نفرت از بریتانیا به مدت ده ها سال مردم مصر را بسیج کرده بود. این کشور، مصر را در سال ۱۸۸۲ اشغال کرده بود. در نخستین بیانیه «افسران آزاد» پس از تسخیر قدرت، آمده است: «مصر تاریک ترین دورانِ تاریخ خود را پشت سر گذاشته است، دورهای که با فساد تحقیر شده و با بیثباتی از هم پاشیده شده بود». این «افسران»، از قاهره تا اسکندریه با شور و شوق مردم مواجه شدند.
اگرچه آنان ژنرال مورد احترام و محبوبی به نام محمد نجیب را به عنوان چهره بارز خود برگزیده بودند، اما افسران آزاد نماینده نسل جدیدی به شمار می رفتند: برخلاف سلسله حاکم، آن ها مصری بوده، اغلب کمتر از سی سال داشتند و از طبقه میانه ای بودند که توانستند برای اولین بار به لطف اصلاحات انجام شده در سال ۱۹۳۶، وارد دانشکده افسری شوند. برخی از اعضای آن به اخوان المسلمین نزدیک بودند، و برخی دیگر به کمونیستها، اما همه شان ملیگرایانی سرسخت بودند.
افسران آزاد، گرچه به سرعت اصلاحات ارضی را آغاز کردند و سلطنت را در ژوئن ۱۹۵۳ لغو کردند، ولی هدف اصلی شان از میان بردن سلطه لندن بود. در ۱۹ اکتبر ۱۹۵۴، آن ها توافقنامهای را امضا کردند که بر پایه آن، کلیه نیروهای خارجی می بایست ظرف بیست ماه از کشور خارج می شدند، اما همچنین در آن، امکان فعالسازی مجدد پایگاه بریتانیا در کانال سوئز در صورت حمله یک قدرت خارجی به یک کشور عربی یا ترکیه پیش بینی شده بود. آن هم، بدون اینکه نیازی به مشاوره با مصر وجود داشته باشد، و این امر باعث انتقادهای فراوان شد.
در این میان، اختلافات در درون قدرت بین کسانی که معتقد بودند زمان آن رسیده که قدرت به غیرنظامیان یعنی حزب الوَفد المصری واگذار شود، یعنی بزرگ ترین حزبی که از سال ۱۹۱۹ مظهر جنبش ملی بود ، ولی حزبی که زیر تسلط مالکان ارضی قرار داشت، شدت گرفت. الوَفد خواهان حفظ نظام پیشین بدون حضور بریتانیاییها بود و اعضای آن معتقد بودند که ارتش باید نه فقط استقلال ملی را تضمین کند، بلکه دگرگونی اجتماعی، ایجاد اقتصادی نیرومند و جای دادن مصر در جنبش بزرگ ضد استعماری که جهان را تکان می داد، نیز میسر سازد.
ناصر در باندونگ
نمادِ این راه و رسم، مردی بود به نام جمال عبدالناصر، بنیانگذار «افسران آزاد» که در پشتِ رویداد ۲۳ ژوئیه ۱۹۵۲ قرار داشت. پس از به حاشیه راندنِ محمد نجیب، رئیسجمهور و پس از ممنوع کردن تمامی حزب های سیاسی، او تندروتر شده و از پیوستن به پیمانهای ضد شوروی که بریتانیا و ایالات متحده در صدد ایجادش بودند، خودداری کرد. ناصر در کنفرانس باندونگ (اندونزی)، در آوریل ۱۹۵۵، که اغازگر جنبش غیرمتعهدها ست، شرکت کرد. او سلاح هایی را از چکسلواکی خرید که ایالات متحده از تامین آنها خودداری کرده بود. خشمگین از امتناع بانک جهانی و کاخ سفید از تامین مالی پروژه عظیم سدی بلند بر روی نیل (۱)، در ۲۶ ژوئیه ۱۹۵۶، «کمپانی کانال سوئز» (۲) را ملی کرد.
او امید برگی در مردم مصر بر انگیخت که شاهد برآورده شدن مطالبات شان و نه فقط آرزوی استقلالشان بودند. از جمله این خواست ها، توسعه اقتصادی، اصلاحات ارضی، گسترش حقوق اجتماعی کارگران و زنان بود. نیز تأمینِ آموزش عمومی، بهداشت و برق تا دورترین روستاها در برنامه بود. درهای دانشگاه ها به روی فرزندان کشاورزان که پیش از آن، به حاشیه رانده شده بودند، گشوده شد. نیروهای سیاسی کاملاً نوسازی شد. پس از شکست تجاوز اسرائیلی-فرانسوی-بریتانیایی در نوامبر ۱۹۵۶ (۳) ، محبوبیت ناصر در سراسر جهان عرب و حتی فراتر از آن ، افزایش یافت، طبیعتاً متناسب با نفرتی که در اروپا برانگیخته بود.
اما، در حالی که ناصر آرمان های مردمی را برآورده میکرد، سازمانها و نیروهایی را که در سال های دهه ۱۹۳۰ و دهه ۱۹۴۰ حامل این خواستهها بودند، را نیز سرکوب و به کنترل خود درآورد. او مسئولان چپ، فعالان حقوق زنان و اعضای اتحادیهها را به زندان انداخت. قدرت به یک بوروکراسی تبدیل شد و «طبقه جدید»ی آن را تصاحب کرد.
پس از شکست جنگ ژوئن ۱۹۶۷ (۴) و مرگ ناصر در نوامبر ۱۹۷۰، هیچ نیرویی نتوانست مردم را برای حفظ دستاوردهای انقلاب بسیج کند. ارتش همچنان قدرت واقعی را حفظ کرد، به استثنای دوره کوتاه انقلابی (۲۰۱۱-۲۰۱۳) که مصر شاهد انتخاب محمد مرسی، نخستین رئیسجمهور غیرنظامی کشور بود.
زیرنویس ها:
۴ - https://orientxxi.info/dossiers-et-series/juin-1967-une-guerre-de-six-jours-qui-n-en-finit-pas,1873