از جدائی طلبی کمونیستی تا جدائی طلبی اسلامی

جادوی کهنه، جادوگرهای تازه. · . امانوئل مکرون رئیس جمهور فرانسه قرار است روز ۱۸ فوریه در شهر مولوز (Mulhouse) مخالفت خودش با «جدائی طلبی» اسلامی را اعلام کند، با این امید که آن را تبدیل به موضوع محوری کمپین انتخابات شهرداری خود کند، کمپینی که آغاز چندان خوشایندی نداشته است. اما قبل از چنین کاری، شاید بد نباشد نگاهی به تجربه سلف مشهور خودش شارل دوگل بیاندازد که به جنگ «جدائی طلبان کمونیست» رفته بود.

«اولین وظیفه ما مبارزه با این بلای وحشتناک جدائی طلبی است، و بازگرداندن اتحاد ملی، که بر فراز آن بی هیچ شک و تردیدی بنای اقتدار، سعادت و خوشبختی فرانسه را برپا خواهیم کرد.»(۱) نویسنده این فراز شاعرانه کیست ؟ امانوئل مکرون ؟ یا کسی که مکرون در آغاز دوره پنج ساله اش گفت از وی الهام گرفته است، یعنی شارل دوگل ؟ البته که دومی!

این سخنرانی متعلق به سال ۱۹۵۲ است، اما دوگل در سال ۱۹۴۷، بعد از خلع شدن از ریاست جمهوری بود که درپی به دست آوردن مجدد قدرت، حزب سیاسی خود به نام اتحاد ملی فرانسه (RPF) را بنیان گذاشت، و در همان روزها هم بود که بحث محکومیت «جدایی طلبی کمونیستی» را نیز مطرح کرد، آن هم در زمانی که حزب کمونیست بسیار قدرتمند بود (با حدود یک چهارم آرا)، و حرفهایش ترس و نفرت بسیاری در محافل ساده دل ایجاد کرد. در سخنرانی مشهوری که در شهر «رن» در ۲۷ ژوئیه سال ۱۹۴۷ ایراد کرد میگوید:

« اما اگر وحدت ملی ما حتی در زمان آنهایی که به قوانین هیتلری تن در داده بودند نیز پابرجا مانده بود، امروز این خطر را همه احساس میکنیم که باز در خطر افتاده است. و من میگویم که وحدت ملی به دلیل یک گروه است که به خطر افتاده، و آنها افرادی هستند که بالاترین اولویت شان در جهت منافع یک دولت خارجی است. من این را به شما میگویم که با تمام قوایم، با بیش از آنچه در توانم بوده، و تا سرحد آنچه که قانون برایم مقدر کرده، تلاش کرده ام تا این گروه را به سوی منافع فرانسه بازگردانم. بله ! پس از آزاد سازی، من، همراه با همه اعضای مقاومت، تصمیم گرفتیم که باید به این جدایی طلبان نیز فرصتی داده شود که بازگردند و به ملت بپیوندند. »

حزب RPF اما در انتخابات سال ۱۹۵۱ شکست خورد، و دوگل، همانطوری که نقل قول ابتدای این مقاله نشان میدهد، بار دیگر تلاش کرد تا موضوع «جدایی طلبی» را مستمسک کند. کمپینی آغاز به شکل گرفتن میکند. در گردهمایی های زیادی، سخنرانان پشتیبان دوگل «آنهایی که نگاهشان به مسکو دوخته شده» را به صلابه میکشند، و پیروانشان به جستجوی سمپات های حزب کمونیست میروند و اینجا و آنجا چند نفرشان را هم به قتل میرسانند. جنبش کمی بیش از یک سال ادامه میابد، اما پس از آن قادر به تجدید قوا نیست و اعضایش آرام آرام آن را ترک میکنند و جذب گروه های دیگر میشوند. سال ۱۹۵۳ شکست دوگل محرز میشود و او دنیای سیاست را وداع میگوید، به آفریقا میرود و بعد از بازگشت باقی عمرش را در دهکده کوچک «کلمبه لدوز اگلیز» (Colombey-les-Deux-Églises) در شمال شرق فرانسه به سر میبرد.

مکه به جای مسکو

حدود هفتاد سال بعد، در اواخر ژانویه ۲۰۲۰، جانشین دوردست دوگل در حال بازگشت از سفر اسرائیل در هواپیما همان حکایت را مطرح میکند: «باید سعی کرد بدون ایجاد چند دسته گی این را گفت. باید قبول کرد، بعضی وقتها هم گفتنش منجر به دردسر میشود، اما باید این را گفت که امروز، در درون جمهوری ما، تفکری هست که من آن را جدایی طلبی میخوانم.» این سئوال به ذهن میرسد که کدام مشاوری این ایده ای که جایگزین کمونیسم و تهدیداتش خواهد شد را در گوش مکرون نجوا کرده، و آیا وی خودآگاهانه تلاش میکند که پایش را جای پای ژنرال دوگل بگذارد ؟ یا شاید هم جای پای یکی دیگر از اسلاف خود یعنی فرانسوا میتران، که زمان وزارتش در جمهوری چهارم در سال ۱۹۵۷ «جنبش های جدایی طلبانه» کمونیستی در آفریقا را محکوم کرد، و خواهان «قرار دادن کشورهای مستعمراتی در گروهی بزرگتر و قویتر» شد، یعنی یک اتحادیه فرانسوی، یا همان که بعدها به نام «فرانس آفریقا» (۲) شناخته شد. کمتر از سه سال بعد، «جدایی طلبان» «جدا» شدند، و برخی از آنها دهها سال هم در قدرت باقی ماندند.

یا کمی نزدیکتر، ۱۹ مارس ۲۰۱۸، وقتی یکصد روشنفکر، از دست راستی های افراطی تا چپ گرا های اسلام ستیز، متنی با همین مضمون در روزنامه «فیگارو» امضا و منتشر کردند، و «مانوئل والس»، که دنبال فراموش کردن شکست های پی در پی خود در فرانسه و در اسپانیا بود، گرچه از آن دفاع نکرد، اما عکس العمل خاصی هم نشان نداد – بگذریم که بر حسب اتفاق اخیرا با مکرون هم از در آشتی در آمده.

مثل دوگل، مکرون هم در آستانه مهلت های انتخاباتی به مشکلات سیاسی برخورد کرده و، به قول پوکر بازها، باید «درستش کند». اما هدف جابجا شده و کمونیست ها جای خودشان را به مسلمان ها داده اند. میگویند نگاه «جدایی طلب ها» دیگر به مسکو نیست، بلکه به طرف مکه، ریاض، دوحه، یا آنکاراست.

در هر حال اما این تشبیه دقیقی نیست، و مقایسه کردن حزب کمونیست اوائل دهه پنجاه، که یک چهارم آرای ملت را داشت، با جریان های گوناگون اسلام سیاسی در فرانسه که ریشه های محلی دارند و به دسته های مختلفی تقسیم شده اند که همه شان روی هم تنها اقلیت کوچکی از جمعیت فرانسه میشوند، به همین سادگی هم نیست. اگر قول یک لایحه قانونی بر علیه جدایی طلبی به ما داده شود، نمیتوانیم به راحتی مجسم کنیم محتوای چنین قانونی چه میتواند باشد. اگر ادعای مجله «لوپوئن» ششم فوریه را باور کنیم، قرار است کلاس های زبان و فرهنگ مادری که توسط معلم هایی که از ترکیه و مغرب میآیند درس داده میشوند را به بهانه این که ارزش های متضاد با جمهوری فرانسه اشاعه میدهند تعطیل کنیم. هدف خوبی به نظر میآید، اما آیا دولت قادر خواهد بود این کلاس ها را با معلم هایی که خودش تعلیم داده کرده جایگزین کند ؟ جای شک دارد، بخصوص اگر اندکی با وضع آموزش و پرورش زبان عربی در فرانسه آشنایی داشته باشیم.

جادوگرهای پیر کمونیست دیگر چندان هراسی به دل مردم نمیاندازند، باید جادوگرهای تازه ای پیدا کرد، و اسلام سیاسی انگار اصلا برای همین نقش ساخته شده. تفتیش گران تازهٔ کلیسا برای جادوگران هیمه میچینند که در انتخابات آینده جان خودشان را نجات بدهند. گرچه تجربهٔ قدیمی دوگل نشان میدهد که با «جدایی طلبی» همه کار میشود کرد به جز بردن انتخابات.

۱- « Réformes économiques et sociales et participation », Ina (document audio), 20 mai 1952.

۲- François Mitterrand, Présence africaine et abandon, Plon, 1957.