آنها به رديف نشسته اند. برخي چشم ها را بسته اند و برخي ديگر دست بر شکم گذاشته اند. اين پناهندگان هرهفته چندساعت در اين کلاس در يکي از اتاق هاي ساختماني در ميدان وليعصر تهران براي آموختن و تمرين يوگا گرد مي آيند. مربي آنها قاسم نيز افغاني است. لهجه فارسي اش بي نقص است و نشان مي دهد که سال هاي درازي را دور از کشور زادگاه خود گذرانده است. در پايان جلسه، با چند تن از شاگردان خوش و بش مي کند و سپس به گفتگو درباره هم ميهنان افغان خود مي پردازد: «حضور هر افغان در ايران دليلي دارد. ما از جنگ ها و بمباران ها گريخته ايم. ما از کشور خود بيرون آمده ايم زيرا در آنجا نمي توانيم درآمدي براي تامين زندگي خانواده هايمان داشته باشيم. به اين خاطر در اينجا براي تامين زندگي آنها سخت کار مي کنيم. ما در ايران با نژادپرستي رودررو هستيم و حقوقمان، مانند دستيابي آسان به مدرسه يا گذراندن دوره در يک موسسه آموزشي خصوصي يا دولتي، رعايت نمي شود». اين مرد ٤٥ ساله تاکيد مي کند که از داشتن تماس با هم ميهنانش خرسند است. آمد و رفت در کلاس او از زمان اعلام خروج ايالات متحده از توافق هسته اي وين [برجام] با ايران در ٨ ماه مه ٢٠١٨ بيشتر شده است.
کاهش دستمزدها و ارزش پول
برقراري تحريم هاي آمريکا عليه ايران و سقوط شديد ارزش ريال ايران، به شدت بر زندگي افغان ها در ايران اثر گذارده است. درواقع، پول ايران ٩٨ درصد از ارزش خود را دربرابر دلار از دست داده(١) و به ويژه درپايان ماه سپتامبر شديدا کاهش يافته و از ٤ هزار به ١٨ هزار تومان براي هر دلار رسيده است. با آن که تورم و افزايش هزينه زندگي تهديدهايي مستقيم براي زندگي روزمره کارگران افغان است، کاهش دستمزد و ارزش پول ايران دليل هاي اصلي بازگشت آنها به کشور خودشان است.
به گزارش راديو بين المللي فرانسه (RFI)از ماه ژوئيه گذشته به اين سو، هرروز حدود ٢ هزار افغان ايران را ترک مي کنند. بنابر ارقام رژيم ايران، تعداد کل افغان هايي که در ايران زندگي مي کنند بين ٥.١ و ٢ ميليون تن است. آنهايي که اندوخته اي دارند راه پرهزينه و خطر اروپا را در پيش مي گيرند. کم بضاعت ترها به افغانستان بازمي گردند که گاه دستمزد در کارگاه هاي ساختماني يا بخش کشاورزي بهتر از ايران است. «سازمان جهاني مهاجرت» (OIM) اعلام کرده که در ٧ ماهه منتهي به پايان ژوئيه ٢٠١٨، ٤٤٠ هزار افغان ايران را ترک کرده اند. با آن که ٥٧ درصد از اين تعداد اخراج شده اند، ٤٣ درصد نيز به ميل خود اين کار را کرده اند. درصدي که يادآور با زگشت هزاران افغان پس از فروپاشي حکومت طالبان در سال ٢٠٠١ است. قاسم تصريح مي کند که: «من هرگز از کسي نمي خواهم که در تهران بماند. ما هنگامي که فردي جديد از راه مي رسد و جاي يک جوان افغان را در کلاس مي گيرد خوشحال مي شويم».
علي سعيد پس از چندسال اقامت در ايران به کابل بازگشته است. تابستان امسال دستمزد ماهانه دريافتي او از ٣٠٠ به ٧٠ يورو کاهش يافت. او در تماس تلفني به ما مي گويد: «البته که دليل اصلي بازگشت من به افغانستان وضعيت اقتصادي در ايران بوده است! پيشتر، من مي توانستم اندکي پول براي خانواده ام بفرستم ولي اکنون اين کار غيرممکن شده است. همه چيز در ايران گران تر شده است. اين درحالي است که حتي يک ريال به دستمزد ما افزوده نمي شود و هزينه زندگي سرسام آور بالا رفته است. بنابراين، چرا بايد در کشوري بمانم که وضعيت آن مدام بدتر مي شود و نمي توانم برآورد دقيقي درمورد وضعيت اقتصادي آن داشته باشم ؟ براي کارگران افغان، کاهش شديد ارزش ريال عاملي نوميد کننده است و ما را به سوي بازآزمودن بخت خود در افغانستان وامي دارد». برنار هورکاد پژوهشگر کارشناس امور ايران مشکل مطرح شده توسط علي را تائيد مي کند: «براي کارگران افغان که پول به کشور خود مي فرستند اين يک نگراني واقعي است و با وجود تورم آنها کمتر مي توانند پس انداز کنند و در نتيجه پول کمتري براي خانواده هايشان بفرستند».
به سوي پايان يارانه هاي دولتي
درطول زمان، به ويژه در بخش هاي غذايي، کشاورزي و ساختمان، کارگران غيرقانوني افغان قربانيان جنبی ازسر گرفته شدن تحريم هاي اقتصادي اِعمال شده توسط آمريکا هستند. از ٦ نوامبر ٢٠١٨، فروش نفت ايران به کشورهاي ديگر ممنوع اعلام شده است. تنها ٨ کشور از جمله چين، هند، ژاپن، ترکيه، کره جنوبي و ايتاليا معافيت هايي موقت براي تداوم خريد نفت از حمهوري اسلامي به دست آورده اند. کسري درآمد حکومت ايران از اين بابت بسيار زياد است. طلاي سياه بين ٧٠ تا ٨٠ درصد از درآمدهاي صادراتي کشور را تشکيل مي دهد و نيمي از منابع تامين بودجه آن است. بنابراين، سلامت اقتصادي کشور تاحد زيادي وابسته به درآمدهاي نفتي است تا دولت بتواند به بخش کشاورزي خود – به ويژه در کشت گندم – يا زيرساخت ها يارانه بپردازد.
در چنين شرايطي، برنار هورکاد پيش بيني مي کند که از هزينه هاي حکومتي کاسته شود: «نظام با بودجه اي کمتر به همه بخش هاي اقتصادي کشور يارانه مي پردازد و اين امر در جايي متوقف مي شود. آيا حکومت خواهد توانست بدون درآمدهاي نفتي پول کافي براي تامين همه اين هزينه ها به دست آورد؟ حکومت ايران هنوز مي تواند با ذخيره هاي اقتصادي خود يک يا دوسال ازپس پرداخت يارانه هاي خدمات عمومي برآيد، اما پس از آن کشور دچار بحران اقتصادي مهمي مي شود». با يارانه هاي کمتر، خشکسالي و شوره زار شدن بيش از پيش زمين هاي کشاورزي، آينده کارگران مهاجر افغان تيره و مبهم است.
درشهرها، کارگاه هاي عمدتا دولتي از کاهش روزافزون بودجه رنج مي برند. جاويد، کارگر ٢٤ ساله افغان از ولايت دايکندي، در يک کارگاه ساختماني در پايتخت کار مي کند. برادر کوچک او پس از آن که از کسب درآمد کافي براي اين که بتواند بخشي از آن را براي خانواده اش بفرستد نوميد شد به افغانستان بازگشته است: «پيشتر، اگر کارفرماي خوبي مي يافتيم که دستمزد را به موقع مي پرداخت، مي توانستيم يک و نيم ميليون تومان درماه (٣٠٠ يورو) به دست آوريم. براي کسب اين درآمد بايد خيلي سخت کار مي کرديم و از بيمه حوادث مربوط به کار نيز برخوردار نبوديم. اما، اکنون ٦ ماه است کارفرمايم دستمزد مرا به ١٣٣ يورو کاهش داده است. اين تفاوت وقتي شما براي تامين نيازهاي خانواده کار مي کنيد بسيار زياد است». جاويد هم مانند برادرش به فکر برگشتن به افغانستان است و اين چيزي است که چند ماه پيش فکرش را هم نمي کرد: «بسياري از ما در ايران به دنيا آمده اند و شايد نخواهند به موطن خود بازگردند، اما من در افغانستان زندگي کرده ام. من نمي خواهم وقتم را در اينجا هدر دهم. فکر مي کردم وضعيت بهتر خواهد شد، اما به نظر نمي آيد که چيزي به سوي عادي شدن پيش رود. به اين دليل به فکر بازگشت به افغانستان هستم».
نيروي کار ارزان قيمت
در شرايط فعلي سياسي و اقتصادي، مهاجر افغان در بهترين حالت به چشم يک رقيب در بازار کار ايران، و در بدترين حالت به صورت يک اشغالگر انگلي ديده مي شود. اين درحالي است که کار اين مهاجران براي موسسات کوچک و متوسط کشور يک غنيمت است. فرشيد يک کارفرماي ايراني است. او در پروژه هاي مختلف ساختماني در پايتخت کار مي کند. او براي دقايقي از کارگاه و سروصداي چکش کاري آن بيرون مي آيد تا از تهويه مطبوع خودروي خود استفاده کند: «چرا ما کارگران افغان را به کار مي گيريم؟ در درجه اول براي کيفيت کارشان و بعد اين که آنها هرگز در انجام کاري که از ايشان خواسته مي شود شکايت نمي کنند. آنها معمولا خانواده اي که بخواهند با آنها وقت بگذرانند ندارند، از اين رو بيشتر در کارگاه مي مانند و کار مي کنند. از آنجا که کارشان غيرقانوني است، نيازي به پرداخت حق بيمه برايشان نيست. اينها صرفه جويي خوبي به ويژه دراين اوضاع و احوال است».
فرشيد از استخدام جوانان ايراني در کارگاهش اکراه دارد. با آن که با تقاضاهاي زيادي مواجه نيست، کار افغان ها و نيروي کار ايراني را مقايسه مي کند: «افغان ها هرگز درخواست افزايش دستمزد نمي کنند درحالي که کارگر ايراني همواره دستمزد بيشتر مي خواهد و به خوبي افغان ها نيز کار نمي کند». برنار هورکاد بهتر بودن نسبي کار افغان ها را تائيد مي کند: «بديهي است که ايران به اين نيروي کار نياز دارد. اگر شما در خوزستان کشاورز باشيد و يک کارگر کشاورزي ايران ساعتي ١ يورو برايتان تمام شود، کارگر افغان ٨٠ سانتيم تمام مي شود و در کل اين نيروي کار يک راه حل مقرون به صرفه است».
با اين همه، اين پژوهشگر اين نظر که پناهندگان افغان رقيبي براي نيروي کار ملي هستند را رد مي کند: «کشور به اين درجه از فقر نرسيده است. به طور کلي افغان ها کارهايي را انجام مي دهند که ايراني ها از انجام آنها سرباز مي زنند. اين مهاجرت از سال ١٩٧٣ و نخستين دوران رونق کشور وجود دارد. کار مهاجران افغان هزينه اي بر اقتصاد ايران تحميل نمي کند و دولت هيچ گونه خدمات از جمله در زمينه مسکن و مدرسه به آنها ارائه نمي کند».
مردي به شيشه در خودروي فرشيد، رييس کارگاه، تقه مي زند. علي، همکار جاويد مي خواهد به کارفرماي خود اطلاع دهد که کارها پيش رفته است. او جواني ٢٦ ساله و اهل کابل است که نمي خواهد به افغانستان بازگردد: «جاويد اهل منطقه اي امن تر و بهتر از کابل است. به اين خاطر او مي تواند به بازگشت به کشورمان فکر کند. من مي دانم که اگر برگردم زندگيم درخطر خواهد بود. من پيشتر يک بار با آمدن غيرقانوني به ايران خطر کرده ام. نه، من نمي خواهم به گذشته سلام کنم. ايران راهي براي رفتن به سوي اروپا است. من ترجيح مي دهم مقداري پول پس انداز کنم و به يونان يا ترکيه بروم».
١- رادیو bfmtv https://bfmbusiness.bfmtv.com/mediaplayer/video/le-rial-iranien-s-est-completement-effondre-thierry-coville-28093-1104898.html