بود. قتلي که نشانه شکست سياست اِعمال تحريم ها عليه [حکومت] ايران و بالاگرفتن درگيري نظامي است.

کوشش هاي آمريکا براي معرفي سليماني به عنوان يک سرکرده تروريسم، مانند [خليفه خودخوانده] «سازمان حکومت اسلامي» (داعش)، ابوبکر البغدادي نادرست است و همه جوانب را درنظر نمي گيرد. سليماني شايد يک «فرمانده مرموز» خونريز و مناقشه برانگيز بوده باشد، ولي به رهبر [حکومت] ايران، علي حسيني خامنه اي براي حفظ و گسترش منافع رژيم در خاورنزديک خدمت کرده است. قتل سليماني حمله عليه حکومت ايران است.

بنابراين، چرا ايالات متحده دست به کشتن قاسم سليماني زد ؟ چرا اکنون و سرانجام آن چيست ؟

تغيير راهبرد ترامپ

بسياري از افراد در حلقه اطرافيان دونالد ترامپ، مانند مايکل فلين و جان بولتون، مشاوران پيشين امنيت ملي، و «مشاوران غير رسمي» مانند بنيامين نتانياهو و محمد بن سلمان، وليعهد عربستان سعودي، بي وقفه او را ترغيب به اقدام نظامي عليه ايران و اِعمال فشار براي تغيير رژيم مي کردند. اما گزينه ترامپ در مدت ٣ سال گذشته، ناديده گرفتن مشاوره هاي ايشان و اصرار بر اين واقعيت بود که ايالات متحده قصد وارد شدن به جنگ با [حکومت] ايران را ندارد. او به جاي جنگ، تحريم هايي جدي نسبت به تهران اِعمال کرد که هدف آن فلج کردن اقتصاد، جلوگيري از بلندپروازي هاي منطقه اي و وادارکردن آن به نشستن سر ميز مذاکره براي امضاي يک توافق ديگر، که پسند رئيس جمهوري آمريکا باشد، بود.

بنابراين، چه چيز تغيير يافته است ؟

خوب، مي توان گفت که دولت ترامپ به اين نتيجه رسيده که سياست «فشار حداکثري» شکست خورده است. اين سياست شايد به ايران زيان رسانده باشد، اما نتوانسته رهبري ستيزه جويانه ايران را منزوي يا معتدل کند.

حمله نيابتي [حکومت] ايران عليه سفارت آمريکا در بغداد، در اول ژانويه يک يادآوري خشن از اشغال تحقيرآميز سفارت آمريکا در سال ١٩٧٩، که موجب تضعيف روحيه دولت کارتر شد و حمله سال ٢٠١٢ به مجتمع ديپلوماتيک آمريکا در بنغازي [ليبي] بود که حيثيت دولت اوباما را لکه دار کرد.

دولت ترامپ که نگران تکرار اين سناريو در بغداد بود، تاکيد مي کند که اقدامش به منظور حفظ جان آمريکايي ها در حملات بعدي بوده و نمي خواسته به جنگ با ايران بپردازد. به نظر بدبين ها البته ، هدف از اين اقدام، حفظ کرسي رياست جمهوري با برگرداندن نگاه ها از روند استيضاح در سال کارزار انتخاباتي بوده است.

هرچه که باشد، اقدام به قتل يک گسست محض از سياست تحريم ها است و نشان مي دهد که ترامپ آماده است که از قدرت نظامي آمريکا نيز به اندازه قدرت اقتصادي آن استفاده کند.

حمله نيابتي

از آغاز، جمهوري اسلامي خروج ترامپ از توافق هسته اي و اِعمال تحريم ها به عنوان يک وسيله ارعاب را رد کرد و حاضر نشد در حيني که تحريم ها صادرات نفت حياتي براي کشور را مسدود، اقتصاد را فلج مي کند و ارتش را به ورشکستگي مي کشاند، دست روي دست بگذارد.

تهران حمله هاي نيابتي عليه پايگاه هاي آمريکا و متحدان آن در منطقه را چندين برابر کرد. حمله هاي اخير عليه نفتکش ها در خليج [فارس] و تاسيسات نفتي سعودي، که منجر به حمله به مواضع آمريکا در عراق شد از اين جمله اند.

همچنين، تهران دست به اتحادهاي راهبردي جديدي با روسيه و چين زده و با اين دو کشور رزمايش هايي در درياي عمان درپايان ماه دسامبر انجام داده است.

قتل [سليماني] نه تنها هيچ يک از اين سياست ها را تغيير نمي دهد، بلکه شتاب آنها را بيشتر مي کند.

اگر به تاريخ باور داشته باشيم، ايران در وهله اول حمله را تحمل نموده و از وقوع جنگ تمام عيار عليه نيروهاي نظامي آمريکايي، که بر آن برتري دارند، اجتناب مي کند. ترامپ شايد خامنه اي را به دوئل طلبيده باشد، اما رهبر حکومت ترجيح مي دهد در سايه بجنگد.

از اين رو، آري در سايه خواهد جنگيد. گزينه هاي زياد و زماني نامحدود دارد. اين گزينه ها شامل کشتار، عمليات محرمانه، جنگ هاي کم شدت و ايجاد اختلال در نفت و امور دريايي در خليج [فارس] است.

به عبارت ديگر، اوضاع ديگر مثل سابق نبوده و بسيار پرتنش تر مي شود.

اين موضوع به ويژه درمورد عراق صادق است که ايران مدتي طولاني در آن از شکست و ناکامي ايالات متحده در حمايت از متحدان و مشتريان خود، بهره برداري کرده و نفوذ راهبردي خود عليه واشنگتن را افزايش داده و باز هم مي تواند اين کار را بکند.

جنگ جهاني سوم درکار نخواهد بود

به خلاف ايده هاي دريافتي و سناريوهاي آخرالزماني آغاز جنگ جهاني سوم، کشتن سليماني مي تواند محملي براي ترامپ جهت خروج از عراق باشد. همچنان که کشتن ابوبکر البغدادي دستاويز او براي خروج از سوريه شد. اين کاملا با خواست او درمورد بازبيني راهبردي در خاور نزديک براي بيرون کشيدن نظاميان و غيرنظاميان آمريکايي از مناطق داغ و دادن آزادي عمل بيشتر به پنتاگون در رويارويي با دشمنان منطبق است. اين به معناي حملات پهپادي بيشتر، عمليات نيروهاي ويژه و حملات موشکي هدايت شده با حداقل خطر براي کارکنان آمريکايي است.

اين براي ايالات متحده امر تازه اي نيست. در گذشته هم پس از بمباران پايگاه هاي نيروي دريايي در سال ١٩٨٣، از لبنان خارج شده بود و درسال ١٩٩٣ نيز پس از حمله اي که به نيروهاي آمريکايي شد، از سومالي بيرون رفت. به همين ترتيب، اکنون نيز درصدد عقب نشيني از افغانستان است.

اما عراق متفاوت است، زيرا موضوع آن براي آمريکا مهم تر است. دليل اين اهميت بيشتر اين است که در آنجا ميلياردها دلار سرمايه گذاري کرده و درطول ١٦ سال گذشته براي حفظ کنترل برآن، جان آمريکايي هاي بسياري ازدست رفته است. اما ترامپ به عنوان بازرگاني که دولتمرد شده، تحت تاثير قانوني طلايي در دنياي کسب و کار عمل مي کند که وقتي يک بار در معامله اي پول از دست داد، ديگر نبايد در آن پول صرف کند، حتي اگر پاي غرور، نفت يا شريک ها درميان باشد.

يک مسئله باقي مي ماند: آيا ايران از اين گرايش آمريکا به عقب نشيني بهره برداري مي کند يا ترغيب به تمايل به جنگ مي شود ؟ هرچه که باشد، عراق و بقيه دنياي عربِ دچار تفرقه، به مصداق ضرب المثل: وقتي فيل ها مي جنگند، علف ها له مي شود، همچنان از آن رنج خواهند برد.