از سال ١٩٧٩

عراق، ميدان بسته رودررويي بين واشنگتن و تهران

بحراني که در هفته هاي اخير بين ايران و ايالات متحده به وجود آمد، چيزي جز چندمين نسخه تکراري رودررويي بين دو کشور نيست که از سال ١٩٧٩، صحنه اصلي آن همچنان عراق است.

کشتن قاسم سليماني دستمايه لازم براي تحريک و ايجاد واکنش در سراسر دنيا را داشت. از تقسيم شيريني در منطقه ادلب يا غزه براي جشن گرفتن مرگش تا گفته هاي رسمي مقام هاي طرفدار او در ايران که فرياد انتقامجويي سردادند و جمعيت انبوهي که در مراسم تشييع او شرکت کردند، از جمله اين واکنش ها بود. در صحنه هاي غربي، تظاهرات براي هشدار دادن به رهبران بود که دنبال جنگ و درگيري نروند.

بايد گفت که اين رويداد خارق العاده بود: رئيس جمهوري آمريکا مسئوليت قتل هدفمند يک مقام بلندپايه کشوري را پذيرفت که ايالات متحده با آن درگيري دارد. آيا اين اعلام يک درگيري بين المللي است ؟ يا به عبارت عاميانه تر، آيا ما درحال تکرار تاريخي نيستيم که از سال ١٩٧٩، در زمين عراق، بين ايران و ايالات متحده رخ مي دهد ؟

پايان دکترين کارتر

سال ١٩٧٩ نقطه عطفي براي خاور نزديک بود. اين سال با عزيمت شاه از ايران، پس از چندين ماه ناآرامي و بازگشت آيت الله حميني از تبعيد، آغاز شد. ناگهان، دکترين آمريکا که از زمان پس از جنگ جهاني دوم با کندي در حال پختگي و جا افتادن بود، با گسست مهمي روبرو شد. نتيجه منطقي عملکرد همه رئيس جمهوري هاي آمريکا، پس از فرانکلين دي. روزولت وجود دو «ژاندارم خليج [فارس]» بود که بنابر توصيف کارتر – ايران و عربستان سعودي – بودند که يکي عليه حامي خود دست به شورش، و از آن هم بيشتر انقلابي ضد امپرياليستي و تاسيس جمهوري اسلامي زد.

از اين بدتر، رهبران آن به خود جرئت و جسارت دادند که با نماد ابرقدرت آمريکا سرشاخ شوند و سفارت آن را اشغال کردند. پس از شکست هاي جنگ ويتنام و رسوايي داخلي واترگيت، موضوع ايران درنظر افکار عمومي آمريکا سقوط در دوزخ بود. در پاسخ به اين امر، تدريجا سياست ايجاد سد و مانع طراحي و مانند اتحاد شوروي پس از سال ١٩٤٥؛ براي رويارويي با نيروهاي انقلابي به اجرا گذارده شد.

اين زير سئوال رفتن سياست آمريکا آغاز شد، بدون آن که هدف اصلي حفاظت از منابع سوخت منطقه و تداوم حمايت بي چون و چرا از اسرائيل اصلاح شده باشد. مي بايد در همه جا با نفوذ ايران مقابله مي شد.

نخستين ميدان رويارويي در لبنان بود. اين کشور که از سال ١٩٧٥ درگير جنگ داخلي و اشغال نظامي توسط همسايگان سوري و اسرائيلي خود بود، به صورت ميدان «جنگ ديگران» (١) درآمد. دراين چهارچوب، ايالات متحده متحمل بزرگ ترين سوء قصد خونبار ٢٣ اکتبر ١٩٨٣ شد که منجر با کشته شدن ٢٢٠ تفنگدار دريايي آمريکا گرديد. يک نيروي تروريستي جديد، «جهاد اسلامي» سربرآورد و توانايي خود در آسيب رساندن به نخستين ارتش دنيا را نشان داد. بلافاصله، رئيس جمهوري رونالد ريگان فرمان عقب نشيني نيروهاي آمريکايي را صادر کرد.

نزديک شدن به صدام حسين

اين تغيير سياست منجر به تحول ديگري در منطقه شد، در حالي که از سال ١٩٦٧ عراق و ايالات متحده درپي جنگ ماه ژوئن اعراب با اسرائيل، روابط ديپلوماتيک خود را قطع کرده بودند، صدام حسين، رئيس جمهوري عراق که تمام قدرت را در اختيار گرفته بود، از تابستان سال ١٩٧٩ به واشنگتن نزديک شد. هنگامي که در سپتامبر ١٩٨٠ ارتش عراق به ايران هجوم برد، از پشتيباني ضمني ايالات متحده برخوردار شد. اين آغاز يک روابط سه جانبه به نام دشمني با ايران بود و ايالات متحده توانست با تسليح، حمايت و اطلاع رساني در جنگ با ايران به نيروهاي عراقي کمک کند. ازاين هم بيشتر، پس از مذاکراتي طولاني، واشنگتن روابط ديپلوماتيک با بغداد را در سال ١٩٨٥ ازسر گرفت درحالي که جنگ با ايران به اوج خود رسيده بود.

آيا اين رابطه سه جانبه که منجر به ويراني عراق و ايران شد، در پايان جنگ به انتها رسيد ؟ درسال ١٩٨٨، آيت الله خميني– منادي مبارزه عليه آمريکا- مرد. دو سال بعد، صدام حسين به کويت يورش برد و واشنگتن را واداشت که به ائتلافي گسترده براي اخراج عراق از کويت دست بزند. اين بار، ايالات متحده و ايران به طور ضمني (بدون آن که ايران در ائتلاف تشکيل شده شرکت کرده باشد) عليه صدام حسين درکنار هم قرار گرفتند. اين کار براي آشتي اين دو دشمن کافي نبود و رويدادهاي پس از سال ١٩٩٠ اين را نشان داد.

خاک عراق به صورت يک صحنه رودررويي غيرمستقيم درآمد. ايران پذيراي پناهندگان جنبش سال ١٩٩١، قيام گسترده مردمي که توسط صدام حسين – زير نگاه بي تفاوت ائتلاف بين المللي- بي رحمانه سرکوب شدند گرديد. برقراري صلح پس از آزاد سازي کويت و انتفاضه ، ايالات متحده را برآن داشت که بر عراق قيموميت اِعمال نموده و در شمال و جنوب عراق مناطق پرواز ممنوع اعلام کند و تحريمي شديد بر مردم عراق اِعمال نمايد و بکوشد با اِعمال فشار تغيير رژيم به وجود آورد. اين تحريم و فشار موجب شد که رژيم عراق در جستجوي منابع جديد لازم براي بقاي خود برآيد. بنابراين، عراق صنه کارزارهاي بمباراني شد که رخ نداد. صدام حسين به عنوان تجسم مخالفت، هم براي آمريکا و هم ايران، و کانون مشکل در منطقه خليج [فارس] در آمد.

«مسئله شرق» تازه

در سال ٢٠٠٣، درجريان سوء قصد ١١ سپتامبر، دولت بوش سرانجام تصميم به تغيير رژيم عراق گرفت. برگ تازه اي در روابط دوکشور گشوده شد. چنان که اخيرا ژان پي ير فيليو يادآوري کرده، همه عقب نشيني هاي آمريکا در هرج و مرج ناشي از اشغال وحشيانه عراق، به سود ايران تمام شده است.

تهران از تضادهاي آمريکا در فرداي برکناري صدام سود برده است. ازبين رفتن اين خودکامه يک رقيب بزرگ نفوذ ايران را ازميان برداشت. دولت ايران از جمله معدود کشورهايي بود که مقام هاي آن درسال ٢٠٠٦ در دارزدن ديکتاتور پيشين حضور داشتند. ازاين هم بيشتر، شکل گيري جديد کشور با معيارهاي دموکراسي سازي آمريکايي گسست هاي فراواني به وجود آورد که ايران در آنها نفوذ کرد. «مسئله شرق» (٢) تازه اي در عراق شکل گرفت که عبارت از جستجوي شريک هاي محلي، حمايت هاي خارجي براي سفت کردن زيرپا در داخل بود. دراين چهارچوب، ايران و ايالات متحده از طريق واسطه ها رودررو شدند.

ايران از اين تنظيم مجدد سياست کاملا بهره برد. دستور کار درمورد دموکراتيک سازي عراق به سرعت بدل به قوم گرايي شديد در صحنه سياسي شد. «هويت سازان» جديد (٣)، شخصيت هاي سياسي که تعلق قومي يا مذهبي (شيعه، سني، کرد و غيره) را نمايندگي مي کردند توانستند خود را به عنوان برندگان نظم جديد تحميل کنند. براي ازبين بردن اختناق گذشته و اين که با کسي بدرفتاري نشود، واشنگتن از اين کار، به ويژه درجريان انتخابات قانونگذاري پشتيباني کرد، بدون آن که دريابد که صحنه مجلس تبديل به جناح هايي برمبناي تعلقات ابتدايي (مذهبي و قومي) مي شود.

از سوي ديگر، محروم شدگان از بازي سياسي – عمدتا نمايندگان مناطق سني نشين مانند «الانبار» - که مردم آن از شرکت در انتخابات سال ٢٠٠٥ خودداري کردند- گفتماني قوي به راه انداختند مبني بر اين که نمايندگان سني ها توسط خارجي هايي از قدرت رانده شده اند که افراد بيگانه با عراق هستند (شيعياني که به چشم آنها نمايندگان ايران ديده مي شوند). به علاوه، گروه هايي در مجلس که خواهان حمايت ايران بودند، با متحد آمريکا بودن فاصله داشتند.

همه عليه همه

برنده اصلي انتخابات ٢٠٠٥ در عراق عامل خشونت قومي اي بود که کشور را به خاک و خون کشيد. رودررويي هاي بسياري آغاز شد که باعث شد کنترل ازدست آمريکايي ها خارج شود. سني ها عليه شيعيان، شيعيان عليه شيعيان، اعضاي القاعده عليه آمريکايي ها، شورشيان عراقي عليه آمريکائيان، صفوف مخالفان چندين دستهه شد و آمريکا را واداشت که در تدابير امنيتي و پس از آن در ديدگاه پس از صدام خود تجديدنظر کند (٤).

ورود ژنرال پترائوس در ژانويه ٢٠٠٧ سياست آمريکا را دگرگون کرد: از آن پس شکل شهري ضدشورش استعماري براي تامين ثبات شهرها درنظر گرفته شد و رئيس هاي قبيله ها براي مبارزه عليه القاعده تنها دشمن معرفي شده از سال ٢٠٠٨- دعوت شدند تا دربرابر دريافت پول کار کنند. در نبردهاي شبه نظامي سال هاي ٢٠٠٤ تا ٢٠٠٩ شبکه اي متشکل از متحدان سياسي ايران تشکيل شد که دامنه نفوذ خود را در مراکز شيعه گسترش داد، درحالي که قدرت اشغالگر جذب عمليات پليس شده بود. ازاين هم بيشتر، حزب هاي در قدرت نزديک به ايران، به نام مبارزه عليه تروريسم، به اقتدارگرايي روآوردند... واشنگتن دربرابر هرج و مرج حاکم دست روي دست گذاشت.

در سال ٢٠١٠، دولت جديد نوري المالکي – که خود او از حزب الدعوه بود- خواهان هويت شيعي شد و سياست وابستگي منطقه اي و برقراري اقتدارگرايي را پيگيري کرد. دولت او با بهره گيري از عقب نشيني برنامه ريزي شده نيروهاي آمريکايي درسال ٢٠١١ و با تکيه بر گفتمان ضد تروريسم شروع به تهديد نيروهاي ديگر کشور کرد. پول پرداختي به رئيس هاي قبيله ها يک مرتبه قطع شد و موجب عزيمت آنها به کشورهاي خليج [فارس] گرديد تا در آنجا از ثروت خود استفاده کنند. آنها در پس خود اعضاي قبيله ها را رها کردند تا با آزار و تهديدهاي نيروهاي ضد تروريستي عراق رودررو شوند. در چنين وضعيتي، شبکه اي از شبه نظامي هاي اسلامي به وجود آمد و موجب ايجاد «حکومت اسلامي عراق» (EII État islamique d’Irak) شد. اين گروه به سرعت بزرگ شد و سرزمين هاي بسياري را تصرف کرد.

تهديد داعش

برگ تازه زماني گشوده شد که دولت عراق در بهار سال ٢٠١٤ ناگزير از رودررويي با پيشرفت سريع «سازمان حکومت اسلامي» (داعش) شد. داعش نيروهاي دولتي تضعيف شده براير سياست هاي سرکوبگرانه و تفرقه آميز را شکست داد . نخست فلوجه و سپس موصل را تصرف کرد. گسترش قلمرو تحت کنترل داعش – به ويژه در سوريه- و آغاز کشتن نمايشي غربي ها سبب بازگشت ايالات متحده و شريک هاي غربي آن شد. «مسئله شرق» در روايت عراقي اش شکلي خاص يافت. ايران و ايالات متحده که در همه مسايل مربوط به خاور نزديک اختلاف نظر داشتند، به نام هدف مشترک ضد تروريستي به حمايت از بازيگراني يکسان پرداختند.

دراين حين، تنها گفتمان ضد تروريسم عامل پيوند دهنده آنها بود و همکاري واقعي ميداني با يکديگر نداشتند. به همين ترتيب، گفتگوهايي موازي درمورد پرونده هسته اي گواه اين بود که دولت اوباما درمسير برعکس درحال اتخاذ سياستي درمورد ايران در خاور نزديک و مسئله هسته اي است. به طور خيلي محرمانه، دو گروه مجزا در وزارت امورخارجه آمريکا تشکيل شد تا اين دو پرونده را پيگيري کند. با بسيج گسترده منابع فني غربي و نيروي انساني عراق، داعش از سرزمين عراق پاکسازي شد، ولي همچنان در آنجا فعاليت زيرزميني دارد.

انتخاب دونالد ترامپ وضع را عوض کرد. او به سرعت تمايز خود از سلفش را نشان داد و گفتماني تازه عرضه کرد. درعين حال، او الزاما دکترين عملي با هدف هاي سياسي روشن نداشت. به دليل هاي سياست داخلي، دولت جديد دلبستگي شديدي نسبت به دولت بنيامين نتانياهو دارد و حمايت از آن را بسيار بيشتر کرده است. ايجاد مانع دربرابر نفوذ ايران يکي از جنبه هاي اين حمايت ها است. ترجمان اين امر دادن مجوز به اسرائيل براي چندين برابر کردن حمله ها عليه حزب الله يا تاسيسات ايران در سوريه است. اما اين حملات با وزن روسيه، که او نيز شريک اسرائيل است، محدود مي شود.

برعکس، در عراق خلاء به وجود آمده براثر غلبه بر داعش زمينه مساعدي به وجود آورد. در پايان سال ٢٠١٧، نيروهاي عراقي پيروزمندانه در بغداد رژه رفتند.

در آن زمان مبارزه بين برندگان درحالي آغاز شد که دونالد ترامپ نيت خود براي بيرون بردن نيروهاي آمريکايي از عراق را اعلام کرد. در اردوگاه شيعه، دو نيروي بزرگ ظهور يافت که يکي خواهان تقويت اتحاد با ايران، «حشد الشعبي» و ديگري تحت حمايت مرجع مذهبي شيعه، آيت الله علي سيستاني است که خواهان دفاع از عراق است. اين مخالفت درحالي شکل گرفت که مشکلات اجتماعي به وجود آمده از بي نظمي هاي پس از سال ٢٠٠٣، خشم اجتماعي را حتي در کانون شيعي کشور برانگيخته بود. بصره قيام کرد. بزودي جنبش اجتماعي گسترده اي فضاي شهرهاي بزرگ را دربر گرفت تا نسبت به شکست ها و ورشکستگي هاي غلبه کنندگان بر داعش اعتراض کند.

در اين اوضاع، موضوع سوريه يک بار ديگر در عراق سرريز کرد. ايالات متحده دستور بمباران شبه نظاميان کتائب حزب الله درمرز سوريه و عراق را داد. درجريان تشييع جنازه در بغداد، در منطقه سبز، مهار امور از دست رفت و سفارت آمريکا مورد حمله قرار گرفت. رئيس جمهوري ترامپ، به عنوان واکنش فرمان بمباران خودروهاي حامل قاسم سليماني و ابومهدي المهندس، رهبر حشدالشعبي را صادر کرد. چند روز بعد، موشک هايي به پايگاه هاي آمريکايي در عراق شليک شد... ازنو، عراق به صورت ميدان جنگ ايران- آمريکا در آمد.

درحالي که عراق براثر اعتراض هاي خياباني مردمي که خواهان در دست گرفتن سرنوشت خود هستند به خروش آمده، تاريخ ٤٠ ساله يادآور خبرهاي خشونت آميز است. از سال ١٩٧٩، ايالات متحده و ايران، به خاطر اختلاف هايشان، از اين کشور براي افزايش نفوذ منطقه اي خود استفاده مي کنند. صداي چکمه ها را مردمي مي شنوند که مي بايد ميراث سنگين يک اقتدارگرايي خارق العاده زاده شده در سال ١٩٧٩ و وضعيت ژئوپوليتيکي بيش از پيش داراي مشکل را تحمل کنند.

١- براساس عبارتی از روزنامه نگار لبنانی غسان توینی

٢- براساس تعریف پیشنهاد شده توسط هانری لورانس

٣- Fanar Hadad, Sectarianism in Iraq : Antagonistic Visions of Unity, Hurst, Londres, 2011.

٤- Loulouwa Al-Rachid, Édouard Méténier, « À propos de la violence “irakienne”, quelques éléments de réflexion sur un lieu commun », A Contrario, 2008/1, vol. 5, p. 114-133.