سوریه: مدرسه فروریخته در کشوری ویران

جنگی که اکنون نزدیک به ٨ سال است عواقب اندوهباری به بار آورده که درباره آن خیلی کم صحبت می شود، موجب فروپاشی نظام آموزشی و محرومیت گسترده کودکان از رفتن به مدرسه شده است.

.

پیشتر، رژیم سوریه به این مباهات می کرد که در حدی وسیع بی سوادی را از بین برده، دسترسی به مدرسه در سراسر کشور را تعمیم داده و به شمار روزافزونی از جوانان سوری امکان داده که به آموزش متوسطه و عالی دست یابند. اگر به ارقام منتشر شده توسط یونیسف اعتماد کنیم، درسال ٢٠١١ حدود ٩٩.٦ درصد از گروه سنی مربوطه به مدارس ابتدایی می رفتند که شمار دختران و پسران در آنها تقریبا برابر بود. در دوره متوسطه این رقم به ٦٨ درصد می رسید و شمار پسران اندکی بیشتر بود. سرانجام، با آن که بی سوادی هنوز به طور کامل ریشه کن نشده بود، میزان سواد بزرگ سالان ٨٤ درصد و برای گروه سنی ١٥ تا ٢٥ سال ٩٥ درصد بود. این ارقام، که ظاهرا قابل ملاحظه به نظر می آید، درواقع باید هم از نظر کمیت و هم کیفیت نسبی تلقی شود.

سحر*، یکی از فعالان دمشق، می گوید: «ما دریافتیم که جامعه خود را نمی شناخته ایم». او که همراه با دوستانش برای کمک به خانواده هایی که از بمباران های رژیم، از سراسر مناطق سوریه گریخته اند، متوجه شد که بیسوادی چه ابعادی پیدا کرده است و آداب و رفتارهائی که فکر می‌کرد ازبین رفته‌اند مجدداً رواج یافته اندمانند ازدواج زودرس دختران خردسال – که خشونت و ناپدید شدن پدران آن را تشدید کرده – و نیز عدم ثبت نام تعداد قابل ملاحظه ای از کودکان در مدرسه‌ بدلیل نداشتن شناسنامه . به شرایط نامطلوب مادی، شاخصه تحکم آمیز شیوه های آموزشی و رواج آموزش از طریق حفظ کردن دروس نیز افزوده می شود و برقراری رابطه وابستگی به قدرت حاکم در کلیت «آموزش میهنی» که موجب نوعی تسلیم و وفاداری رعیت وار نسبت به ملت و حکومت ترویج می شود و بدین ترتیب رابطه شاگردان را با امر آموزش منفعلانه می کند.

اکنون بیش از چند دهه است که رشد کنترل نشده جمعیت موجب افزایش شدید تعداد دانش آموزان در کلاس ها شده است. این امر سبب رونق تدریس خصوصی گردیده و شمار موسسات آموزشی خصوصی انتفاعی چند برابر شده که به کار آموزش تقویتی شاگردان مدارس و دبیرستان های خصوصی مشغولند که معلمان آنها غالبا همان معلمان مدارس دولتی هستند.

امروز، در حالی که نزدیک به یک سوم جمعیت کشور در خارج به حالت تبعید به سر می برد و تقریبا همین تعداد نیز در داخل کشور از خانه و کاشانه خود آواره شده، تقریبا نیمی از کل کودکان از رفتن به مدرسه محرومند. در سال ٢٠١٥، بنابر یک گزارش دفتر دبیرکل سازمان ملل متحد، وزارت آموزش سوریه اذعان داشت: «از آغاز درگیری ها، بیش از ٦٥٠٠ مدرسه تخریب شده، آسیب دیده، به صورت پناهگاه برای بیخانمان ها درآمده یا غیرقابل دسترس شده است».

بنابر گزارش سال ٢٠١٦ یونیسف: «سوریه ٢.١ میلیون کودک در سن مدرسه رفتن (٥ تا ١٧ ساله)دارد که به مدرسه نمی روند. به علاوه، ٦٠٠ هزار کودک سوری پناهجو در منطقه نیز از آموزش محرومند».

دو، سه، چهار بار جابجایی

در مناطق تحت کنترل شورشیان، مدارس نیز مانند بیمارستان ها یا ساختمان های دولتی در امان نیستند و حتی غالبا هدف بمباران های ارتش سوریه قرارمی گیرند. در مناطقی که تحت کنترل رژیم باقی مانده، درحالی که تعدادی از ساختمان های آموزشی به صورت کم و بیش دراز مدت برای پذیرش افراد بیخانمان و بینوا مورد استفاده قرارگرفته، مدارس فعال شاهد ٣ برابر شدن شاگردان خود بوده اند. به علاوه باید از وضعیت تبعیدیان در کشورهای همسایه یا کسانی که در اردوگاه ها به سرمی برند نیز یاد کرد.

عملا براین هزاران کودک که خانواده هایشان گاه دو، سه یا چهار بار – یا بیشتر – جابجایی پی درپی داشته اند، این امر موجب قطع یا تاخیر چند ساله در مدرسه رفتن آنها شده است. با گذر زمان، تعداد کودکان فاقد شناسنامه ای که در نواحی و مناطق رها شده دراثر سیاست های دولتی به مدرسه نمی روند نیز افزایش می یابد.

نایلا، یک آموزگار ادلب که در آغاز دسامبر ٢٠١٨ در دمشق با او دیدار داشتیم حکایت می کند که در زمان رسیدن جبهه النصره در سال ٢٠١٥ چگونه جنگجویان این گروه زنان را وادار می کردند که بنابر مقررات بنظرشان «اسلامی» لباس پوشیده و کسانی که تا قوزک پایشان پوشیده نبود را تعقیب و مجازات می کردند و چگونه «نوجوانان» عضو این گروه زنان را در تاکسی های عمومی از شوهرانشان جدا نموده و هریک را در جلو و عقب تاکسی می نشاندند و چگونه کارمندان و به ویژه معلمان را وادار به عضویت در شبیحه (بسیج) می کردند و محتوای مواد آموزشی را تغییر می دادند.

عوامل امر به معروف و نهی از منکر

به گفته نایلا، زمانی که «ائتلاف» (١) شهر ادلب را در دست گرفت، «مراشدات» (نوعی از عوامل امر به معروف و نهی از منکر) به مدارس فرستاده شدند تا مراقب لباس پوشیدن شاگردان مدرسه باشند. حکایتی در سراسر شهر رواج یافت: در زمان یک امتحان یکی از این عوامل امر به معروف و نهی از منکر می خواست یکی از دختران که به نظرش لباس مناسب نداشت را از جلسه امتحان بیرون کند. شاگردان دیگر با آن دختر ابراز همبستگی کردند تا آن که پدر آن دختر رسید و خشمگین شد و عامل امر به معروف را وادار کرد دست از سر دختران دانش آموز بردارد و آنها را آسوده بگذارد.

برنامه درسی رسمی ولی پاکسازی شده

این آموزگار ادامه می دهد که با این حال، به خلاف جبهه النصره که برنامه درسی خاص خود با حذف درس فلسفه را تحمیل کرده و درس های مذهبی را جایگزین آن کرده بود، مدارس ادلب تحت کنترل ائتلاف برنامه های درسی رسمی را حفظ نموده و فقط بخش های سیاسی و مربوط به ترویج کیش شخصیت خاندان اسد را حذف کرده است. حتی در سال ٢٠١٨ مدرسه ای وجود داشت که حقوق کارکنان آن همچنان توسط دولت سوریه پرداخت می شد و برنامه های رسمی را به صورت کامل تدریس می کرد.

در واقع، در برخی از مناطقی که از سال ٢٠١٢ تا امروز از کنترل رژیم سوریه خارج بوده، معلمانی که در محل مانده اند مدتی طولانی همچنان حقوق خود را از حکومت سوریه دریافت کرده اند. مدارس کار می کردند و به رغم مشکلات مادی، با پیگیری برنامه های رسمی فقط درس های «آموزش میهنی» و «مطالعات اجتماعی» را حذف کرده بودند. دغدغه معلمان در واقع این بود که بتوانند به شاگردان اجازه دهند که خود را برای امتحانات نهایی دریافت دیپلم که به رسمیت شناخته شود آماده کنند. در بخش شرقی حلب، تعداد زیادی از مدارس راه اندازی و حقوق معلمان پرداخت می شد. این شورا برنامه درسی رسمی را اجرا می کرد ولی درس آموزش سیاسی را حذف نموده و به جای آن فعالیت های هنری جدیدی به آن افزوده بودو آموزگاران را برای شیوه های جدید آموزشی تعلیم می داد.

مناطق تحت اداره «نیروهای دموکراتیک کرد» موردی متفاوت است: دولت خودگردان آموزش به زبان کردی را سامان داده و درعین حال برای دانش آموزان عرب آموزش به زبان عربی ترتیب داده و برای اقلیت کوچک آرامی نیز دروس به زبان خودشان تدریس می شود. برنامه های درسی کاملا بازنگری شده و با برنامه سیاسی نظام جدید تطبیق داده شده است.

در مناطقی که تحت کنترل رژیم باقی مانده یا بازپس گرفته شده، همه کودکان شامل آنهایی که از خانه خود رانده شده اند، می بایست در مدارس دولتی ثبت نام شوند. اما تعداد زیاد جابجایی های داخلی افزایش شمار شاگردان در کلاس ها را تشدید کرده و موجب افت کیفیت آموزش کودکان شده است. غالبا صحبت از کلاس هایی با ٤٠، ٥٠ و گاه ٦٠ شاگرد شده و کلاس ها به صورت نوبتی صبح و بعد از ظهر تشکیل می شود. با این حال، اینجا و آنجا نشانه هایی از کاهش فشار به دلیل بازگشت آوارگان به محل های خود دیده می شود.

در بنیاس، حنا* آموزگار مدرسه ابتدایی گزارش می دهد که تعداد شاگردان کلاس از ٣٠ به ٤٠ یا ٥٠ افزایش یافته و این درپی جریان بازگشت آوارگانی بوده که از سال ٢٠١٢ به حلب بازگشته اند. البته، کشتار بهار سال ٢٠١٣ موجب فرار بخش بزرگی از مردم محلات سنی نشین شد، اما مدارس آنها از تخریب در امان نمانده بود. با این حال، او می گوید که از زمان بازپس گیری حلب، شمار زیادی از خانواده ها به محله یا روستای خود بازمی گردند و موجب کاهش فشار می شوند.

فوریت مطلق

به نظر دوست او، ثریا، گاه علت زیادتر شدن تعداد شاگردان فشار والدینی است که از دو نوبتی شدن مدارس اکراه دارند و اصرار می ورزند که فرزندشان همیشه نوبت ثابتی داشته باشد: در بنیاس بیشتر مدارس از این کار سرباز زده اند درصورتی که در لطاقیه، بنابر یک گواهی دیگر اداره آموزش پس از اجرای نظام دو نوبتی صبح و بعد از ظهر، آن را کنار گذاشت و سپس دوباره به آن روآورد.

البته سوری ها رودررو با این وضعیت، برای بسیج خود منتظر مداخله سازمان های بین المللی، موسسات بین دولتی یا غیر دولتی نماندند. سوهیر* می گوید: «رهاکردن این کودکان در خیابان به معنای سپردن آنها به دست بزهکاری و دار و دسته های تروریست است». برای اجتناب از این امر، مردم پیش از هرچیز روی منابع محلی، عزم جزم، کار داوطلبان و کمک های مالی و مادی قابل ملاحظه دیگر و ساختارهای موجود تکیه می کنند. به علاوه کمک های مالی و مادی کشورهای خارجی، گاه از لبنان همجوار، سازمان های نیکوکاری مسیحی یا انجمن های کوچک و بزرگ که با نهادهای غیر رسمی محلی در ارتباط هستند نیز وجود دارد. اما قانون دریافت کمک از خارج، بدون مجوز حکومت را ممنوع کرده است. منبع و منشأ و موضع سیاسی یا مذهبی این کمک ها هرچه باشد، برای رسیدن به دست موسسات آموزشی باید تحت نظر وزارت آموزش قرارگیرد.

نبیل انتاکی، پزشک بنیانگذار «ماریستز بلو» که درمان هزاران بیخانمانی که از محله های شرقی حلب آمده بودند را به عهده داشته می گوید: «آنچه ما می کنیم غیرقانونی است... ما با کلمات بازی می کنیم، از مدرسه صحبتی نمی کنیم و به جای آن می گوییم “برنامه”».

در لطاقیه، در حالی که تاکنون تنها ساختارهای آموزشی پیش دبستانی خصوصی و پولی بوده، دو مهد کودک توسط انجمن هایی راه اندازی شد تا مشخصا فرزندان خانواده های بیخانمان را بپذیرند. مسئولان این انجمن ها ابراز تاسف می کنند که شوربختانه کمبود منابع به آنها امکان نمی دهد که پاسخگوی درخواست ها باشند. درموارد نخست، فعالان به گزینه کارکردن در چهارچوب رسمی روآوردند، این امر به آنها امکان داد به طور قانونی منابعی مالی از خارج دریافت کنند و حقوق ها را بپردازند، اما آنها را زیر کنترل رسمی شدیدی قرارداد. درمورد دوم، خودداری از پذیرش این حد از کنترل رژیم و پول دهندگان خارجی به آنها آزادی عمل بیشتری می دهد اما منابع مالی شان را محدود می کند: آنها در درجه اول و پیش از هرچیز روی کار داوطلبانه و داشتن پیوندهایی با گروه های تبعیدی ای که موفق می شوند مبلغ مختصری کمک مالی از راه های غیررسمی برایشان بفرستند حساب می کنند. با این کار، آنها خطر می کنند و خود را در چهارچوب غیرقانونی قرار می دهند.

در حومه دمشق، ام وصین، که پیشتر در صلیب سرخ سوریه فعال بوده، به یمن این پوشش موفق به گشایش یک مرکز پذیرش کودکان با کمک و در یک مدرسه خصوصی شده است. در این مرکز دو نوع فعالیت وجود دارد: عصرها کودکانی پذیرفته می شوند که در دروس پایه (زبان های عربی و انگلیسی، ریاضیات) عقب مانده اند؛ و در روز نوبت به کودکانی می رسد که به مدرسه راه نیافته اند زیرا فاقد مدارک شناسایی بوده اند. شنبه هم فعالیت های فراآموزشی، از جمله ورزش و حرکات نرمشی برای کاهش از اضطراب های انباشته شده انجام می شود.

پذیرش کودکان در مرحله پیش دبستانی هم با هدف کمک به آنها برای غلبه بر آسیب هایی که دیده اند و هم برای آماده شدن برای دوره دبستان انجام می گردد. ولی در لطاقیه هم مانند بنیاس و شهرک های حومه دمشق، فعالان تاکید می کنند که تعداد زیاد شاگردان در مدارس ابتدایی این خطر را دربر دارد که، به رغم کمک های مادی یونیسف، بخشی از تلاش هایشان را نقش برآب کند.

گسترش [مدارس] خصوصی

نواقص آموزش دولتی تا چه حد می تواند موجب رونق بخش خصوصی، مذهبی یا انتفاعی، که در هنگام قیام سال ٢٠١١ در اوج گسترش بود شود؟ زمانی که می دانیم که ٨٠ درصد از مردم سوریه در زیر خط فقر زندگی می کنند، این امر تنها می توانداقلیتی کوچک را دربر بگیرد و چاله بین معدود نخبگان برخوردار از امتیاز و توده مردم را عمیق تر کند.

در سلامیه، به من گفته می شود که تعداد فزاینده ای از «آموزشگاه ها» به وجود آمده که عصرها به گروه های ٢٠ نفره شاگردان آموزش تکمیلی می دهندو معلمان این آموزشگاه ها همان معلمان مدارس دولتی هستند که به این ترتیب به درآمد ماهانه یا حقوق بازنشستگی خود می افزایند. از جمله اینها، رفیق* دبیر علوم بازنشسته ای است که در ٣ آموزشگاه خصوصی درس می دهد و توضیح می دهد که این امر حتی پیش از «رویدادهای» سال ٢٠١١ نیز وجود داشته است.

حتی با آن که، بنابر گفته برخی گواهان سنگینی درس «آموزش میهنی»، «فرهنگ ملی» و دیگر «مطالعات اجتماعی» پیش از سال ٢٠١١ سبک تر شده بود، رژِیم درپی آن است که کنترل بر محتوای آموزش دربرابر هرگونه «اندیشه مخل نظم اجتماعی» اعم از مذهبی یا فرهنگی را حفظ کند.

یونیسف، که شریک رسمی چیزی است که از حکومت باقی مانده، در «مدرن سازی» برنامه ها مشارکت می کند تا به شاگردان امکان دهد عقب ماندگی خود را جبران کنند و در سطحی گسترده تر به دوران تحصیلات دانشگاهی خود بیاندیشند. اما برنامه های در دست تدوین بحث و جدل هایی را برانگیخته که این خطر را دربردارد که بیش از این از ارزش کیفی آموزش بکاهد. نه تنها آموزش تاریخ، جغرافیا، تعلیمات مدنی موضوع این بحث و جدل ها است، بلکه ادبیات را نیز دربر می گیرد زیرا نویسندگانی که اپوزیسیون خواهان آنها است مورد غضب مسئولان هستند و تصویرپردازی یک کتاب درسی توسط یک چهره ریشو یا محجبه به عنوان حمایت از اسلام گراها به نظر می آید.

البته، زبان آموزش نیز مطرح است. جایی برای آموزش زبان کردی یا دیگر زبان های اقلیتی، حتی به عنوان گزینه وجود ندارد، اما وزارت آموزش شروع به آموزش زبان روسی در مدارس دوره متوسطه کرده است. مستشاران روسی و ایرانی تا چه حد دخالت خواهند کرد؟ در دو شماره ٢٣ ژانویه و ٦ مارس «گزارش سوریه» موضوع گسترش روابط با این دو کشور در بخش آموزش مطرح شده است. ایران تاکنون مدارس زیادی در دمشق، لطاقیه و شرق سوریه ایجاد کرده است.

در جهت مخالف، منطقه تحت اداره نیروهای دموکراتیک کرد درحال برقراری یک نظام آموزشی «ملی» است که نقایص نظام بعثی ازنظر ایدیولوژیک را بازتولید می کند. آموزش سیاسی انقلابی، ترویج کیش شخصیت عبدالله اوجالان موجب نارضایتی بخشی از مردم در این منطقه، به ویژه غیرکردها، می شود. در ٢٤٠٠ مدرسه جدید، تنها در سال های آخر دبیرستان برنامه سوریه تدریس می شود. در کلاس های دیگر، تدریس کتاب های درسی قدیمی ممنوع است.

بازسازی یک نظام آموزشی کارآمد، مانند بازسازی کشور، نه تنها خطر طولانی بودن را دربر دارد، بلکه هنوز یک رویای غیرممکن است. به خلاف جامعه «سالم و یکدست تر»ی که رییس جمهوری آن ادعا می کند، مدرسه ای که در سوریه تدارک دیده می شود، تا مدتی دراز تنها قادر به تولید توده ای از کارگران غیرماهر برای بازاری کاملا بی نظم و قاعده، در کنار اقلیت کوچکی از دیپلمه های کم سواد و به سکوت واداشته شده و در بهترین حالت عده کوچکی از نخبگانی خواهد بود که سودای مهاجرت یا مال اندوزی در دنیای بدون مرز جهانی شده را دارند. حتی با آن که تجربه های اندوخته توسط فعالان یا تعلیم دهندگان اجتماعی از مفهومی نو از مدرسه که بتواند شهروندانی با ذهن باز بسازد همچنان ادامه دارد، نمی توان این بیم را نداشت که تلاش های ایشان توسط رژیمی که تنها دغدغه اش حفظ خود به هر قیمت است از بین برود.

* در این مطلب نام افراد تغییر داده شده است

(١) جیش الفتح اتاق عملیات نظامی متشکل از هفت گروه اسلام‌گرای مخالف حکومت اسد در جنگ داخلی سوریه است که در ۲۴ مارس ۲۰۱۵ برای هماهنگی در عملیات‌های نظامی این گروه‌ها در شمال سوریه ایجاد شد. احرار الشام بزرگترین عضو این ائتلاف است.[۱] جبهه فتح شام و گروه‌های کوچکتری همچون لواء الحق، جندالاقصی، فیلق الشام، جیش السنه و اجناد الشام، هفت گروهی بودند که جیش الفتح را بنیان گذاشتند. این ائتلاف از زمان تشکیل خود پیروزی‌های چشمگیری در استان ادلب به دست آورده است. آن‌ها در ۲۸ مارس ۲۰۱۵ شهر ادلب مرکز استان ادلب را تصرف کردند و در ۲۸ مه ۲۰۱۵ با تصرف شهر اریحا، استان ادلب را به اولین استان سوریه تبدیل کردند که به‌طور کامل در اختیار اپوزیسیون قرار گرفت