مصاحبه

اسرائیلیانی که در کنار فلسطینیان مبارزه می کنند...

در آستانه انتخابات مجلس اسرائیل در ٢٣ مارس که رقابت جریان های راست افراطی بر آن مسلط است، چند صدای مخالف نیز به گوش می رسد. گفتگو با یکی از این صداها، تالی شاپیرو

با نگاهی از فرانسه، چنین بر می آید که مخلوطی از ناسیونالیسم و مذهب بر صحنه سیاسی اسرائیل سایه افکنده و نماد آن ائتلاف لیکود و حزب های گوناگون مذهبی است. بنیامین نتانیاهو تجسمِ بارز این ایدئولوژی است. گرچه او از سال ٢٠٠٩ بی وفقه نخست وزیر است، نخستین گزینش او به این مقام به سال ١٩٩٦ برمی گردد.

جامعه مدنی اسرائیل در رودروئی با آن چه که «مجموعه سیاسی یک پارچه» به نظر می رسد، تفاوت هائی عرضه می کند که گویای داوها ونیز تناقض هائی است که کشور با آن ها مواجه است. در این جامعه مدنی، با فعالان اسرائیلی متمایزی مواجه می شویم که کُنش گری و حتی زندگی در کنار فلسطینی ها را برگزیده اند. اینان که گاهی «سمولانیم» (چپ گرا) نامیده شده و مورد تحقیر راست گرایان و راستِ افراطی هستند، صدای مخالفی سر داده اند که گفتمان اکثریت را رد کرده و نافرمانی مدنی یا مخالفت با خدمت سربازی را گسترش می دهد. تالی شاپیرو، یکی از این شهروندان اسرائیلی است که مسیرِ حتی غیرعادی او، نمایانگر جریانی است که هر چند اقلیت ، ولی مقاومت می کند.

حسینا مکایی: چرا و چگونه یک فعال مبارز شدید؟

تالی شاپیرو: من در یک جَوِ نادانی سیاسی پرورش یافتم. دقیق‌تر بگویم، در یک خانواده اَشکِناز که اسطوره های صهیونیستی را به مثابه امری الزامی تلقی می کردند. هنگامی که بیست ساله بودم، شریک زندگی من فردی بود که در یک خانواده چپ تر نسبت به خانواده من بزرگ شده بود. به یمن این رابطه بود که برای نخستین بار، روایتی می شنیدم که با روایتی که من در آن پرورش یافته بودم، تفاوت داشت. سال ها لازم بود تا تکه های جدول را در کنار هم قرار دهم. برای این کار زمان لازم بود، زیرا من خرده ریزه های اطلاعاتی را که دریافت می کردم، کنار هم می نهادم. ما با روشی قراردادی به مسئله نمی پرداختیم. معمولا، در مورد برنامه های خبری که نگاه می کردیم، بحث و تفسیر می کردیم یا با نگاهی تازه به رسانه ها می نگریستیم. در سال ٢٠٠٩، هنگامی که اسرائیل غزه را بمباران کرد، همه این ها معنی پیداکرد. ضربه روحی و خشم مرا واداشت تا روندی برگزینم که به درک دقیق تر اوضاع کمک می کرد. در چنین حالتی بود که به تظاهرات در بلعین و روستاهای دیگر در کرانه باختری پیوستم و به برکت دوستی و پیوندهای بسته شده در آن مکان ها، به جنبش «بایکوت، عدم سرمایه گذاری و تحریم» (BDS) پیوستم.

ح م: چرا این شکل از تعهد را برگزیدی؟

ت ش: شرکت در تظاهرات در روستاها، به ویژه عملی غیرارادی بود. می خواستم با کسانی دیدار کنم که رنج می کشیدند تا من بتوانم زندگی کاملی داشته باشم. دلم می خواست واقعا به خاطر آن ها در آن جاها به صورتی حاضر باشم که معنائی داشته باشد. همچنین، می خواستم به روشی بسیار ژرف، امتناع خود را از شرکت در نابودی و در مقابل این مکانیسمِ حذف و کنترل منظم که نامش اشغال بود، اعلام کنم.

منطقِ این تعهد ایجاب می کرد که به جنبش BCS بپیوندم. این جنبش از طریق تحلیلی اقتصادی، نهادینی و فرهنگی، ارکان سیستم سرکوب اسرائیل را به لرزه درآورد. ما روش پیچیده ای را که شرکت ها، نهادهای آموزشی و فرهنگی، حکومت، ارتش و شهرک های استعماری به کمک آن با سرکوب ارتباط می یابند و به آن تداوم می بخشند، برملا می کنیم. ما در ضمن تاکید براین نکته که می بایست چارچوب های قضائی، سیاسی و اجتماعی موجود به اجرا درآید تا این اوضاع متوقف شود، خواهان پایان این پیچیدگی هستیم.

ح م: در جریان این تظاهرات، سربازان اسرائیل چگونه با شما رفتار می کنند؟ آیا رفتارآنان با شما و با تظاهرکنندگان فلسطینی متفاوت است؟

ت ش: ابتدا باید این نکته را درک کرد که اسرائیلی ها و فعالان بین المللی هدفِ تیرِ سربازان اسرائیلی نیستند. سربازان اسرائیلی هنگام تیراندازی چهره شناسی قومی می کنند و پسران و مردان را ترجیح می دهند. شما اگر پوست قهوه ای یا ریش داشته باشید، هدف برتر هستید. باوجود این، کافی است که در تظاهرات در کنار فلسطینیان قرارگرفته باشی، نتیجه اش این است که پیامدهای وخیم در انتظارت باشد. اگر شما دم دست سربازان باشید، با خطر دستگیری یا کتک خوردن مواجه خواهید شد. به‌طور کلی، سربازان فوق العاده مخالف هستند و واکنش آن ها از بی نزاکتی تا خشونت شدید را دربر می گیرد. به اسرائیلی هائی که در کنار فلسطینی ها تظاهرات می کنند، به دیده ی خائن می نگرند. اما در مجموع، برای ما، پیامدها سبک تر بوده و دستگیری ها کوتاه تر و با خشونت کمتری همراه است.

با این همه، پیامدهای شخصی را نباید نادیده گرفت. در طول هشت سال اعتراض، من زخمی ، دستگیرو زندانی شده ام، و دوستانی را دیده ام که به صورت درمان ناپذیری مجروح شده اند. یکی از لحظه های به یاد ماندنی هنگامی بود که من به یاری دوستان فلسطینی با ضمانت آزادشدم. فرماندهی که مرا دستگیر کرده بود، هنگام خروج از پاسگاه پلیس به من گفت که ترجیح می داد به من تیر بزند تا آن ها؛ زیرا اگر او آن ها را درک می کرد، به من به دیده خائن نگاه می کرد.

ح م: شما از منظر شخصی، خانوادگی و نهادینی با چه مشکلات و مانع هائی روبرو هستید؟ آیا تعهد و درگیرشدن شما تاثیری بر زندگی شما داشته است؟

ت ش: در این مورد، من از خیلی ها خوش شانس تر بودم. من شغل آزاد دارم و واقعا رابطه یا پیوند اداری ندارم. در مورد خانواده هم، از دو طرف تلاش می کنیم که صلح و آرامش را در خانه حفظ کنیم. چندان کار راحتی نیست، اما حدود قابل قبولی را تعیین کرده ایم که بتوانیم زندگی کنیم. با این حال، تعهدات من تغییر کرده اند، زیرا پس از آگاهی به خشونت استعمار، دیگر نمی توانستم به راهی که می رفتم، ادامه دهم. من تقریبا به طور کامل، خودم را وقف مبارزه ضداستعماری فلسطینی ها کردم. این کار، بینش من، محفل دوستان، مسیر حرفه ای و محل زندگی مرا تغییر داد. من منتقد شدم، نه فقط علیه خشونتِ پیرامون خودم، بلکه همچنین علیه سیستم اجتماعی-اقتصادی که به آن دوام می بخشد. همه دوستان و نزدیکان من، از بین فعالان هستند. من رویای زندگی ام یعنی هنرمندشدن را رها کردم تا بتوانم به هر کاری که به من امکان دهد به شکلی جدید زندگی کنم، دست زنم. همچنین من تصمیم گرفتم در رام الله زندگی کنم. اگر در روزگار ١٨ سالگی، کسی به من می گفت که در این شهر زندگی خواهم کرد، بی شک گیج می شدم.

ح م: آیا شما نقاط مشترکی در بین فعالان اسرائیلی که رفت و آمد دارید، مشاهده می کنید؟

ت ش: این پیشروی بسیار شخصی است که برای هر فرد متمایز نیز می ماند. هر کدام از محیط اجتماعی-اقصادی، نژادی، جنسیتی و مذهبی متفاوت می آئیم. پیوستن به جنبش معنادار است و نقطه آغازین آن برای هر فرد متفاوت است. اگر می دانستیم که پدیده های مخالفت داخلی را چگونه بازسازی کنیم، حتما این کار را می کردیم.

ح م: فلسطینی ها چگونه از شما استقبال کردند؟ نحوه کار شما با مبارزان فلسطینی چگونه است؟

ت ش: ما در چارچوبِ رابطه ی بین گروه های ستمدیده و متحدان نزدیک هستیم. فلسطینی ها بسیار مهربان و شکیبا بودند. آن ها با پذیرفتن همبستگی ما، امکان دادند که مستقیما در کارزارهای آنان شرکت کنیم. این رابطه، بسیار حساس بوده و بر این تعهد ما متکی است که نباید به آن ها و اعتمادشان خیانت کرد.

این رابطه همچنین، نابرابر بوده و ممکن است آنان همه چیز را ازدست بدهند در حالی که ما با «اعتبارِ رزمندگی» وارد می شویم. این واقعیتی است که باید مورد شناسائی واقع شود. ما هرگونه برداشت پرستش آمیز و بی فایده را رد می کنیم. این برخوردی است که غالبا به سود غیرسیاسی کردن روابط و دیرپاکردن برتری و زیاده روی ها تمام می شود. هنگامی که اسرائیلی ها، اعتماد فلسطینیان را کسب می کنند، آنان دوستی واقعی برقرار می کنند.

ح م: آیا جامعه اسرائیل کارهای شما را می پذیرد؟

ت ش: افراد بیشتری از درون کشور، فراخوان ما برای تحریم را امضا می کنند. ما، همچنین در رسانه های اجتماعی مشاهده کرده ایم که چپ گرایان بیشتری در اسرائیل با ایده بایکوت موافق هستند. باوجود این، من ملاحظه می کنم که چپ اسرائیلی متحول شده است: اکنون، این چپ درک گسترده تری نسبت به مناسبات استعمار و اقتصاد دارد. صداهای جدیدی می شنویم، ائتلاف های نوئی ایجاد می شود و گشایش بیشتری نسبت به جنبش BDS دیده می شود. با این همه، گرچه چپ توسعه یافته است، ولی هنوز بخش ناچیزی از جامعه اسرائیل است. از طرفی، همین واقعیت است که شاید بسیاری را به پیوستن به جنبش BDS سوق دهد.

ح م: آیا نهادهای اسرائیل (پلیس، ارتش، بخش های امنیتی) به شما امکان می دهند که کُنشی آزادانه داشته باشید؟

ت ش: گمان نمی کنم که مقامات اسرائیلی بنا بر تعریف، چنین آزادی به ما بدهند. اما، در مورد روش هائی که برای ممانعت از آزادی های ما به کار می برند، بستگی دارد. چندین قانون ، از جمله قانونی که BDS را به عنوان «جرم مدنی» تلقی می کند، سدِ راه آزادی بیان می شود. این کار ما را مجبور می کند که ده ها هزار شِکِل جریمه بدهیم [هر شِکِل معادل سه دهم دلار است]. مسئله میزان توانائی ما برای کُنِش به این بستگی دارد که از نگاه مقامات، اقدام ما دامنه ی دید داشته باشد یا نه. احتمال دستگیری ما در جریان تظاهرات بیشتر از زمانی است که در کُنجِ خانه خود برای موسسه ای اعتباری ای میلی جهت عدم سرمایه گذاری در بازار اسرائیل می فرستیم. مکانیسم بازدارندگی در این جاست. سپس، چگونگی اجرا متفاوت است.

ح م: آیا شما از جنبه اخلاقی یا سیاسی، نوعی فاصله گرفتن نزد یهودیان آمریکائی مشاهده می کنید؟

ت ش: من به هیچ وجه فکر نمی کنم که یهودیان آمریکائی از سیاست اسرائیلی جداشده باشند. آن ها تقریبا به اندازه اسرائیلی ها، در بطن صهیونیسم پرورش یافته اند. این کار دربستر خانواده، و نیز سازمان های مذهبی و شاخه های «آژانس یهودی» صورت می گیرد. من تصور نمی کنم که بین اردوگاه هواداری اسرائیل و مخالفان، بتوان حتی یک یهودی آمریکائی یافت که در مورد این مسئله صاحب عقیده نباشد.

ح م: باوجود این، جامعه اسرائیل پیچیده تر از آنی است که در خارج به نظر می آید، از جمله از حیث پرشوری بحث ها ...

ت ش: اگر جامعه اسرائیل با این بحث ها سازگار می بود، حتما بحث در می گرفت. فکرمی کنم که هرچه که یک تابو است، به صورتی خشونت بار مجازات می شود. این در مورد همه جامعه ها صدق می کند. البته ، این حرف به این معنی نیست که ما نباید تلاش کنیم و یا تلاش نمی کنیم که شرایط برگزاری این بحث را فراهم آوریم. این همچنین به این معنی است که به دلیل امکانات محدودمان، مجبوریم نبردهای مان را برگزینیم. یک پیروزی به پیروزی بعدی منجر می شود. هر آگاهی سیاسی پدیده ایستایی نیست، بلکه عمدتا یک دینامیک (پویائی) دائمی است.

ح م: آیا شما فکر می کنید که راه حل دو دولت، هنوز امکان پذیر است؟

ت ش: من معتقدم که پارادیگم دو دولت نمی بایست هرگز مطرح می شد. این کار، تحکیم استعمار است. زیرا، استعمار عبارت است از سلطه گری یا اخراج جمعیتی مشخص از جنبه قومی و جایگزینی آن با جمعیتی دیگر. این پاردایگم از سال ١٩٤٩ تا کنون مرتبا شکیت می خورد. به رغم ظاهر، اسرائیل یک دولت ورشکسته است که قادر به تضمین سعادت و حتی ماندگاری و بقای میلیون ها موجود انسانی زیر رژیم خود نیست. باوجود این، اسرائیل ادعا می کند که الزام قانونی نسبت به آن جمعیت ندارد. می بایست یک هیئت حفظِ صلح برای حفاظت از اهالی و امکان بازگشت فوری پناهندگان به محل اعزام می شد. می بایست، تلاش های دیپلماتیکِ جدی برای محاکمه آمران و عاملان این جنایت ها به کار بسته می شد. کلِ پارادیگم تقسیم محکوم به شکست بود.

ح م: شما در مورد حوزه سیاسی کنونی اسرائیل چه فکر می کنید؟ آیا به نظر می رسد که توانائی پیشنهاد یک راه حل باشد؟

ت ش: حوزه سیاسی کنونی اسرائیل فقط قادر به پیشنهاد یک نسل کُشی است. این یک اغراق نیست. انتخابات ها بین نتانیاهو، بانی طرح الحاق ترامپ-کوشنِر و بنی گانتس، مدعیِ بردن «غزه به عصر حجر» که گویا یک مزیت سیاسی است، انجام می شود. فکر نمی کنم که مناسب باشد از آن ها خواست تا برای مسئله خشونت باری که مرتکب می شود، راه حلی بیابند.

تنها راه حل، توقف فوری خشونت و سلب قدرت از آمران این کارهاست. گرچه نیروهای مخالف وجود دارند و به ویژه حزب های فلسطینی، اما کم است؛ مثل این است که با گذاشتن انگشتی در سوراخ یک سد، مانع از ریزش آن شد. اما، فقط به این شرط است که می توان اقداماتی را برای جبران و مسئولیت پذیری انجام داد. همه این کارها را باید قربانیان با پشتیبانی جامعه بین المللی به انجام برسانند.