کتاب « یک روز از زندگی عابد سلامه»، برنده جایزه پولیتزر ۲۰۲۴

روایت مرگ بی اهمیت یک کودک فلسطینی

چگونه یک تصادف ساده اتوبوس به فاجعه ای برای خانواده سلامه منجر شد و پسر بچه ای زنده زنده در آتش سوخت و جان خود را از دست داد ؟ ناتان ترال، روزنامه‌نگار آمریکایی، با روایت درام منحصر به فرد این پسر بچه و عواقب آن برای والدین و ساکنان روستایش، سرنوشت او را در چارچوب تاریخ بزرگ مردم فلسطین بازگو می کند. گزارشی تکاندهنده از آپارتایدی روزمره که رسانه های فرانسوی آنرا به سکوت برگزار کردند.

ناتان ترال آمریکایی ، نویسنده کتاب «یک روز از زندگی عابد سلامه»، در ۱۳ مه ۲۰۲۴ برنده جایزه پولیتزر، معتبرترین جایزه ادبی در ایالات متحده، هم به دلیل جنبه ادبی و هم جنبه روزنامه نگاری کتاب، شد. در مورد اول، از قصه پردازی، روایت تاریخی، متن شاعرانه و غیره ... تجلیل شده است؛ در مورد دوم، جنبه تحقیقی، تحلیلی، روزنامه نگاری آن و غیره ... مورد تکریم قرار گرفته است. ترال در بخش ادبیات «غیر تخیلی» برنده شده است. کتاب او که بسیار انسانی است، عمداً با تکیه بر کلمات ساده، بدون جمله پردازی مصنوعی نوشته شده است و در آن میل به اشتراک گذاری احساسات و درک حقایقی که آنرا بر می انگیزد ، موج می زند.

با کمال تعجب، هیچ روزنامه ای در فرانسه مقاله‌ای درباره این اثر منتشر نکرده است، اگرچه چندین ماه از انتشار این کتاب توسط گالیمارد(Gallimard) می گذارد، انتشاراتی که می‌توان تصور کرد تا حدودی دارای نفوذ رسانه ای است. آیا دلیل آن می تواند این باشد که موضوع کتاب، اشغالی است که فلسطینیان سه ربع قرن قربانی آن بوده اند ؟ موضوعی که تا همین دیروز «منسوخ» و «نخ نما» فرض می شد و از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ به نظر می رسد، دستور داده شده تا پشت جنایات حماس محو شود ؟ ترجمه فرانسوی اثر ترال که کمتر از سه ماه بعد از نسخه انگلیسی منتشر شد ، تقریباً در فرانسه مورد توجه قرار نگرفت در حالی که در ایالات متحده با موفقیت روبرور شده بود.

این کتاب درام خانواده عابد سلامه از فعالان مارکسیست جبهه دموکراتیک برای آزادی فلسطین (DFLP)، یکی از اجزای سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) ، را بازگو می کند. در ۱۶ فوریه ۲۰۱۲، میلاد ، پسر پنج ساله خانواده، با همکلاسی های خود به گردش می رود. این خانواده در آناتا، دهکده‌ای در اورشلیم زندگی می‌کند که با «دیوار محافظ» به دو قسمت تقسیم شده است، دیواری که توسط اسرائیل برای محاصره کرانه باختری، تقویت «تکه تکه ‌سازی» و جدا کردن شهرک نشینان یهودی از جمعیت بومی ساخته شده است. در فاصله ای کوتاه (کمتر از یک کیلومتر و نیم)، در سرزمین اشغالی فلسطین، شهرک اسرائیلی آناتوت، نامی در کتاب مقدس، مستقر است. در اولین نظر، ما رابطه ای بین آناتوت و گشت و گذار میلاد نمی بینیم. متأسفانه بعدا خواهیم فهمید که این دو ارتباطی اساسی دارند.

«حکم قیمومیت ما کتاب مقدس است»

هوا آن روز خیلی بد بود. با این حال، میلاد، پسر عابد، برای یک بار هم که شده مشتاق این بود که کاری غیر از نشستن پشت میز مدرسه انجام دهد. او سوار اتوبوسی شد که هرگز به مقصد نرسید. در این جاده پر دست انداز کرانه باختری، بارانی سیل آسا می بارید. در جریان طوفان، اتوبوس با کامیونی که یک فلسطینی راننده آن بود، تصادف کرد، و سپس واژگون شد و از قسمت جلو آتش گرفت. سپس دو شخصیت در میانه این تراژدی رفتاری قهرمانانه از خود نشان دادند. معلم، اولا جولانی با عجله به میان شعله های آتش پرید و چند کودک را نجات داد. قبل از او، سالم، یکی دیگر از فلسطینیان محلی، اولین کسی بود که به میان آتش رفت. به مدت ۳۴ دقیقه، هیچ کس دیگری به اتوبوسی که در حال سوختن نزدیک نشد: نه پلیس، نه سربازان و نه آتش نشان. یک بزرگسال و شش کودک از جمله میلاد سلامه، زنده زنده سوختند. در میان نجات یافتگان، از جمله کودکان، کسانی قربانی سوختگی جدی بودند.

کتاب، این درام را بازگو می‌کند که بی‌ربط به موقعیت جغرافیایی و سیاسی روستای ناحیه آناتا، و تأثیرگذاری آن بر خانواده عابد سلامه و همسرش هیفا نیست. اما همچنین تحولات زندگی در شهر فلسطینی و جریان های سیاسی و فرهنگی حاکم بر آن بازگو می شود و همچنین پیامدهای این حادثه به دلیل حضور همیشگی شهرک نشینان، سرویس های ویژه اسرائیلی و ارتش، رفتار و طرز فکر آنها که گاه تعجب آور است ، شرح داده می شود. ترال خاطرنشان می کند که چه کسی می داند که بن گوریون، یک یهودی کاملاً سکولار که، همانطور که می گویند، در یوم کیپور گوشت خوک می خورد، همچنین اعلام کرده بود: « من به نام یهودیان اعلام می کنم که حکم قیمومیت ما کتاب مقدس است» ؟ (۱)

بدین ترتیب ترال، تصویر بازیگران مختلف داستان را در هم می آمیزد، خانواده سلامه و خویشاوندان ، دوستان و همسایگان آنها، شرائط زندگی شان به عنوان فلسطینی هایی که متحمل روش هایی هستند که توسط اشغالگران اسرائیلی برای از بین بردن جامعه شان اعمال می کند، با تقسیم آنها به گروه های مختلف که دارای منافع متضاد هستند، امری که می تواند موجب خصومت شود . یکی از موارد چنین روشی وجود کارت‌های هویتی چند رنگی است که با اعطای وضعیت متفاوت به هر فرد، بسته به داشتن کارت زرد یا سبز یا رنگ دیگری، زندگی متفاوتی را برای آنها رقم می‌زند. گاهی در فاصله ۵۰۰ متر، تفاوت وضعیت به حدی است که دیگر نمی توان دانست تابع چه قاعده ای هستید. ترال خاطرنشان می کند، زمانی که اسرائیل «دیوار محافظ» خود را ساخت، منطقه محاصره شده ای که محله های آناتا، شعافات و کفر عقباب را در بر می گرفت، ناگهان آن سوی دیوار قرار گرفت. یک شبه، ۱۰۰ هزار فلسطینی از خدمات ارائه شده توسط شهرداری بیت المقدس محروم شدند: دیگر خبری از آتش نشان، پلیس و آمبولانس نبود. فقط ارتش می توانست به این منطقه وارد شود.

ترال همچنین وزن گذشته را برجسته می کند، بدون در نظر گرفتن آن نمی توان چیزی را درک کرد. نکبه و پاکسازی قومی سال ۱۹۴۸ در شهر حیفا، که خانواده سلامه از آنجا آمده اند، و همچنین سایر رویدادهای کمتر شناخته شده، مانند کشتار ۲۰۰۰ فلسطینی در اردوگاه تل زعتر در لبنان، در اوت ۱۹۷۶ توسط مسیحیان فلانژیست ، تحت حمایت ... از جمله رئیس جمهور سوریه حافظ اسد. شش سال قبل از کشتار صبرا و شتیلا که اینبار فلانژیست ها مورد حمایت اسرائیل بودند. ترال همچنین از اسلو یاد می کند - توافقی که هدف رسمی آن ایجاد «صلح اسرائیلی-فلسطینی» بود - و سخنان بسیاری از فعالان فلسطینی را بازگو می کند که قبل از رهبران خود درک کردند که اسرائیلی ها تحت پوشش صلح فقط قصد دارند در مورد «امنیت» خود مذاکره کنند و نه هیچ چیز دیگری.

«جاده های استریل»

در همین فاصله، اشغال در حال تقویت شدن است. هودا، خانم دکتری که برای UNRWA کار می کند خبر دار می شود که پسر شانزده ساله اش، هادی، بازداشت شده است. پسر بچه اعتراف کرده که به سمت سربازان سنگ پرتاب کرده است. او و مادرش شکنجه می شوند. در نهایت وکیل ارتش به این خانم پزشک پیشنهاد می کند در صورت انصراف از شکایت برای شکنجه، مجازات فرزندش به نصف کاهش داده خواهد شد. هودا قبول می کند... روزی مثل هر روز دیگر تحت اشغال.

ترال همچنین این مسیرهائی را توصیف می کند که به شهرک نشینان اجازه می دهد با خیال راحت رفت و آمد کنند. ارتش در اصطلاح خود آنها را «جاده‌های استریل» می‌نامد که به معنای «غیر آلوده» از بومیان فلسطینی است. برخی آنها را «جاده های آپارتاید» می نامند. در واقع، در دهه ۱۹۹۰، حول یک سیستم غول‌پیکر ، «ایست‌های بازرسی، موانع در میان جاده‌ها، مسیر های انحرافی اجباری و مهم‌تر از همه، حصارها و دیوارها» پدیدار شد.

هنگامی که در سال ۲۰۱۲، اتوبوس کودکان با کامیون تصادف کرد، مدتها از پیمان اسلو گذشته بود. کرانه باختری به دخمه پرپیچ و خم تبدیل شده بود که زندگی فلسطینیان در آن به جهنمی روزانه شباهت داشت. در روز فاجعه، عابد با کارت سبز خود اجازه نداشت به بیمارستان رام الله که گفته بودند پسرش به آنجا منتقل شده ، برود... حیا، مادر فلسطینی ای که دو فرزندش در اتوبوس بودند ، مجبور شد دو ساعت در ایست های بازرسی منتظر بمانند تا ۱۴ کیلومتر فاصله با بیمارستان را طی کند.

ترال سوال می کند که چگونه است که آتش نشانان فلسطینی اولین کسانی بودند که به محل حادثه رسیدند، آنهم پس از آنکه در پشت یک ایست بازرسی متوقف شده بودند ؟

همه می دانستند که به محض اینکه یک بچه شروع به پرتاب سنگ می کرد، نیروهای اسرائیلی با چه سرعتی از بزرگراه کرانه باختری عبور می کردند. با این حال، سربازان مستقر در ایست بازرسی، نیروهای پایگاه نظامی راما و آتش نشانان شهرک های مجاور بی هیچ حرکتی اتوبوس را برای بیش از نیم ساعت در آتش رها کردند.

از جایی که آنها بودند، نمی توانستند شعله های آتش را نبینند. اما این جاده استریل(«غیر آلوده») نبود...

۱- سخنان بن گوریون، ۷ ژانویه ۱۹۳۷، در برابر کمیسیون Peel، که نام رسمی آن کمیسیون سلطنتی فلسطین است، که در سال ۱۹۳۶ برای پیشنهاد اصلاحات در قیمومیت بریتانیا بر فلسطین تشکیل شد.